اگر “خود” در مصرع “وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد” را نه به قیاس مصرع قبلی، “دل”، بلکه در فرض “جامعه” بگیریم و آنگاه در پی پاسخ باشیم که چرا؟
یعنی بپرسیم:
“چرا آنچه جامعه (خود) داشت ز بیگانه تمنا می کرد؟
جواب یک کلمه است: حسادت
اگر می شد که عمر دوباره داشته باشم، در جای و جامعه ای که رشد می کردم، همان جا و جامعه را برای کار و فعالیت انتخاب نمی کردم. بلکه به جای و جامعه ی دیگری می رفتم تا بیگانه ای باشم و تمنایم کنند نه حسادتم.
دیدگاه‌ها
آی گفتی…
…………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
جمع کن بینیم بابا…
……………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام فرشته. گفتی رفتی آمریکا، نگفتی رفتی هارلم!
نمیدونم چی باعث میشه آدمها حسودی کنند . هنوز دلیلش رو نمیدونم اما اینو میدونم که فقط جایی حسودیم میشه که یکی دوس شوهرمو دوس داشته باشه ، یعنی خودمو میکشم ، خب این به این خاطر که میترسم از دستش بدم ولی دلیل حسودیهای دیگه رو هنوز نمیدونم ، به خصوص حسودیهایی که به شما میشه . یعنی اونها میترسن که چی و از دس بدن ؟!؟!؟!؟!
……………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. امیدوار باشید که شوهرتون این متن شما رو نخونه.
همه چیز با همه !همیشه و همه جا!
……………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. شاید.
چه جالب ، همین چند مدت پیشها جایی بودم که یکی از همکارا میگف : نورآقایی رو فقط زنها شناختن که زنش نشدن . منم خیلی بیشتر از خوبیهاتون از بدیهاتون شنیدم ولی ما ایرانی هستیم دیگه این فرهنگ ماست . چه میشه کرد .
……………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. فقط میشه نیشخند زد.
درودها آرش عزیز و بزرگ وار
وقتی یه نفر این قدر بهش حسادت می شه و می خوان تخریب اش کن ان…یعنی اون خیلی خاص و بزرگه….
آرش تو خاصی ..یه شخص عادی نیستی که بخوای با این حرفا بیفتی تو سراشیبی و همه چی و رها کنی….سرسره بازی هم خوبه اما هنوز قله های زیادی تو رو فریاد می زن ان ….باید به فتح بیندیشی به قله های دور دست تر….
ما زنده بر آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
شاد باشی.و برقرار آرش عزیز
……………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. شما لطف داری، اما اینطورها هم نیست. شاید همین حرف ها که شما می زنید باعث بشه همین تخریب ها ادامه پیدا کنه.
سلام راستش با اجازه دو تا حکایت کوتاه رو نقل کنم ربطش با موضوع و نوشته های برخی از دوستان در چند روز اخیر با خواننده …
حکایت اول
روزی یکی از آشنایان سقراط وی را دید و گفت:سقراط آیا می دانی من چه چیزی در مورد دوستت شنیدم؟ سقراط جواب داد:یک لحظه صبر کن. قبل از اینکه چیزی به من بگویی مایلم که از یک آزمون کوچک بگذری. این آزمون پالایش سه گانه نام دارد. قبل از اینکه درباره ی دوستم حرف بزنی خوب است چند لحظه وقت صرف کنیم و ببینیم چه می خواهی بگویی. اولین مرحله پالایش حقیقت است.آیا تو کاملا مطمئنی چیزی که درباره ی دوستم به من می خواهی بگویی حقیقت است؟ آشنای سقراط جواب داد:نه در واقع من فقط آن را شنیده ام… سقراط گفت بسیار خوب پس تو نمی دانی که آن حقیقت دارد یا خیر.حالا بیا از مرحله دوم بگذر مرحله ی پالایش خوبی. آیا آنچه درباره ی دوستم به من می خواهی بگویی چیز خوبی است؟
آشنای سقراط جواب داد: نه برعکس… سقراط گفت: پس تو می خواهی چیز بدی را درباره ی او بگویی اما مطمئن هم نیستی حقیقت داشته باشد. با این وجود ممکن است تو از آزمون عبور کنی چون هنوز یک سوال دیگر باقی مانده که مرحله ی پالایش سودمندی ست. آیا آنچه درباره ی دوستم می خواهی به من بگویی برای من سودمند است؟ جواب داد:نه حقیقتا… سقراط نتیجه گیری کرد: بسیار خوب اگر آنچه می خواهی بگویی نه حقیقت است نه خوب نه سودمند چرا اصلا می خواهی به من بگویی؟
……………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس.
