آنجا، آنجایم با من نیست!

در “نیس” هستیم. هرچند که آدم انتظار دارد در “نیس” نباشد تا باشد. منظورم این است که “نیس” به “نیست” نزدیکتر است و بیشتر محتمل است به “نیستن” تا “هستن”. به هر حال، نمی دانم چه شده که ما هستیم. فعلا که هستیم در خدمتتان.

بگذریم.

عرض کنم که احساس می کنم، فقط احساس می کنم مطمئن نیستم، اما انگار نیرویی از درون تشویقم می کند به نوشتن. به جور دیگر نوشتن. شاید این باد خنک خوشایند خرکیف کننده که به خورد وجودم می رود از پهنا و ارتفاع یک متر در یک متری این پنجره ی باز در طبقه دوم هتل، چنین توهمی را به آن بخش از مغزم که کمتر نگران است، فرو کرده. باید فرو کرده باشد. غیر از این نیست. حالا فکر نکنم وقتش باشد که از آن بخش نگران مغزم بگویم که بارها گفته ام، اما می شود از این فرو کرده شدن حرف زد. حرف زد یا نوشت، فرقی ندارد.

از این هم بگذریم.

“نیس” امروز اخلاقش آبی بود. خوشم آمد ازش. چشمک می زد. هرچند که من دنباله چشمکش را نگرفتم تا شاید شربتی بچشم از لب لعلش. اما خوب، تماشا کردنش هم بد نبود.

می دانید، آدم گاهی نمی داند کجای دنیا ایستاده. خیلی وقت ها نمی داند، اما این ندانستن با آن ندانستن فرق دارد که من حتی نمی دانم چگونه بگویم این فرق ها چیست.

در “نیس” اینگونه است. یعنی نمی دانی کجایی؟ می توانی از خودت بپرسی کجای گیتی بودم نه اینکه کجای گیتی هستم. می بینید، باز برگشتیم به هست و نیست. اصلا، انگار فعل مضارع حالش بد می شود. نگرانی می گیرد. این است که با خودم فکر می کنم شاید “نیس” مربوط باشد به عالم “مُثُل”. شاید.

به “کَن” هم رفتیم. همان جایی که آدم ها برای اینکه برای گه زدنشان به عالم بهانه بیاورند از روی فرش قرمز رد می شوند. ولی خوب، فرش قرمز برای بازننماندن رنگ کثافت آدمی، رنگ مناسبی است. برای همین ما آدم ها به “کن” احتیاج داریم. به هر حال دندان سفید قهرمان خوب داستان یک جایی باید بخندد تا دندان زرد اهریمن بد قصه، اصلا به چشم نیاید. عکاس ها می دانند که چگونه از دندان ها تصویر بردارند. از دندان هنری هنرپیشه ها! این ها همه در همان گیتی اتفاق می افتد که ما آخرش نفهمیدیم کجایش هستیم در آن نزدیکی “نیس”تی.

اصلا انگار این مدیترانه یک جوری اش است. می شود برایش از آن متن ها نوشت که شبیه عجایب نامه های دوران قرون وسطی است. لامصب، آنجا که آبی و خاکی به هم می خورند، یا خانه شیطان است یا دام خدا. فکر کنم جای خانه و دام را اشتباه نوشتم. مهم نیست. این هم از همان بلاهای ناشی از بوسه های قفل شونده آبی خاکی است.

از این ها هم بگذریم!

اخلاق “نیس” امروز آبی بود!

“هانری ماتیس” را دیدم که زیر درخت جاودانگی زیتون آرمیده بود.

نمایشگاه “زندگی رازآمیز شاهکارهای هنری قاجاری” در شهر “کَن” برپا بود.

پی نوشت: قبلا در رابطه با “نیس” و “کن” در سفر قبلی نوشته ام. اگر اطلاعاتی در رابطه با این شهرها می خواهید لطفا به آدرس

http://nooraghayee.com/?p=21480 مراجعه کنید.

دیدگاه‌ها

  1. 0000000

    دلم میخواد بوست کنم .
    …………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس که جسوری.

  2. زهرا دارایی

    از خلال کلمات شما، نیستی نیس خیلی بیشتر از هستی آن به چشم می آید. چه من به خود اجازه نمی دهم زیبایی هستی را با رنگ و لعاب عاریتی به لجن بکشانم. هستی عرصه تاخت و تاز آدمی گشته و هر چه پر رنگ و لعاب تر مشتری بیشتر. کسی برای آنچه هست نمی آید. تلالو این نقوش چشم را گمراه کرده و هستی را به نیستی پیوند می زند. امیدوارم در میانه همهمه نبودن ها به بودن راه پیدا کنید.
    …………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس.

  3. فرشته

    تشبیه چشمک و بوسه قشنگ بود. حالا طوریم نیس.
    نمایشگاه قاجاری برام خنده دار به نظر میاد. همینا چشم پادشاهان قاجار رو طوری پر کرده بودن که حاضر بودن تیکه تیکه ایرانو بدن به کسی تا یه بار دیگه بتونن برن اونجا. البته هنر دوره قاجار هم یه جایی بین سنت ایرانی و هنر به سرعت متغیر اروپا گیر کرده و به اندازه‌ی معماری اون دوره شتر گاو پلنگه. اما شخصا از ناصرالدین شاه بخاطر خدمتی که به عکاسی ایران کرده و از آرشیوهاش بسیار مچکرم!
    …………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. قربان شما که هستی و برای ما می نویسی فرشته عزیز.

  4. مريم

    سلام آرش جان. به نظرم خوبی. داری بهتر هم میشی. بذار رها باشه اون ور ِ تحلیل کننده و نگران مغزت . وقتی شوق نوشتن داری یعنی دلت میخواد حرف بزنه . بنویس، باور کن آروم آروم همه دغدغه ها و دل نگرانی ها و آزار دهنده ها میرن و تلاطم درونت می مونه برای مدیترانه ی ِ زیبا. جاش همونجاست. وقتی رودی با دریا یکی میشه پر از تلاطم و فراز و فروده . اینم یه مرحله از رشده و میگذره

    خوب و خوش باشی
    …………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس از شما و لطفی که دارید.

  5. سحر موسوی - سفری دیگر

    سلام…
    سعی کردم همیشه سبز باشم. خواهان این رنگم و صد البته آبی… انرژی خاصی منتقل شد بر من… با خواندن این متن دلم خواست من نیز امروز فقط ” آبی ” شوم… مستدام باشید.
    …………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. زنده باد شما.

  6. سامیه مهر

    چه خوبه اون حسی که شما رو به نوشتن تشویق کرد که دست به قلم قشنگی دارید
    …………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس.

  7. بهار

    آبی…بهترینه.
    …………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. نه برای همه. برای شما و من و تعدادی …

  8. نیلوفر فریدنی( راهنمای فرانسه زبان)

    سلام
    شاید مانند ” مادموازل نیس” باید آبی لاجوردی زندگی را در آغوش گرفت
    …………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. شاید.

  9. مجید خان دائی

    عالی .. هم متن هم تصاویر . در ضمن پاراگراف اول این متن خیلی دوست دارم ..چندین بار خوندم یه طنز خاصی داره ..:)))) عالیه .
    همیشه شاد و سلامت باشین
    …………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. قربانت. پیروز باشی.

  10. شکورا آذرخشی

    درود

    خیلی خوبه که جور دیگری و یا همان از “نو” نوشتی…

    راستی

    هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن!

    وانگه …

    …………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. موافقم.
    سپاس از اشتراکِ حسِّ خنک ِلمسِ عالمِ ” نیستی” ات… خوشم آمد!

  11. محمود

    سلام خوشحالم که بهتری
    …………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. تو یکی از دوستانی هستی که همیشه با خوشحالی من شادی و با نارحتی من غمگین. دست مهربانت رو میبوسم محمود گرامی.

  12. سمیه

    اون جمله ای که تو نوشته ات آوردی، منو یاد این مصراع از حافظ انداخت:
    شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
    خداییش نویسندگی بیشتر بهت میاد تا تورلیدری. نوشته های اینطوریتو دوست دارم. خوب مینویسی. خیلی وقته جای یه نوشتۀ اینجوری تو سایتت خالیه
    …………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. کاملا موافقم. باید بنویسم و البته که نمیشه همیشه.

  13. مریم

    آرش خان! اون بادی که فرمودید از پنجره می وزید و حالت خر کیفی القا می نمود دقیقا چه حالتی است؟ چون احتمال خر کیفی در بلاد فرنگ با خر کیفی در کشور های جهان سومی بسیار توفیر دارد!!
    …………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. یه بار برید نیست، خودتون درک می کنید. نمیشه نوشت.

  14. محمد

    آرش جون بی ادبیه این حرفا در شان شما نیست این جایم آن جایم هم حرف شد 🙂
    می گم قصه چیه شنگولی ؟ منگولی مشکوک می زنی ؟ ها خاک بر سری آب شنگولی حوری پری اونم خارجی اصل به به ببخشید یه وقتایی زیاده روی می کنیم شما نوشته هامون اکی نکن چاگرتیم پسر
    آقا می گن دوران خوش آن بود که با می و معشوق به سر شد باقی ول معطلی بود…
    …………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. خوش باشی فیق.

  15. مامان امین(مریم)

    درود بر آقای نور آقایی
    فلسفه در سفر… هستن هایدگری ، عالم مثل ، فلسفۀ اسلامی ، هنر قاجاری ، هانری ماتیس و قرون وسطی.
    …………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. اوهوم…. دقیقا…

  16. مونا گلناز

    تو
    نیستی
    نیستی
    نیستی
    و این فعل
    حالا حالاها
    تکرار خواهد شد
    …………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام.

  17. منیژه

    بسیار زیبا بود خستگی از تن به در میکند حس شیرین نوینی می آورد شاد و سلامت باشی.
    ……………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس از توجه شما.

  18. فرزاد

    -نفس باد صبا مُشک فِشان خواهد شد عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد

    -ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد

    -این تطاول که کشید از غم هجران بلبل تا سرا پرده گل نعره زنان خواهد شد

    -گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد
    ………………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس.

  19. حلاج

    داداش،این نوشته خیلی حس خوبی برام داشت،فرش قرمز برای من،بیش از اونکه یادآور قهرمان های بزرگ کن باشه،یادآور عروس و داماد هایی هست که هر شب می بینمشون و چقدر خوشحالن،دندان هایشان هم همیشه سفید نیست.دوست دارم دادا.
    ………………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. قربانوت برم من رفیق عزیزم.

  20. اویس

    عشق یعنی حالت خوب باشه.تا حالا ندیده بودم یه دریا از یه دریا دل دلبری کنه…خوب باشی عزیز دل.
    :::::
    سال هاست،
    که آیینه به دست ایستاده ای
    تا چشم ها، پنجره شوند
    دستها، درخت
    پاها، جاده!
    و من سال هاست
    که در پریشانی هزار گندم و گیسو
    آمدنت را،
    آه می کشم.
    ………………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. ارادتمندم رفیق.

  21. محمود

    بزرگوار من قابل این حرفا نیستم بزرگ مرد
    ………………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. ارادتمندم رفیق.

  22. مسعود

    امیدوارم که در نیس خوش گذشته باشد.
    ………………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. بله، خوب بود. سپاس از شما.

  23. موهبتـــ

    دلم یه “نیس” عمیق خواست! از همونایی که هست و نیستو نابود میکنه! از همونایی که نمیدونم چی هست! اصلا هست!
    ………………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. امیدوارم قسمت بشه.

  24. Masi

    خیلی خوبه که آدم اخلاقش همیشه “نیسی ِ آبی ” یا آبی مدیترانه ایی” باشه.

    بی نهایت زیبا بود، خیلی آبی و زیبا نوشته بودین، چسبید خوندنش حسابی.

    انگار حرف برای گفتن زیاد داشتین تو این آبی زیبا اما از کلیش گذشتین و به چشمکی هایی بسنده کردین!
    ……………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. همیشه حوصله نمی‌کنم همه چیز رو بگم یا بنویسم.

  25. لیلا

    سلام
    کاش تو نیس بودیم .
    توصیف ات در مورد نیس دلبرانه و لطیف بود. مثه هوای خنک دم صبح در این گرمای تابستان چسبید.

    نزدیکت می شوم بوی دریا می آید
    دور که می شوم صدای باران!
    بگو تکلیف ام با چشمهایت چیست؟؟
    لنگر بیندازم عاشقی کنم
    یا چتر بردارم و دلبری کنم؟!

    حال دلت آرش خوب باشه و ممنون بابت نوشته های زیبایت که حال دل منو خوب میکنه
    ……………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. زنده باشی. سپاس که می‌خونی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *