انتشار فوری

انگار مست بودم که نفهمیدم مدت طولانی در خارزار سرگشته بودم.

حالا وقتش است که بنشینم یک جایی و با دقت خارها را بیرون بکشم.

حوصله اش را ندارم.

احساس ایوب را پیدا کردم. بگذار کِرم کار خودش را بکند.

دیدگاه‌ها

  1. مريم

    من به این حس و حالت خوشبینم آرش جان
    آگاهی از شرایط بخشی از بهبودیه. خودت نمیخواستی خار ها رو ببینی!! الان هم دیگه نه کرمه میتونه به مسیر خودش بره و نه خاره چون به حضورشون متوجهی ; ) و همین خیلی خوبه

    به مهرگان که برسیم خوب خوبی

    باور کن که فردا روز بهتریه
    ………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. نمی دونم واقعا. نمی دونم.

  2. سعیده

    دلم نمیخواست اینو بگم اما یک جمله از کوروش باعث شد که بخوام اینو براتون بنویسم .
    چند ماه پیش یک تحقیقی داشتم راجع به گردشگری تو اون اوان بود که شناختمتون . خلاصه با آدمهایی روبرو شدم که انگار دوست یا همکارتون بودن ولی توی کلاسهاشون و جلوی شاگرداشون ، یا جلوی من که یک محقق تازه وارد بودم شمارو می کوبیدن . یا با تعریف کردن خاطرات بدی که از شما دارن سعی میکردن ذهنیت بقیه رو راجع به شما خراب کنن . و همینطور اشتباهاتتون رو باصدای بلند فریاد بزنن. اگر نوشته هاتون رو نمیخوندم فکر میکردم شما یک آدم مغرور خودخواه مستبد کم ظرفیت که فقط با استفاده از ایده های دیگران به جاهایی دست یافتید . اما دیگران آیا این بهران چحل ثالگی رو نمیبینند ؟!؟! این روحیه و دغدغه ها و مشکلات شمارو ، در حالیکه تااونجا که من متوجه شدم از دوستان و هم دوره ای های جنابعالی هم هستن . منظورم اینه که با داشتن اینهمه مشکلات هنوز هم براشون آرزو هستین و افسوستون رو میخورن . افسوس یک لحظه جای شما بودن رو. پس ” در روزگاری که لبخند آدمها به خاطر زمین خورون توست ، برخیز تا بگریند”
    ………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. اگر این بدگویی ها و حسادت ها نبود، بهتر می شد کار کرد.

  3. مریم واعظ علائی

    خوشحالم که به خودتون توجه می کنید. راستی قرار بود یک ایده ای رو برای مهر ماه اجرایی کنید.
    …………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس. یادم نمیاد! چه کار باید می کردم؟ میشه یادآوری کنی.

  4. مريم

    سلام آرش خان
    امیدوارم که این دوران برایتان براحتی بگذرد .شما خیلی جسور و شجاع هستید و میتوانید راحت با مخاطب ارتباط برقرار کنید .ناراحتی , خوشی و خلاصه حرف دلتان را بگویید. و این ویژگی خاصی است که همه کس ندارند واقعیت را میگویید و حرفی که از دل برآید بر دل نیز مینشیند . این روزها ی من مثل کسی است که تا ۱ قدمی آرزوی ۲۰ ساله اش رفته و ناگهان به اندازه همان ۲۰ سال از آن دور شده است گویی پتکی سنگین بر سرم خورده و توان بلند شدن را ندارم .امیدوارم خدا به همه کمک کند تا دوران سخت را سپری کنیم.
    …………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس از محبت بی دریغتان. اما دوست دارم بدونم، آرزوی ۲۰ ساله شما چی بوده؟

  5. مریم ناوی

    سلام استاد
    ما بنا به عادتی مألوف هر بامداد پس از تورق چند ایمیل ضروری به دیدار شما می آییم و این روزها هر روز دل نگران تر از دیروز باز می گردیم! توصیه موکد داریم تا قبل از برگ ریزان درمان مناسبی برای این دل خسته بیابید که خدای ناخواسته باد مهرگان که برخیزد این استخوانهای نمور چهل سالگی سخت در برابرش تا اعماق خواهند سوخت! از ما گفتن استاد!
    …………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سعی می کنم درست شم.

  6. فاطمه

    سلام آقای نور آقایی
    دلم برای آرش گرفت. اینقدر در حقش بی‌انصافی نکنید. این گونه چهل سال زندگی کردنش را محقرانه نگاه نکنید. دوست داشته آن گونه زندگی کند و حالا تصمیم دارد دگر گونه زندگی کند. این‌ها با هم در منافات نیستند، لازم نیست برای تغییر روش زندگی در لحظه حال، این‌گونه گذشته را مورد بی‌مهری قرار دهیم. می‌شود جشنی با شکوه بر پا کرد و گذشته را تنگ در آغوش گرفت و گفت: “دوست خوبم از اینجا به بعد راه ما از هم جدا می‌شود، مواظب خودت باش. ممنون بابت این چهل سال و هر آنچه که با هم آموختیم. ”
    این‌گونه با گذشته‌یمان و خودمان بی‌مهری نکنیم.
    آقای نور آقایی لطفا مواظب آرش و چهل سال هم‌گامیش با شما باشید.
    ببخشید اصلا قصد نصیحت نداشتم. فقط دلم گرفت.
    …………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. حرفاتون رو قبول دارم. سپاس برای تذکر.

  7. نعیمه

    بلوغ چهل سالگیت مبارک باشه……پیغمبری و کمال مطلق….خوش به حالت
    ……………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. سپاس از تو، اما کجا پیغمبر و کجا بلوغ؟ خوش به حال هم نداره آبجی. برای شما هم خواهد بود. ارادتمندیم.

  8. Masi

    باید همیشه مست بود! مسئله همین است! برای حس نکردن بار سنگین زمان، که شانه‌هایتان را خرد می‌کند و به زمینتان می‌زند، باید مدام مست شوید. اما از چه چیزی؟ از شراب؟ شعر یا زهد؟ هرطور که میل شماست. اما مست شوید…

    مست او
    شارل بودلر
    …………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *