قبلا در رابطه با این پروژه نوشته ام و حتی یک بخش در این سایت به آن اختصاص داده ام. قرار بود سرکار خانم “بهاره حاجیها” مدیریت این پروژه را به عهده بگیرند که به دلیل مشغله فعلا حضورشان کمتر است، اما شمای کلی کار را با هم تدوین کردیم که در اینجا ذکر می …
دو نفر از مسافرانم (یک زن و شوهر) دیشب برای خوردن غذا به رستوران KFC رفته بودند. امروز برایم تعریف کردند که: در رستوران از گارسون تقاضای ران کردند ولی ظاهرا او برایشان بال گذاشته بود. خانم مسافر به گارسون می گوید: Leg Leg، یعنی ران بده. ولی ظاهرا هرچه به گارسون می گفتند او متوجه …
استاد اهل اصفهان و یکی از مسافرانم است. صبح در مینی بوس نشسته بودیم و به سمت کاخ تابستانی (پکن) می رفتیم که از من پرسید: می شود به این گاو صندوق های هتل (safety box) اعتماد کرد. نگاهش کردم و گفتم: اگر دقت کنی و درش را ببندی و رمز برایش بگذاری، چراکه نه. گفت: من هر …
مکان: چین، زمان: بهار ۱۳۸۹ چند نفر از مسافرانم تصمیم گرفتند برای رفتن به یک منطقهی دیگر از شهر شانگهای از مترو استفاده کنند. بلیط مترو را خریدند و همهاشان از دروازهای که بلیطها چک میشود عبور کردند، فقط یک آقای دکتر نمیتوانست رد شود. هر چقدر بلیط مترو را وارد میکرد، دستگاه نمیپذیرفت. بعد از ۵ دقیقه و …
مکان: چین، زمان: تابستان ۱۳۸۹ چند نفر از مسافرانم در یک اتاق هتل جمع شده بودند و میخواستند در یک کنسرو را باز کنند اما دربازکن نداشتند. هرچه در اتاق هتل به دنبال دربازکن یا هر چیزی که بتوانند با آن در کنسرو را باز کنند، پیدا نکردند. بنابراین در حالیکه فقط کمی زبان انگلیسی …
زمان: تابستان ۱۳۸۹، مکان: کشور چین در یکی از هتلهای شهر شانگهای اقامت داریم و در روزهایی که برنامهی بازدید داریم wake up call (زنگ بیداری) برای مسافران گذاشتهام. جریان از این قرار است که به صورت خودکار شمارهی تلفن اتاقها گرفته میشود و زنگ میخورد. مسافران گوشی را برمیدارند و به این ترتیب از خواب بیدار میشوند. من …
از همین امشب یک بخش جدید با نام اشکها و لبخندها در سفر در این سایت اضافه کردم تا از این به بعد، خاطرات غمانگیز و شادیآور سفرهایم را در آن انعکاس دهم. چندی پیش نیز با یکی از دوستان و همکارانم، سرکارخانم بهاره حاجیها صحبت کردیم تا با روشی که در نظر گرفتیم ایشان …