این تضاد می‌کشد مرا

در حال تمام کردن متنی با عنوان “نسل بعدی گردشگران چه کسانی خواهند بود؟” هستم. در این نوشتار، از رویکردی که به نظر بنده لاجرم در گردشگری اتفاق خواهد افتاد سخن گفته‌ام. بخش‌های مختلفی از این نوشتار را قبلا با عناوین مختلف در این سایت گذاشته‌ام و اکنون فقط مشغول تدوین هستم. همه‌ی سخن این نوشتار در این موضوع خلاصه می‌شود که گردشگری به سمت معناگرایی سوق داده می‌شود و من نام آن را “گردشگری معناگرا” گذاشته‌ام. بهتر است تا تمام شدن متن صبر کنیم، اما…

اما… در حالی تمام اندیشه‌ام را در گردشگری معناگرا متمرکز کرده‌ام و قصد دارم در اشائه‌ی آن بکوشم و کشورمان را از طریقی نو بر سر سفره‌‌‌ی گردشگری ببینم که به شدت از گردشگران ایرانی دلگیرم.

من در حالی به گردشگری معناگرا بها می‌دهم که بیشتر مردم کشورم هیچ معنایی از سفر نمی‌خواهند. آن‌ها را می‌بینم که در خودخواهی و کج‌فهمی و کم‌استدلالی به سفر که نه، بلکه به یک گردش دسته‌جمعی مبتذل می‌روند و همه‌ی نیروی خود را صرف «شادمانی شهوانی نهفته در کالاهای بُنجلِ هنوز خریداری نشده» می‌کنند.

در این سفر اخیر، بسیار رنج بردم و دانستم که دیگر کم‌کم باید با راهنمای تور بودن خداحافظی کنم. هرچند حدود یک ‌سال است که فعالیتم را در این زمینه بسیار محدود کرده‌ام، اما مثل این‌که دیگر برای این‌کار مناسب نیستم. من نمی‌فهمم آن‌ها را…

دیدگاه‌ها

  1. پسر ایران

    گردشگران ایرانی بسیار گرسنه اند انها به هر چیزی برای بلعیدن هجوم میبرند .جز ویرانی بر جای نمیگذارند.ایرانی امروز چون پدرانش ,جز به مهاجرت به چیزی فکر نمیکند .چون پسر اریایی این سرزمین را از ان خود نمیداند.او نتوانسته هیجانات خود دفع کند در سفر انرا به نمایش غلط میگذارد.او نمیداند اگر ریشه را بخورد دیگر چیزی به رنگ میوه را هرگز نخواهد دید.حکیم با انها بساز روزی بزرگ خواهند شد

  2. فائقه

    سلام
    حس شما برای من بسیار قابل درک است راستش من بیشتر عذاب می کشم و انگ می خورم چون اکثر خانمها در زمره گروهی هستند که شما فرمودید اما در تورهای گشت شهری(نه طبیعت گردی)آقای دزفولی بسیار احساس خوبی دارم چون خود ایشان نظری مثل من وشما دارند.در تورهای ایشان اولویت آخر آنهم اگر وقت شود خرید است و با توجه به برنامه ارائه شده حتی کسانی که این بخش برایشان بسیار مهم است جای گلایه و شکایتی نخواهند داشت بنابراین به این دلیل از تورلیدری خداحافظی نکنید حیف است!
    در ضمن از اقدام اصلاحی شما در یادداشت قبلی سپاسگذارم. جمله قابل تاملی بود.
    برفراز باشید
    ……………………………………………………………………………
    جواب: سلام فائقه. مشکل فقط خرید نیست.

  3. فروغ

    و آرش عزیز فراموش نکن تو کشوری زندگی می کنی که جریمه لاک انگشت ۱۰ ناخنش ۱۰ هزار تومانه و جریمه مانتوی رنگ روشنش ۲۵ هزار تومان و …، شاید اینگونه بشه التفاتی کرد به این جماعت همه چیز از دست داده
    و اگر تو و توها هم از دست برند، هیهات

  4. dorna

    نفس، من که بهت ناسزا نگفتم و توهین نکردم که سانسور کردی.
    پس تو ادعا میکنی که دوستدار دموکراسی هستی.
    خیلی هم زن ذلیل هستی .
    زیرا دخالت کننده ها در کامنتهای دیگران خانومها هستند که بهت میگویند چه بکن و چه نکن و تو هم حرفشان را گوش میدهی. میفهمم خانومها حسودی میکنند.
    اشکال داره آدم احساسات خودش را بیان کنه؟
    به هر حال این کار من یک شرط بود با یکی از دوستان شما.
    که من شرط را بردم. قصد آزار و اذیت تو را نداشتم جیگر.
    .از این زنان حسود بر حذر باش.
    مواظب خودت باش.
    در ضمن ظاهر تو با باطنت خیلی متفاوته.
    بازم میگم توی بغلم فشارت میدم که نفست بند بیاد.
    چشم خانومهای حسود هم ۱۰ تا بشه

  5. نسترن

    تمام خستگیها به تنم ماند
    چقدر تلاش کردم گریه نکنم اما نشد. ساعت ۱۱شب تصمیم گرفتم تنها بیرون بروم و در خیابانهای پکن قدم بزنم……….روی پل کنار هتل که رسیدم خم شدم و اشکهایم سرازیر شد…….

  6. shirin

    درود بر شما

    دموکراسی ایجاب میکند ضمن آنکه هر فردی نظر خودش را بیان میکند به عقیده دیگران هم احترام بگذارد.

    درنا احساس خودش را با زیبائی و شهامت بیان کرده و مخاطب او هم نویسنده متن بوده نه دیگران .
    اگر چشمها هم ۱۰ تا بشود فرقی نمیکند چون افکار تفاوتی نکرده .

    سلامت و شادکام باشید.
    ………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. دیگه نمی‌دونم چی بگم. شاید اگر دوستان می‌دونستند که من هر روز چقدر تاوان می‌دم و حرف می‌خورم و اذیت می‌شم و ناحق می‌شنوم، کمی ملایم‌تر بودند و سر من شرط‌بندی نمی‌کردند و …

  7. ST

    باسلام
    همینطوراست،ولی نمی شود به این دلیل ازتمام عالم و آدم برید ، ما ایرانی ها همینطوریم یا بهتراست که بگویم بیشترمان اینطوریم ، من هم درتورهای گردشگری خارج ازکشورمتوجه این نکته شده ام ، ما ایرانی هامعمولا بدون بررسی واطلاع قبلی ازمقصد یا دانستن هدف ازسفر یا شاید برحسب آن چه ازهمسفرانم متوجه شده ام به دو علت مسافرت می کنیم یا برای پزدادن سفربه خارج یا برای اصطلاحا تفریحات …!به نظرمن محدودیتی که برخی دوستان درنظراتشان نوشته اند که درداخل کشوروجوددارد مسئول آن نیست ، بیشتربه نوع تربیت برمی گردد والا همانطورکه خودتان هم متوجه شده ایدرفتارما درهمه حالت خیلی با رفتارگردشگران خارجی حتی با آسیائی ها که شاید قبلا فکرمی کردیم که ما رفتاربهتری ازآنها داریم تفاوت دارد ومتاسفانه دربسیاری موارد خجالت آوراست.
    به اعصابتان فشارنیاوردید، همین است !به نظرهای خودتان بیشتربپردازید که به آرمان های خودتان برسیدواصلا به رفتاردیگران اهمیت ندهید!موفق باشید!
    ……………………………………………………..
    جواب: سپاس از شما.

  8. بهار

    تغییر یک شبه اتفاق نمی افته زود خسته نشو! این رو بدونکه اگر بتونی رو حتی دو نفر تغییر ایجاد کنی همون دو نفر رو دو نفر دیگه و ین روند ادامه دار بشه می دونی به چند نفر کمک کردی که با یک دید باز تر دنیای اطرافشون رو ببینند! اینه که ارزش داره
    قبول دارم سر و کله زدن ها خستگی داره اما عقب نکش هنوز خیلی کار های نا تموم وجود داره که در انتظارت هستند
    یه نگاه به عقب بنداز! ۴ سال قبل رو با امروزت مقایسه کن ببین در شغل خودت چه تغییراتی رو ایجاد کردی چیز هایی که قبلا ردی ازشون نبود اماالان با کمک دوستانت و اطرافیانت در طول این چهار سال جامه عمل بهشون پوشوندی یک رویا بود اما الان … حتم اون موقع هم خستگی بوده حتما دلخوری و افسردگی هم بوده اما ایستادگی شما و اطرافیانت بوده که به اینجا رسیدی و باز هم به جاهای بهتر میرسین چرا که نه؟!
    روزی میرسه که خودت در همین سایت می نویسی که ایرانی معنای سفر را می فهمد…
    …………………………………………………………………….
    جواب: سپاس از تو.

  9. Tiger

    سلام بر همه

    به همگی سلام کردم چون مایلم این بحث را در جمع مطرح کنم. همانطور که آرش عزیز من را می شناسد، من خودم دل خوشی از این ولع بیمارگونه خرید در سفر ندارم ولی با این حال می خواهم به این مورد نگاهی منصفانه تر داشته باشیم. چند نکته را با عبارت های کوتاه و بدون تقسیر مطرح می کنم. اگرچه ابن دیدگاه ها برخی با هم متناقضند ولی خوشحال می شوم اگر دوستان تفسیر یا نظر خود را بیان کنند.
    – وقتی کسی به سفر می رود حیف است که زمان و هزینه صرف شده را که می تواند به ازای آن چیزهای با ارزشی را بیاموزد و درک کند. از طبیعت، فرهنگ و هم کلامی با مردمی متفاوت بهره مند شود برای خرید کالاهایی گاهی غیر لازم به هدر دهد .محاسبه کنید هزینه یک سفر خارج از کشور تقسیم بر تعداد ساعت های بیداری در طول سفر و مقایسه با چند درصد خرید ارزانتر و حمالی ان با وطن.
    – بیماری خرید جنس خارجی حتی بنجل بعد از انقلاب و محدودیت های بازرگانی (و حسرت شکلات خارجی) در میان ایرانان شدت گرفت.
    – از طرفی ایرانیان از پیش از انقلاب نیز مشهور به پر کردن چمدان ها در فروشگاههای پاریس ولندن بودند. (البته بعضی ها)
    – در تمامی کشور ها مکانهای توریستی پر از مراکز خرید و مارک های معروف است. علاقه به خرید مخصوصا لباس و زیور آلات حتی در میان مسافرین داخلی اروپا نیز دیده می شود. حتما فروشگاه های متنوع از مارک های معروف را در مراکز نوریستی و فرودگاهها دیده اید. پس نمی توان فقط ایرانیان را با این بیماری مبتلا دانست.
    – در زمان سفر آدمی در آرامش بیشتری است و وقت آزاد بیشتری دارد و در شهر خود گرفتاری های شغلی و شخصی فرصت خرید را نمی دهد.
    – متاسفانه در کشور ما تتوع کالا (مخصوصا لباس) و قابلیت اعتماد با اصل بودن آن وجود ندارد. شما در فروشگاه های اکثر کشور های خارجی از یک مدل لباس رنگها و سایز های مختلف را دسترسی دارید و اطمینان دارید که اگر فروشگاه مربوطه تابلو یک برند را داشته جرات نمی کند کالای تقلبی و یا گران تر از نرخ رسمی بفروشد. حالا شما اضافه کنید اطوار و بی ادبی اکثر فروشندگان ایرانی و مقایسه آن وقتی وارد یک فروشگاه در یک کشور نسبتا مدرن می شوید.
    – خرید کالاهای ارزان قیمت خود خالی از لطف نیست. کجای دنیا می توان Fake market هایی تظیر چین یافت؟
    میدانم که هم به نعل و هم به میخ زدم ولی اینها گزاره هایی است که در مباحثه با دیگران و امشب با خودم با آنها رسیدم. نظر دیگراان برای من بسیار آموزنده خواهد بود. خودم خیلی گیج شده ام ولی می خواهم منصف باشم.
    …………………………………………………………………
    جواب: آقا عارف مشکل فقط خرید نیست. الان من خیلی هم با خرید مشکل ندارم. موضوع چیز دیگری است.