به زبان عامیانه اون که شما فرمودید یعنی : مرغ همسایه غازه! برا همینم اگه می رفتین مرغ همسایه می شدین الانه کلی اینجا غاز که چه عرض کنم طاووس بودین ! البته با پوزش از تشبیهات نامتناسب به کار رفته که به استناد در مثل مناقشه نیست امید آنکه عفو بفرماید!
……………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. از بدشانسی ما خروس به دنیا اومدیم.
به کسانی که به شما حسودی می کنند احترام بگذارید زیرا آنها کسانی هستند که از صمیم قلب معتقدند شما از آنها بهترید
………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. بله، بله، هر وقت حالمون بد باشه باید با اینجور جمله ها خودمون رو خشنود کنیم.
آرش نور آقایی اینقدر این جملاتت زیبا بود که یک جایی توی فولدر سیستمم نگهش داشتم.
دیروز که داشتم از خیابون رد میشم بی توجه به ماشینها ذهنم رفت به آدمهایی که آدم رو عاصی می کنند توی زندگی توی کار با اینکه می دونن من نوعی موفقم اما تا زهرشون رو نریزن دست از تلاش بر نمیدارن. اونوقت من می مونم برای اینکه از دست این جماعت خلاص بشم خودم رو کنار میکشم و گم و گور می کنم اونوقته که میدان باز میشه برای جولان هر چی احمقه که با حماقت خودش منو پس زده.
ما ملت مرده پرست بعد از رفتن آدما می فهمیم البته اگر بفهمیم در مجاورت فهم و دانش بودیم و خودمون رو زدیم به نفهمی
……………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام.
حکایت دوم
روزی سقراط ، حکیم معروف یونانی، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثراست. علت ناراحتیش را پرسید ،پاسخ داد:”در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم.سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذ شت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.”
سقراط گفت:”چرا رنجیدی؟” مرد با تعجب گفت :”خب معلوم است، چنین رفتاری ناراحت کننده است.”
سقراط پرسید:….
“اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد وبیماری به خود می پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟”
مرد گفت:”مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم.آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود.”
سقراط پرسید:”به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟”
مرد جواب داد:”احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.”
سقراط گفت:”همه ی این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است،روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد،هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟ بیماری فکر و روان نامش “غفلت” است و باید به جای دلخوری و رنجش ،نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است،دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس از دست هیچکس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می کند، در آن لحظه بیمار است
……………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس.
سلام
اعتراف به برتری دیگران تعبیری بر حسادته.
سوز حسادت چشم های حسود را بیشتر میگزد!
خوب باش
……………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس.
فکر کنم یه جایی از زندگی ادم می پذیره که یک سری رفتارها از درونیات و نوع پرورش ادمها سرچشمه میگیره، یعنی لزوما واکنششون به ما نیست! جنگ خودشونه با خودشون…فقط امیدوار باشیم آتش این جنگ دامان ما رو نگیره!
…………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام.
سلام
در روز نوشتهای قبلی ات نوشتم حسد شغل دوم ما مردم هست که فکر میکنم اینجور حسادت از بی خردی سرچشمه میگیره.
یک مثل یوگسلاوی است که میگه اگه حسادت ویژگیهای سوختن را داشت ، نیاز به هیچ سوخت دیگری نبود
………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام.