کرمانشاه، آن تنبور است برآمده از درخت توتِ روییده در کوهپایه که کمآبی را تاب آورده. سَدههاست که صدای مهیب تیشهی فرهاد که همگام است با ریتمٍ نفسهای مردانهی آن پهلوان، در کشکولی تنبور مردمان حقّ، حبس شده. به روزی که در هنگامهی سحر، مقام سوار سوار نواخته شود از همان جَمخانه، از همان چنگ، …
سوپرانو چنان دراماتیک شده بود که اشک از چشمان ناپلئون سوم جاری شد. در راه بازگشت از سالن اپرا، شاه به مجسمه آپولو نگاهی انداخت. انگار آپولو تمام روز، قبل از فلق تا بعد از شفق ساز زده بود. صدای موسیقی چنان رسا بود که ضجههای هکتور به گوش آشیل نمیرسید که او را بیرون …