  10. شهرام

    وقتی شاخص مشخصی تعریف نمی شه و هر کسی برداشت خودشو از هر چیز می کنه و این همه محدودیت اعمال می کنن ،انگار همه دنبال تخلیه کردن خودشونن و اوضاع اینجوری می شه….

  11. آذر

    سلام
    مطمئنم که شما هم می دونید که کار فرهنگی ماندگار ترین و دیر بازده ترین نوع فعالیته
    یعنی شاید حتی به زمان خودمون هم نرسه (مثل پاورقی های سارتر که بعد از خودش تحلیل می شد)
    امیدوارم که این تصمیمتون فقط از روی خستگی باشه و گلایه ای لحظه ای،نه استعفا. و وقتی دوباره پر انرژی شدید ببینید که همچنان می خواین که با مردم مستقیم و به عنوان راهنما و مسافر در تماس باشید. هرچند که کاریه مثل خلاف جهت رودخانه شنا کردن.
    در یکی از سفرهام وقتی شروع کردم به حرف زدن ناگهان تمامی گروه ساکت شدند و شروع کردند به همراهی و نظر دادن و …
    چیزی که اصلاً از چنان گروهی انتظار نمی رفت. وقتی که صحبت ها تمام شد یکی از مسافران پیش من اومد و پرسید: آرش نورآقایی رو می شناسی؟
    گفتم: بله از همکاران بی نظیر هستند
    گفت: پس میدونی که اون هم از همین جور حرفا میزنه!
    گفتم: بله می دونم اما متأسفانه تاحالا باهاشون سفر نرفتم که تجربش کنم
    گفت: ما سفر زیاد میرفتیم، اما یه بار که آرش راهنمامون بود با این که اصلاً نگفت شادی نکنید و خوش نگذرونید وقتی رو هم گذاشت برای صحبت کردن و ما اونقدر لذت بردیم و چیز یاد گرفتیم که دیدمون به سفر عوض شد و تصمیم گرفتیم که از این به بعد سفر هایی رو بریم که به غیر از خوشگذرونی بار علمی و شناخت دید های متفاوت هم داشته باشه. این سفر رو هم برای این انتخاب کردیم که شنیدیم تو هم از اون حرفا میزنی
    در اون لحظه تنها حسی که داشتم این بود که “چه خوب که تنها نیستم” و تنها حرفی هم که زدم این بود که ” به وجود چنین همکار خوبی افتخار می کنم”
    می دونم که تدریس می کنید تا باور های خودتون رو به شاگردانتون انقال بدید که اون ها هم راهنمایانی مثل شما (با باور های شما) بشن.
    اما می شناسم شاگردانیتون رو که تسلیم بازار عرضه و تقاضایی شدند که همچنان ذائقه ای کژ و شکل نگرفته داره. پس بذارید که مسافراتون حتی فقط یکی در هر سفر خواستار سفری متفاوت از عرضه کننده باشن.

    پرتوان باشید
    ………………………………………………………………….
    جواب: سلام. ممنونم از تو.

  12. ا گ

    انتظارشو داشتم که این حرفو ازت بشنوم. بابا من که فقط یه مسافرم خیلی وقته عهد کردم با تور جماعت مسافرت نرم مخصوصا خارج از کشور تو که دیگه احوالت معلومه … به نظرم باید بری سراغ تورهای تخصصی … مثل تورهای دانشجویی تخصصی شبیه به تور دانشجویان هنر و معماری … برگشتی خبر کن زنگ بزن لطفا!

  13. شنبه

    سلام و درود
    تاریخچه ای در ارتباط با ادارت جهانگردی در ایران تهیه کردم شاید جواب این سوالهای که داری بگیرید ، به نظر من شاید مدیریت ها باعث این اتفاقات شده!!

  14. مثلث

    چقدر وبت پر از گله گذاری شده . بی خیال آقای نور آقایی. زندگی شستن یک لیوان است . به نظرم یه کم شعر بخون تا غرق رویا بشی. رویا خیلی خوبه.
    از این قطره ها یکی به سمت تو می آیند / آنکه از چشمان رویا سرازیر می شود.

  15. نیلوفر

    مطلبتون را بارها خواندم و مردد در اینکه نظرم را بنویسم یا نه.حقیقتش کمی مخالفم.من با تور زیاد سفر کردم و از همین “گردش های دستجمعی سطحی”(نه مبتذل نبودند)نکات زیادی یاد گرفتم و بعضی از قابلیت های خودم را هم شناختم.با شما مخالفم زیرا: ۱-خرید از مردمی که به شهرشون میری خیلی شیرینه.یکجوری انگار داخل اونها میشی.طرز فکرشون-لهجه شون-فرهنگ شون -خلقیاتشان را حس میکنی.از گروه همشهریهات بیرون می یای. یک فرصتی میشه که محلی هاهم تو را بشناسند. ۲-میدانید چه شد که تصمیم گرفتم با تور به سفر بروم؟در اولین توری که رفتیم دیدم پدر و مادرم شادند و از ته دل میخندند.در تورمان خانم کم بینای سالخورده ای داشتیم با همسری الزایمری.او میخندید و از شادی شکفته شده بود. رها از فشار های زندگی.چرا چنین شادی پاک وزیبایی را”شادمانی شهوانی و مبتذل” می نامید؟همیشه غر میزنیم که اینجا شادی کم است اما وقتی شادی هست ان را پس می زنیم؟! ببخشید خیلی از نوشتتون دلم گرفته بود.
    ……………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. شما حق دارید. همه‌ی سفرهای گروهی مبتذل نیستند و اصلا به همین دلیل بنده راهنمای تور هستم. و همه‌ی خریدها هم بد نیستند، تا جایی‌که بنده قبلا درباره‌ی «خریددرمانی» مطلب نوشته‌ام. در ضمن به یاد داشته باشید که گاهی نوشته‌هایم از روی عصبانیت است. دیگر این که من و شما از دو دیدگاه متفاوت به موضوع نگاه کرده‌ایم که هر کدام به نوبه‌ی خود می‌تواند صحیح یا غلط باشد. به هرحال سپاسگزارم.

  16. سیما

    از طرح موضوع چهارماه بیشتر نگذشته بود و در خردادی داشت می‌کُشت!
    حالا بیش از یک دهه از اون تضاد گذشته و امید به یک دهه آینده نذاشته امید بمیره.
    زنده‌باد
    …………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس که همراه هستید.

  17. Masi

    میدونم که دغدغه تون صرفا سفر، خرید، و یا حتی ابتذال هم نیست!

    و اینم می دونم که دیر یا زود همه ی ما(امیدوارم البته) متوجه میشیم که هیچ کاری در زندگی مون، به واقع “هیچ” کاری نمی تونه بدون ” معنا بخشی” و “معناگرایی” خلایی رو پر کنه، شادی ببخشه، راهی رو تغییر بده یا نگرشی رو عوض کنه یا رشدی به دنبال داشته باشه.

    من میدونم که شما از چی حرف میزنید، به روشنی می فهمم عمق کلامتون رو……حتی به این فکر می کنم که به ابتذال هم باید معنا داد، بعد انجامش داد!
    …………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. سپاس برای ارائه نظر.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *