این پنجره اتاق امشب هم باعث شده که بنویسم.
پنجره است دیگر، خاصیتش همین است.
می گویند “پنجره” استعاره ای است از “پنج رَه” و این خود به پنج حس آدمی اشاره دارد. یعنی همان طور که آدمی با پنج حس وجودش عالم را ادراک می کند، یک اتاق هم از راه پنجره عالم بیرون را ادراک می کند.
به هر حال…
امروز غروب از طریق همین پنجره دو اتفاق متضاد را شاهد بودم:
۱- از پایین صدای بی خانمان هایی را شنیدم که هر شب کنار ساختمان هتل می خوابند. صدای خنده اشان سعی داشت با زحمت بالا بیاید و بخزد درون این اتاق.
۲- از پشت بام هتل صدای تند و بلند موسیقی “پول پارتی” جوانان شهر با شتاب خودش را به پایین پرتاب می کرد و خودش را می چیاند به درون اتاق.
در فکرم که این دو صدا چگونه ترکیب شدند در اتاق وجود من و حاصل این کنش چه خواهد شد؟
اینها همه شاید نتیجه دیدار امروز از “موناکو” باشد. شاید!
دیدگاهها
کی گفته بوسیدن جسارت میخواد ؟
تو میگی ؟
فقط باید دلت بخواد
…………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
منو یاد رمان پنجره انداختید.چقدر خوب که همه چیز شما رو دست به قلم میکنه
………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. رمان پنجره رو نخوندم. از کی هست؟ به هر حال، سپاس از محبت و توجه شما.
سلام
دلم میخواهد حتی در تصور خودم را جای کسی که آرزویم است قرار دهم گویی در تصور هم ممکن نیست .شاید روزگاری میشد جای شاهزاده و گدا عوض شود ولی اکنون میشود نمیدانم.
……………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. نمی دونم چی بگم راستش.
درود بر شما. لذت بردم از این دریافت تضاد در صدا که شما دریافت کردید. یکی در بی خانمانهای فقیر و دیگری در با خانمانهای خوش
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس از توجه شما.
سلام. یک پیشنهاد حتماً خودتان تجربه کردیدش، اما برای من یک تجربه تازه است. بجای دوربین عکاسی یک دفترچه و خودکار همه جا همراه داشته باشید. وقتی دوربین عکاسی بدست می گیرم جزئیات رو بیشتر و بهتر می بینم چون می خوام چیز خوبی ثبت کنم ولی این وسط حس مکان قربانی می شه انگار. یه قسمت سفر همیشه تو خلا می مونه. من از داستان عقب می مونم. بخاطر همین این روزها بیشتر به داستان گوش می کنم و می نویسمش. بعداً اون سفر نوشته ها حال و هوای اون سفر رو بیشتر برام تداعی می کنه تا عکسها. شعر امیر کبیر فریدون مشیری رو بخونید، تمام حس باغ فین رو بهت منتقل می کنه حتی اگر به اونجا نرفته باشی. کاری که هیچکدام از عکسهای گرفته شده باغ نمی کنند. به هر روی نوشته ها اگر نگارنده در انتخاب و چینش واژه ها در کنار هم تبحر داشته باشه بی نیاز از عکس هستند ولی خیلی عکسها نیاز به توضیح دارند تا راویان خوبی باشند.البته این نظر شخصیه منه.
………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس مهدیس عزیز.
سلام آرش خان! از فحوی کلام برامد که هتلی که جناب در انجا بیتوته فرموده اید پنجره هاش اصل ۹۸ مبحث ساختمان در اون رعایت نشده و عایق صدا نیست! برادرجان موکدا توصیه می نمایم تحقیقی به عمل اوری ضد زلزله هست ساختمان یا نه؟ ما رو باش که همیشه فکر می کردیم بلاد فرنگه و استانداردهاش!!
……………………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. پنجره باز بود…
از پنجره متنفرم چون ضرورت وجودیش منوط به وجود دیوار است . و لعنت به دیوارها .
بدی پنجره این است که به تو می گوید آن بیرون واقعیت ها جور دیگری رقم می خورد و بعد تو را در چها راه چه کنم رها می کند .
چاره ای نداری یا باید به با نظاره گر باشی و نهایت پنجره را ببندی ویا اینکه کنشی کنی و دیوار را خراب کنی و شیرجه بزنی درون تمام واقعیت .
من اهل شیرجه زدنم . اگر اراده ای برای عمل نیست پس خوشا دیوار بی پنجره !!!!
باقی بقایتان
سفرت بی خطر
همیشه مسافر
………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس از نوشته شما.
ممنون از مطلب زیبایتان.
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. قابلی نداره.
سلام دوست عزیز.خسته نباشید.
کتاب حاجی بابای اصفهانی تا انجا که اطلاع دارم ترجمه جناب نجف دریابندری نیست. دو ترجمه از این کتاب موجود است.یکی ترجمه از میرزا حبیب اصفهانی که ترجمه ای ازاد است.این ترجمه را طی این سالها ناشرینی از جمله نشر مرکز و نگاه به چاپ می رسانند و ترجمه دیگر هم از این کتاب موجود است که در سالهای قبل از انقلاب چاپ می شد.ترجمه مرحوم جمالزاده نشر امیر کبیر که بسیار نایاب است.
سفر به سلامت.پاینده باشید.با تقدیم احترام.
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. بله حق با شماست. به جای اسم “جمالزاده” نوشته بودم “نجف دریابندری”. تصحیح کردم. سپاس که گوشزد کردید.
پنجره همیشه همینطور است
در ارتباط با بیرون و درون آدمی شاید
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. بله، احتمالا همینطوره.
سلام داداش جسارتا با این حال و هوایی داری نگرانم کار راهنما ایت خوب انجام ندی
آقا داش ما امسال رفت ترکیه از این که پول کم می دن بدبخت شد همچی ول شده بود تو استانبول آقا به نظرم راهنماش همچی مثل شما حال و هوای عاشقی گزفته
می گم خوشتیپ از اون پنجره یه کوچولو دید بزن بیرونو شاید بی خانمای بدبخت مسافرای جناب خودت باشن که از بلاتکلیفی عربده می زنن:)
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
بر خلاف رها من پنجره را دوستدارم، چون برای من همیشه پنجره به مفهوم آشنایی با یک دنیای جدید بوده است.
………………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. خیلی هم خوب.
از جنگل
به کارگاه چوب بری رفتند!
صندلی…نیمکت…میز….
آنکه عاشق تر بود؛ پنجره شد…!
ریشه ی لغت پنجره برام خیلی جالب بود،ممنونتونم تو هر پستتون قطعا در حال یاد گرفتن چیز جدیدی هستم.
و حتی حس های جدید !
…………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. امیدوارم که همینطور باشه که شما میفرمایید.