آنقدر ذهنم درگیر ماجرا بود که نتوانستم در این چند شب بخوابم، بیدار ماندم و بالاخره این هفت و هشت را به جایی که باید رساندم. نه اینکه نوشتار را تمام کرده باشم، نه، اما به جواب سوال “چگونه بشر از هفت به هشت رسید؟” نزدیک شدم. قبل از ادامهی مطلب بگویم که این نوشتار هنوز ادامه دارد. هنوز ذهن آبستن است.
در متون قدیمی برخی از فرهنگها، واژه و همچنین مفهوم «هفت اقلیم» و «هفت کشور» که هر دو در یک معنی به کار میروند، دیده میشود. از طرفی به «اقلیم هشتم» هم اشاره شده است. در زیر با تقسیمبندی «هفت اقلیم» و مفهوم «اقلیم هشتم» آشنا میشویم.
هفت کشور / هفت اقلیم
مفهوم «هفت کشور» در بندهش به شرح زیر ذکر شده است:
“گوید در دین که زمین سیوسه نوع است. هنگامی که «تیشتر» آن باران ساخت که دریاها از او پدید آمدند، زمین را همه جای نم بگرفت، به هفت پاره بگسست، دارای زیر و زبر و بلندی و نشیب شد. پارهای به اندازهی نیمهای در میان و شش پارهی دیگر پیرامون آن قرار گرفت. آن شش پاره به اندازهی خونیرس است، او آنها را کشور نام نهاد، زیرا ایشان را مرز ببود، چنانکه پارهای را که به ناحیهی خراسان است کشور َارزَه Arzah، پارهای را که به ناحیهی خاوران است کشور سَوَهSavah ، دو پاره را که به ناحیه نیمروز است کشور فرَددَفش Fraddafsh و ویدَدَفش Vidadafsh، دو پاره را که به ناحیه اباختر است کشور وُروبَرشَن Vorubarst و وُروجَرشَن Vorugarst خوانند. آن را که میان ایشان و به اندازه ایشان است، خونیرس خوانند. از این هفت کشور، همه گونه نیکی در خونیرس بیشتر آفریده شد.”
هنگامیکه به کتاب «مُعجَمالبُلدان» اثر «یاقوت حموی» رجوع میکنیم، نه تنها بنا به آیهی قرآنی، بلکه از زبان بطلمیوس و هرمس و ابوریحان با اصطلاح «هفت اقلیم» و «هفت زمین» و «هفت کشور» مواجه میشویم:
۱. خدای تعالی میفرماید: خداوند «هفت آسمان» و همانند آن زمین آفریده است. (سورهی طلاق، آیهی آخر)
۲. هرمس میگوید «هفت اقلیم» در جنوب و «هفت اقلیم» در شمال هست، ولی دیگران میگویند این سخن پذیرفتنی نیست زیرا دلیلی برای آن وجود ندارد، و «هفت اقلیم» همه در شمال است…
۳. بوریحان میگوید: ایرانیان کشورهای دورادور ایرانشهر را به «هفت کشور» تقسیم کرده، به دور هر یک خطی میکشند…باری ایشان «انیران» (کشورهای غیر از ایران) را به شش کشور و همهی جهان را به «هفت کشور» تقسیم کردهاند.
به نقل از تفهیم بیرونی «هفت کشور» عبارتند از: کشور نخستین هندوان، دوم کشور عرب و حبشان، سیم کشور مصر و شام، چهارم کشور ایرانشهر، پنجم کشور صقلاب و روم، ششم کشور ترک و یاجوج، هفتم کشور چین و ماچین.
قابل ذکر است که ایرانشهر کشور مرکزی است و عدد چهار، عدد میانی در میان اعداد از یک تا هفت است.
بنا به مُعجَمالبُلدان؛
اقلیم نخست از نظر دانشمندان ایران و روم، منسوب به زحل (کیوان) است و از برجها بزغاله (جَدی، برج دهم، دی) و دلو (برج یازدهم، بهمن) را دارد.
اقلیم دوم از دیدگاه ایرانیان به مشتری و از دیدگاه رومیان به خورشید مربوط است. از برجها کمان (قوس، برج نهم، آذر) و ماهی (حوت، برج دوازدهم، اسفند) را دارد.
اقلیم سوم از دیدگاه ایرانیان از آن مریخ و از دیدگاه رومیان از آن عطارد (تیر، بهرام) است. از برجها، بره (حمل، برج نخست، فروردین) و عقرب (هشتم، آبان) را دارد.
اقلیم چهارم از دیدگاه ایرانیان از آن خورشید و از دیدگاه رومیان از آن مشتری (هرمز) است. از برجها شیر (اسد، برج پنجم، مرداد) را دارد.
اقلیم پنجم نزد ایرانیان و رومیان هر دو از آن ناهید (زهره) است. از برجها گاو (ثور، برج دوم، اردیبهشت) و ترازو (میزان، برج هفتم، مهر) را دارد.
اقلیم ششم از دیدگاه ایرانیان از آن تیر (عطارد) و از دید رومیان از آن قمر (ماه) است. از برجها جوزا (دو پیکر، برج سوم، خرداد) و خوشه (سنبله، برج ششم، شهریور) را دارد.
اقلیم هفتم از دیدگاه ایرانیان از آن ماه و از دیدگاه رومیان از آن بهرام (مریخ) است. از برجها خرچنگ (سرطان، برج چهارم، تیر) را دارد. پایان این اقلیم پایان آبادانی جهان است، پشت ایشان جز گروهی گمنام و فقیر و وحشی کسی زیست نمیکند.
متوجه میشویم که اقلیم چهارم که اقلیم میانی است و ناف دنیا قلمداد میشود به خورشید یعنی بهترین کواکب تعلق دارد. قبلا گفتیم که اقلیم چهارم همان ایرانشهر است.
به نظر داراشکوه، “ربع مسکون را حکما هفت قسمت کردهاند و «هفت اقلیم» میگویند و اهل هند آن را «سپتا دویپا» مینامند.”
سپتا دویپا (هفت اقلیم، هفت قاره) را چنین میشمارند: جامبو، پلاکشا، شالمالی، کوشا، کرائونچا، شاکا و پوشکارا. «جامبو دویپا»، مرکز همهی قارههاست و در میان آن کوهی وجود دارد.
اقلیم هشتم
از نظر حکمت تصوف، علاوه بر «هفت اقلیم» جغرافیایی، «اقلیم هشتمی» (به قول سهروردی) وجود دارد که عالم مثال است و گسترهی آن در خیال جای دارد. «اقلیم هشتم» همان جایی است که معمولا کوه بلندی (قاف اسلامی، البرز ایرانی، مٍرو هندی، …) در آن قرار دارد و بعد از گذر از سختیها و پیرایش شدن میتوان به آن رسید.
“فریدالدین عطار، در منظومهی معروف خود، منطقالطیر داستان پرندگانی را ذکر میکند که میخواستند به قلهی قاف، جایگاه سیمرغ بروند. پی از گفتگوهای طولانی راه سفر را در پیش میگیرند، از هفت وادی امتحان به سختی میگذرند تا به قله میرسند. در این مرحله است که میبینند از آن گروه، تنها سی مرغ باقی ماندهاند. اینجا پرندگان خودشان را مییابند و به جای دیدن سیمرغ، تصویر سی مرغ، یعنی تصویر جانهای خودشان را درمییابند. در واقع این سی مرغ به رمز خویشتن خود، که مرکز و بنیاد هستی و وجود آنها هم هست دست پیدا میکنند. علت آنکه این کوه عبورناپذیر است، این است که در عالم مثال واقع شده است. ”
نمونههای مثالی (اقلیم هشتم) در فرهنگهای مختلف دیده میشود؛ ور جمکرد در اوستا، خونیرس در اندیشهی مزدایی، زمین پاک سوکهاواتی، بهشت آمیدا واقع در غرب که نقشی اساسی در جودو Jodo (بودیسم) ژاپنی دارد، همه از یک موضوع سخن میگویند: ارضی پاک و عاری از شرایط دنیای نسبی.
«قطبالدین محمود شیرازی» میگوید:
“به حقیقت در زمرهی عوالم، عالمی که دارای ابعاد و مقدار است به هشت اقلیم منقسم میگردد. هفت اقلیم از اقالیم ثامنه، همان هفت اقلیم جغرافیایی است، متضمن ابعاد و مقدار که با حواس ظاهره قابل درک است. و «اقلیم هشتم»، اقلیمی است که ابعاد و مقدارش با ادراک خیالیه قابل شناخت است.”
در کتاب «ارض ملکوت» اثر «هنری کُربن» آمده است: “طبری مورخ قرن نهم، برخی از قدیمیترین اطلاعات در دسترس ما را، در باب منطقهای اسرارآمیز، برایمان حفظ کرده است که توصیف آن امکان میدهد آن را زمین شهرهای زمرد بخوانیم. در آن دیار دو شهر واقع است: جابرسا و جابلقا. روایاتی که ما در اینجا مطالعه خواهیم کرد، شهری موسوم به نام هورقلیا بر آن دو میافزاید. این شهر نام خود را به مجموعه این خطه غیبی میدهد.”
«هورقلیا» در واقع همان «اقلیم هشتم» است.
در جایی دیگر از همین کتاب آمده است: “این «اقلیم هشتم» است که در آن، همچون در «ایرانویج»، نه با حواس و اعضای ادراک حسی، بلکه از راه گذشتن از «سرچشمه آب حیات»، در مرکز نفسانی- جهانی، وارد میشوند.”
ظاهرا در اندیشههای مزدایی، مکانی که کشور ایران در آن واقع شده بود (خونیرس و ایرانویج) را به مثابهی همان «اقلیم هشتم» فرض میکردند.
در صفحات دیگر همان کتاب و در حالی که به گفتهها و اندیشههای سهروردی ارجاع داده میشود، میخوانیم:
“سهروردی چنین مینویسد: وقتی در رسایل حکمای قدیم خبر یافتی که عالمی وجود دارد دارای بُعد و مقدار، غیر از هیأت عقول، عالمی تحت تدبیر «نفوس افلاک»، جهانی که در آن شهرهایی است که تعدادش را احصاء نتوان کرد، شتاب مکن و فریاد برنیاور و آنها را کذب و گزافه مشمار، زیرا این عالم، سالکان سرمنزل روح را نظارهاش اتفاق تواند افتاد و در آن هرچه مأمول و مطلوب ایشان است، توانند یافت.
در همان حال که راجع به جهان بعد قابل درک با حواس، به ما میگویند که شامل «هفت اقلیم» است، جهان دیگری هم وجود دارد که «اقلیم هشتم» را تشکیل میدهد. عقلاء و حکمای عهد باستان بدین جهان اشارت کرده و گفتهاند که بیرون از جهان محسوس، عالم دیگری هم وجود دارد واجد صورت و بُعد، که نیز در مکان گسترده شده، بدون اینکه معالوصف صورت، ابعاد و وسعتی داشته باشد مشابه ابعاد و صورت و عرصهای که ما در جهان طبیعی مشاهده و درک میکنیم، هرچند آنچه در این جهان محسوس وجود دارد در آن عالم هم نظیری دارد. مقصود ابعاد محسوسه نیست، بلکه ابعادی نمونهای و تصوری (مقادیر مثالیه) دارد.”
در بالا گفتیم که «اقلیم هشتم» را «هورقلیا» مینامند. اکنون باید بگوییم که «هورقلیا» را سرزمین وحی و رویاهای غیبی و ارض رستاخیز هم میدانند.
در جای دیگری از کتاب «ارض ملکوت» آمده است: “در واقع، همین زمین آسمانی و همین «اقلیم هشتم» است که جسم روز قیامت را حفظ میکند، چرا که منشاء آن همین زمین است و به همین سبب به مفهوم قیامت و حیات اخروی عام «زمین رستاخیز» میباشد.”
در نوشتهای از «شیخ ابوالقاسم کرمانی» (منتخب از «تنزیه الاولیاء») میخوانیم:
“…و گاه «اقلیم هشتم» میگویند به این مناسبت که حکماء و علمای قدیم این زمین را بر «هفت اقلیم» و هفت قسمت قرار دادهاند و عالم «هورقلیا» چون فوق این اقالیم است و از حدود ظاهر این اقالیم خارج است، اقلیم ثامنش خوانند. و این تقسیم «هفت اقلیم» هم از حکمای قدیم البته بیماخذ نیست و ماخذش از انبیاء سلف است و صحیح است، زیرا در اخبار ائمهاطهار هم میبینیم که بر این اصطلاح جاری شده و ذکر اقالیم سبعه در فرمایشات حضرت امیر (ع) مکرر دیده میشود. و در حدیثی حضرت صادق علیهالسلام میفرماید دنیا بر «هفت اقلیم» است. و مقصودم این است که «هورقلیا» را «اقلیم هشتم» خواندهاند که ورای این دنیا است و صحیح است ولی در غیب همین دنیا است.”
در نوشتاری دیگر از «شیخ محمد کریمخان کرمانی» (منتخب از «کتاب ارشاد العوام») میخوانیم که:
“میگویم که جنت هشت طبقه دارد و جهنم هفت…خداوند عالم در جسد اصلی انسان مومن، هشت قبضه از آسمانهای عالم او قرار داده است،
قبضهای از آسمان اول دارد و از آن روح خلق شده است و
قبضهای از آسمان دوم و از آن فکر او خلق شده است و
قبضهای از آسمان سوم دارد و از آن خیال او خلق شده است و
قبضهای از آسمان چهارم دارد و از آن مادهی او خلق شده است و
قبضهای از آسمان پنجم دارد و از آن وهم او خلق شده است و
قبضهای از آسمان ششم دارد و از آن علم او خلق شده است و
قبضهای از آسمان هفتم دارد و از آن عقل جزیی او خلق شده است و
قبضهای از کرسی (آسمان هشتم) دارد و از آن نفس او خلق شده است. و اما
قبضهای که از عرش دارد از آن حقیقت او خلق شده است.
و همچنین بدن کافر، هفت قبضه از هفت سجین دارد،
قبضهی اول او از ارض موت است و
قبضهی دوم او از ارض عادات است و
قبضهی سوم او از ارض طبع است و
قبضهی چهارم او از ارض شهوت است و
قبضهی پنجم او ار ارض طغیان است و
قبضهی ششم او از ارض الحاد است و
قبضهی هفتم او از ارض شقاوت است.”
(هشت طبقهی آسمان و ربط آن با بدن مومن و هفت طبقه از ارض و ربط آن با بدن کافر، اشاره به هشت طبقهی بهشت و هفت طبقهی جهنم دارد.)
در ادامهی همین نوشتار آمده است:
“پس این هفت طبقه زمین است که مقابل هفت طبقهی آسمان است. و اما آسمان هشتم که کرسی باشد آنرا در مقابل زمین نباشد، زیرا که هفت زمین بیش نباشد، چنانکه آسمانها هم هفت است. و اما کرسی از بابهای غیب است و دخلی به آسمانها ندارد، مانند عرش که آنهم از بابهای غیب است و دخلی به آسمانها ندارد. پس در انسان هم مانند این عالم، هفت آسمان و هفت زمین است و مقصود از قبضهها نه واقعا قبضه است که از آسمان کنده شود، بلکه مقصود حصٌهای از نفس آنهاست که در انسان است…
از برای انسان پانزده مرتبه باشد، هشت مرتبه از آنها در جهت نور اوست که علیین باشد و هفت مرتبه از آنها در جهت ظلمت اوست که سجین باشد. اما آن هشت که در جهت نور او است:
یکی مقام قبضهای است که از کرسی در انسان است که از آن سینهی انسان خلق شده،
یکی مقام قبضهای است که از فلک زحل در انسان است که از آن عاقله انسان خلق شده،
یکی مقام قبضهای است که از فلک مشتری در انسان است و از آن عالمه انسان خلق شده،
یکی مقام قبضهای است که از فلک مریخ در انسان است و از آن واهمه انسان خلق شده،
یکی مقام قبضهای است که از فلک شمس در انسان است که از آن مادهی انسان خلق شده،
یکی مقام قبضهای است که از فلک زهره در انسان است که از آن خیال انسان خلق شده،
یکی مقام قبضهای است که از فلک عطارد در انسان است و از آن فکر انسان خلق شده،
یکی مقام قبضهای است که از فلک قمر در انسان است و از آن روح انسان خلق شده.”
از بررسی مطالب بالا نتیجه میشود که:
قمر با آسمان اول،
عطارد با آسمان دوم،
زهره با آسمان سوم،
شمس (خورشید) با آسمان چهارم،
مریخ با آسمان پنجم،
مشتری با آسمان ششم،
زحل با آسمان هفتم،
کرسی با آسمان هشتم، در ارتباط است.
اکنون با مقایسه آنچه که در کتاب «مُعجَم البُلدان» به آن اشاره شده و نتیجهای که در بالا گرفتیم به نتیجهی جدیدی میرسیم:
آسمان اول با اقلیم هفتم،
آسمان دوم با اقلیم ششم،
آسمان سوم با اقلیم پنجم،
آسمان چهارم با اقلیم چهارم،
آسمان پنجم با اقلیم سوم،
آسمان ششم با اقلیم دوم،
آسمان هفتم با اقلیم اول،
و نهایتا آسمان هشتم با اقلیم هشتم در ارتباط است.
هشت عدد بهشت است
نظر بر این است که بهشت هشت در دارد. در نوشتار «شیخ محمد کریمخان کرمانی» (منتخب از «کتاب ارشاد العوام») میخوانیم:
“هشت در بهشت، همین هشت مرتبه است و هر کسی از دری داخل میشود به قدر رتبه و عمل خود، چنانکه حضرت امیر فرمودند که بهشت را هشت در است، از یک در پیغمبران و صدیقان داخل شوند و از دری دیگر امامان اهل بیت حضرت محمد (ص). و شهیدان و صالحان و از پنج در شیعیان و دوستان ما داخل شوند، تا آنکه فرمودند از یک در مسلمانان داخل شوند از کسانی که شهادت میدهند به «لا اله الا الله» و در دل ایشان مثقال ذرهای بغض ما اهل بیت نباشد.”
«سدره المنتهی» و «جنهالماوی» که در سورههای ۵۳ (النجم)، آیهی ۱۴ و ۱۵ از قرآن آمده است طبق تفسیر به طبقه هشتم اشاره دارد.
“پس طبقات بهشت هشت است، ولکن هشتم آن مخصوص پیغمبر (ص) و امامان است و آن جنهالماوی است یا جنت عدن که در آسمان هشتم است که آن را سدرهالمنتهی گویند.”
“و هشت طبقهی بهشت را بعضی به این ترتیب گفتهاند: که اول جنت فردوس است که در آسمان هشتم است (سورهی ۱۸ «الکهف»، آیهی ۱۰۷)، بعد از آن جنت عالیه است (سورهی ۶۹ «الحاقه»، آیهی ۲۲)، و بعد از آن جنت نعیم است (سورهی ۱۰ «یونس»، آیهی ۹) و بعد از آن جنت عدن است (در آیههای چندی از قرآن ذکر شده) که مقابل ندارد از جهنم. بعد از آن جنت مقام است (اشاره در سورهی ۴۴ «الدخان»، آیههای ۵۱ و ۵۱). بعد از آن جنت خلود است (اشاره در سورهی ۵۰ «ق»، آیههای ۳۱ تا ۳۴)، بعد از آن جنهالماوی است (سوره ۳۲ «السجده»، آیهی ۱۹)، بعد از آن جنت دارالسلام است (سورهی ۶ «الانعام»، آیهی ۱۲۷)
«هفت کشور» و «هفت اقلیم» در اشعار فارسی
فردوسی:
که بر هفت کشور منم پادشا
جهاندار پیروز و فرمانروا
زمین هفت کشور به فرمان تست
دد و دام و مردم به پیمان تست
که گر هفت کشور به شاهی تراست
چرا رنج و سختی همه بهر ماست
جهان هفت کشور ترا بنده باد
سرت برتر از ابر بارنده باد
حافظ:
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است
فرق است از آب خضر که ظلمات جای اوست
مولانا:
ترک کرد او ملک هفت اقلیم را
میزند بر دلق سوزن چون گدا
اشاره به «هشتبهشت» در اشعار فارسی
دهلوی:
کسی از هفت بام چرخ بگذشت
که باغ هشتدر ماوا ندارد
سنایی:
تا بهشت و چرخ باشد نزد عالم هشت و هفت
تا حواس و طبع باشد پیش دانا پنج و چار
مردن آن باشد که متواری شود سیمرغوار
هشت جنت زیر پر و هفت دوزخ زیر بال
نیست اندر هشت جنت کس چنو با قدر و جاه
نیست در هفت آسمان دیگر چنو یک محتشم
هشت خلد و هفت کوکب شش جهات و پنج حس
چار طبع و هر سه نفس و هر دو عالم یک خدای
حافظ:
گدای کوی تو از هشت خلد مستغنیست
اسیر عشق تو از هر دو عالم آزادست
مولانا:
بی هشت بهشت و هفت دوزخ
همچون مه چهارده برآیید
یک موی ز هفت و هشت گر هست
این خلوت خاص را نشایید
هشت بهشت ابدی منظر آن شاه نشد
تا چه خوش است این دل من کو کندش منظر خود
هم کلید هشت جنت هم برون از پنج و چار
سجده آرد پیش ایشان بانماز و بینماز
هشت منظر شد بهشت و هر یکی چون دفتری
هشت دفتر درج بین در رقعهای رخسارهای
هشت جنت به تو عاشق تو چه زیبارویی
هفت دوزخ ز تو لرزان تو چه آتشکدهای
هشت جنت ز یکی روح فزایی عجبی
شمس تبریز از این خوف و رجا بازرهان
تا نقوش هشت جنت تافتست
لوح دلشان را پذیرا یافتست
هشت جنت هفت دوزخ پیش من
هست پیدا همچو بت پیش شمن
از هفت به هشت
بر اساس اشعار بالا هم، به این نتیجه میرسیم که «اقلیم هشتم» همان «بهشت موعود» است. در ضمن میبینیم که شمارهی دوزخ در این اشعار همچون مطالبی که قبلا اشاره شد، هفت است. در واقع اگر بهشت را «اقلیم هشتم» بدانیم «هفت اقلیم» مترادف با «هفت دوزخ» خواهد بود. چراکه در مقایسه با بهشت که هرگونه راحتی و آسایش در آن مهیاست، هر یک از اقلیمها، یک دوزخ به شمار میرود. (نظر شخصی نگارنده)
بنابراین از هفت به هشت رسیدن، در واقع گذر از هفت مرحله سختی و امن یافتن در مرحلهی هشتم تداعی میشود.
آرش نورآقایی، ناهید سعادتیان
منابع:
– بهار، مهرداد، بندهش / فرنبغ دادگی، تهران، توس، ۱۳۷۸.
– مُعجَمالبُلدان، تالیف یاقوت حموی بغدادی، ترجمان علینقی منزوی، ویراستار محمد جوزی، نادر کریمیان سردشتی، معاونت پژوهشی سازمان میراث فرهنگی (پژوهشگاه)، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور، ۱۳۸۰
– آئین هندو و عرفان اسلامی (بر اساس مجمعالبحرین داراشکوه)، گردآورنده و مترجم داریوش شایگان، جمشید ارجمند، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز، ۱۳۸۲.
– ارض ملکوت از ایران مزدایی تا ایران شیعی: کالبد انسان در روز رستاخیز، هنری کوربن، ترجمه ضیاءالدین دهشیری، تهران، طهوری، ۱۳۷۴.
دیدگاهها
مرسی!
مرحوم بابا طاهر میگوید: از ان روزی که ما را افریدی به جز از معصیت چیزی ندیدی. خداوندا به حق هشت و چهارت زما بگذر شتر دیدی ندیدی….. در اینجا میدانیم جمع ۸ و ۴ میشود ۱۲ که امامان هستند و حضرت طاهر می توانست به جای ۸.۴ اعداد دیگری بکار برد بدون بر هم خوردن وزن شعر .جکیم جان شما چه ارتباطی میبینید؟…. با احترام دوستت دارم ۱۰۰۰ تا
………………………..
جواب: ارتباط همان است که خودت گفتی
درود بیکران
لا مصب تو شماره یکی!!!!! آرش جان به کتاب اسرار التوحید جلد اول( نشر اگاه تصحیح شفیعی کدکنی ) صفحه ۱۰۲ مراجعه کن و ببین چه سند اورژینالی در این رابطه میابی ، بسیار لذت بردیم از این یادداشت .عالی بود
…………………………………………..
جواب: این کتاب را ندارم، اگر داری و اگر میتواند به تحقیقم کمک کند بگو. به هر حال در اولین فرصت کتاب را تهیه میکنم. سپاس از لطفت.
بررسی کتاب “ارشاد العوام” نگاشته حاج محمد کریم کرمانی و خیلی چیزهای دیگر درباره ی عقاید.
این گفته های است که صرف بخاطر منافع شخصی و مذهبی گفته شده چون پنچ دردیگر که بنام شیعیان ذکر گریده درست نیست زیرا درآن وقت اصلاً شیعیه ،سونی،وهابی وغیره وجود نداشت
هشت در شطرنج
پیاده یا سرباز مردان منظمی هستند که می کوشند در طی هفت مرحله راز آشنایی برای رسیدن به خانه هشتم که هدف رازآموز است،صفحه را که نمادی از جهان پیرامون (سیاه و سفید صفحه شطرنج نمادی از تاریکی و روشنایی ،بدی ها و خوبی ها ،غم ها و شادی هاست)است،بپیمایند.لازم به ذکر است که وفتی سرباز هفت خانه یا هفت مرحله را پیمود میتواند به وزیر که خود نمادی از انسان است و بیشترین قدرت حرکتی را دارد،تبدیل شود.
………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس.
عدد هشت در معماری ایرانی
در معماری ایرانی هشت ضلعی آغاز تبدیل و مرحله میانی مربع به دایره است. در معماری مقدس،سازه هشت ضلعی نگهدارنده گنبد است.(گنبد سلطانیه در زنجان)
نماد عدد هشت را مابه وضوح در صورت بندی های فضاهای معماری ایران شاهد هستیم که زبیاترین نمونه آن را در معماری بنای هشت بهشت اصفهان میتوانیم بازیابیم.
………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس.
دو مربع متقاطع
این نماد را بر روی بناها و در طرح ها و نقوش ایرانی _ اسلامی مشاهده میکنیم. دو مربع روی هم قرار گرفته ،نماد «هشت گذرگاه بهشت» را تداعی می کند و مصریان از روزگاران باستان آن را مورد استفاده قرارمی دادند.
………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس.
منابع از کتاب : عدد،نماد،اسطوره
از کتاب دوست عزیز آرش نورآقایی
نشر افکار
کتابی عالی و پر محتوای برای دوستاران پژوهش و تحقیق
………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام و سپاس.