روزنوشت

مرگ این دغدغه‌های بی‌قدر فرارسیده، پسر

امروز مجله شماره ۲۳ «ایرانا» از زیر چاپ بیرون آمد. این شماره می‌بایستی آن چیزی می‌شد که تقریبا شش ماه است که برایش برنامه‌ریزی کرده بودم. اما نشد. دلم گرفت. دلم گرفت از شکست فلسفه‌ای که برایش طراحی کرده بودم و چشم‌اندازی که برایش در نظر گرفته بودم. البته کسی به کسی نیست و برای …

هر چه فریاد دارید بر سرم بکشید.

یک پیام کوتاه به دستم رسید که مجبورم کرد این مطلب را بنویسم: ” در سفره هفت‌سین امسال جایی هم برای «سید» بگذارید. او با بهار می‌آید تا خاتمی باشد بر زمستان.” به عنوان یک متن ادبی، بدک نیست، اما به نظرم رشد نیافتگی ما خیلی از وقت‌ها در پس همین “بدک نیست”‌ها پنهان شده …

چرا…

چرا گندم می‌روید. چرا نی می‌نوازد. چرا ماهی می‌رقصد. چرا خورشید می‌تابد. چرا رود می‌رود. چرا آسمان آبی است. چرا دوست هست. چرا پرنده می‌خواند. چرا… چرا همه‌ی این‌ها هست، وقتی که عشق چنین بی‌رحم است و مرگ چنین ماتم‌برانگیز.

نگفتنی

فقط یک مرتبه دیده بودمش، دو مرتبه تلفنی حرف زده بودیم، سه مرتبه به موبایلش SMS زده بودم. همین. امروز بدون مقدمه به سمت خانه‌اشان رفتم. برای منظوری دیگر. تمام آن ارتباط‌های کوتاه هم به خاطر او نبود، برای منظور دیگری بود. می‌دانستم ناخوش است. فقط همین. نه، فقط همین نبود.  او مرده بود. دیروز. …

میان زمین و آسمان

دیروز بالاخره قرارداد کتاب “عدد، نماد، اسطوره” را با نشر افکار بستم. ۱۰% از بهای پشت جلد را به من می‌دهند، البته ۴ ماه بعد از انتشار کتاب. حالا فکر می‌کنم اگر اصلا بهای کتاب را پشت جلد نزنند، چه می‌شود؟ همین جا و هم اکنون از تمام کسانی که در تهیه و تدوین این کتاب …

یک خداحافظی کوچک

سلام اول: روی صحبتم با دوستانی است که در “انجمن خانه فرآوران ایران” و “انجمن صنفی راهنمایان گردشگری استان تهران”، با هم در ارتباط هستیم. بعد: اجازه می‌خواهم بعد از برگزاری جشن راهنمایان گردشگری در شهر یزد، از فعالیت‌هایم در دو انجمن یاد شده انصراف دهم. و در ادامه نیز از فعالیت‌های اجتماعی‌ام کم کنم. …

تاوان

دو روز است در یزد هستیم (محمد حسین یزدانی و من). با هر که توانستیم رایزنی کردیم و از هر که شد کمک خواستیم. تا شاید بتوانیم روز راهنمایان گردشگری را گرامی بداریم. و اکنون به شوفاژ داغ تکیه داده‌ام و به حماقتم می‌خندم. هم اندیشه و هم آزادگی‌امان را فروختیم، و در آخر شاهد هستیم که چه …

سوغاتی از عروسی “پیر شالیار”

دیشب از سفر کردستان برگشتم و امروز (همین الان) به سفر یزد می‌روم. این چند عکس را پیشکش می‌کنم. برای دیدن عکس‌های بیشتر به نشانی‌های زیر رجوع کنید: http://nooraghayee.com/gallery/?level=album&id=47 http://nooraghayee.com/gallery/?level=album&id=49 http://picasaweb.google.co.uk/nooraghayee/PIRSHAKYARCeremony مراسم آیینی دراویش قادری   مراسم آیینی دراویش قادری    مراسم آیینی دراویش قادری   جمعیت مردم کرد برای شرکت در مراسم پیر شالیار   اجرای مراسم …

دوباره کردستان، دوباره اورامان

این بار فرق دارد. این بار نه در بهار و تابستان، بلکه در زمستان به اورامان می‌روم. این بار با تور نیست. خودم می‌روم. برای دیدن مراسم پیر شالیار. همیشه که به اورامان رفته‌ام، برای مسافرانم از مراسم پیر شالیار گفته‌ام، اما این اولین مرتبه است که قرار است این مراسم را از نزدیک تماشا …

تراژدی رادیو

امروز یا بهتر است بگویم دیروز (چون‌که الان وقت از نیمه شب گذشته)، رفتم رادیو. رفتم “رادیو جوان” تا درباره‌ی جاذبه‌های گردشگری مکان‌های کمتر معروف، حرف بزنم. برنامه زنده نبود، مجری هم نداشت و من مجبور بودم حدود ۱:۳۰ خودم با خودم حرف بزنم. سخت بود و من هم چه گندی زدم. حالم از خودم به …