ما هفت نفر بودیم که در مدت ۱۲ روز، ۴۰۰۰ کیلومتر را در ایران پیمودیم. از ۱۰ استان و ۲۰ شهر بازدید کردیم، در ۹ هتل اقامت داشتیم و خاطرات ۷ اثر میراث جهانی و ۱۱۰ موزه و اثر تاریخی و فرهنگی و طبیعی را در ذهنمان ثبت کردیم.
آنها ۶ نفر ایتالیایی، ۳ مرد و ۳ زن میانسال بودند که تصمیم گرفته بودند در مدت ۲ هفته از کشوری که هزاران حرف و حدیث دربارهاش وجود دارد، دیدار کنند.
این گروه ۶ نفره بدون هماهنگی با هیچ آژانس مسافرتی به ایران آمدند، قصدشان این بود که ارزان سفر کنند و با مردم دمخور شوند و ایران را آنطور که خودشان میخواهند تجربه کنند.
نگارنده به عنوان راهنما با این ۶ نفر از ابتدای سفر تا به انتها همراه بودم و از آنجا که تمام برنامهریزیهای سفر را خودم میبایستی انجام میدادم، تصمیم گرفتم که یک مسیر سفر ویژه را برایشان طراحی و اجرا کنم.
اولین مشکل وقتی بروز کرد که متوجه شدم پرواز هواپیمایی ایران ایر از تهران به شیراز (چون قرار بود که مساقران ایتالیایی ۱ روز را در تهران سپری کنند و بعد به اتفاق با پرواز به شیراز برویم) که مسافران ایتالیایی خودشان از دفتر ایران ایر در شهر رم رزرو کرده بودند، کنسل شده است و پروازها تا حداقل ۱۰ روز بعد هم جا نمیدهند. بعدها فهمیدم که بسیاری از پروازهای ایران ایر در فصل پر مسافر کنسل شدهاند و این حتما نهایت دور اندیشی آنان و این که چقدر به صنعت حمل و نقل و صنعت گردشگری بها میدهند را نشان میداد!
به هر حال شبی که مسافران ایتالیایی به تهران رسیدند، به فرودگاه امام خمینی رفتم و آنها را به یک هتل سه ستاره انتقال دادم. فردا صبح به بازار تهران رفتیم تا از همین ابتدا، جنب و جوش پایتختنشینان را تماشا کنند. سپس برای اینکه بعد از جنبش بازار ایرانی، آرامش باغ ایرانی را نیز درک کنند به کاخ گلستان راهنماییاشان کردم. برای نهار به سفرخانه خیام رفتیم تا اولین غذای ایرانی را در فضایی سنتی که نام مشهورترین شاعر ایران در خارج از مرزها را برخود دارد، تجربه کنند.
برنامه بعدی دیدار از موزه جواهرات ملی و موزه فرش بود. برای گذراندن شب و صرف شام هم، ارتفاعات شمال تهران (دربند) را انتخاب کردیم تا در همان روز اول، تاریخ و فرهنگ و طبیعت تهران را لمس کنند.
روز بعد یک دستگاه ون ۱۰ نفره کرایه کردیم و به سمت اصفهان راندیم. به کاشان که رسیدیم، اول به تپه سیلک رفتیم تا حس و حال تمدن ۸۰۰۰ ساله و شهرنشینی دیرینه ایرانیان را برایشان نهادینه کنم. باغ فین و خانه طباطباییها برنامه بعدی بود که بعد از نهار از آنها دیدار کردیم. از آنجا که در فصل گل کاشان قرار داشتیم، آنها را به سمت قمصر هدایت کردم تا هم در حاشیه کویر، بوی خوش گلهای محمدی را در خاطرشان حفظ کنند و هم از مسیری به اصفهان برویم که از قهرود و جوشقان میگذرد. مسیری که کمتر کسانی آن را به بزرگراه ترجیح میدهند و همین باعث میشود که لذت دیدار از طبیعت روستاهایی که در دل کوه کرکس جای گرفتهاند را از دست بدهند.
ما فقط قرار بود که دو شب و یک روز کامل را در اصفهان بگذرانیم، مدتی که به هیچ وجه برای اصفهان کافی نبود. اصفهانی که این همه وصفش در سفرنامهها آمده و اتفاقا خواهر خوانده فلورانس همین ایتالیاییها هم بود، بیشتر از اینها حق داشت، اما ما باید طبق برنامهامان عمل میکردیم. بنابراین همان غروبی که به اصفهان رسیدیم و به محض اینکه وسایلمان را در هتل گذاشتیم، پیاده به سمت میدان نقش جهان رفتیم.
قبل از ورود به میدان (از سمت سردر قیصریه) ، خواهش کردم که چشمهایشان را ببندند و چند قدمی را به من اعتماد کنند و با چشمان بسته قدم بردارند. لحضهای که چشمانشان را باز کردند، روبرویشان میدان بزرگی را دیدند که وسعتش و در چند لحظه بعد، زیباییش، شگفتزدهاشان کرد. با عجله دوربینهایشان را درآوردند و شروع کردند به عکاسی. حالا دیگر غروب شده بود و فرصت دیدار از بناهای دیگر تا فردا از دست رفته بود.
فردای آن روز همهاش پیاده روی کردیم و در ضمن این پیاده روی، از مسجد جامع اصفهان، بازار، میدان نقش جهان، مسجد شیخ لطفالله، مسجد شاه عباسی، عمارت عالی قاپو، کاخ و باغ چهل ستون، کلیسای وانک و سی و سه پل دیدار کردیم. برای شام به هتل شاه عباسی رفتیم تا آش بخوریم و چای بنوشیم.
شب که به هتل برگشتیم، یکی از ایتالیاییها گفت که “من بسیار سفر کردهام، از وقتی که بچه بودهام. اگر میخواهی تمدن و فرهنگ یک کشور را محک بزنی به دستشوییها و حمام هتلها دقت کن. در کشور شما دستشوییها و حمامها خیلی خوب است و این نشانه فرهنگ غنی شماست.”
این گفته برایم بسیار عجیب بود، چون میدانستم که او هنوز تصوری از دستشوییهای میان راهی ما ندارد و این از شانس بوده که تا اینجای سفر، دستشوییها مناسب بوده و امیدوار بودم که تا آخر سفر، عقیدهاش همینگونه باقی بماند.
به هر صورت ما روز بعد، اصفهان افسونگر را به مقصد یزد ترک کردیم. این بار یک مینیبوس توریستی در اختیار داشتیم و از راننده خواهش کردم که تا آخر شب با ما همراه باشد تا بتوانیم از دیدنی شهرهای در مسیر، دیدن کنیم.
این شد که توانستیم علاوه بر صرف نهار در نایین، از مسجد جامع نایین و محراب زیبایش، خانه پیرنیا که موزه کویر نام دارد و بافت قدیمی شهر دیدار کنیم. تماشای کاروانسرا، چاپارخانه و بافت قدیمی “عقدا” حال و هوای یک ظهر کویری را برایمان تداعی کرد. حتی وقت کردیم نرسیده به یزد، از فضای میبد و جاذبههایش (نارین قلعه، یخچال، کبوترخانه، کاروانسرا و شهرک صنایع دستی) لذت ببریم.
از اصفهان به طرف نایین که میرفتیم و نرسیده به نایین، توجهم به یک تابلو جلب شد که بر رویش نوشته بود، “هما آباد”. هما همان پرندهای است که خیلیها فکر میکنند، پرندهای افسانهای است و وجود خارجی ندارد. هما پرندهای است که از لاشهها تغذیه میکند و برای زرتشتیان که اجساد مردگانشان را در هوای آزاد میگذاشتند تا این پرنده و بقیه پرندگان لاشه خوار از آنها تغذیه کنند، مقدس است. نقش هما را در تخت جمشید هم میتوانید ببینید، همان آرم معروف و زیبای ایران ایر.
تا شب که به یزد رسیدیم، ایتالیاییها با بعضی از بناهای زادبومی و تدابیر به کار رفته در شهرسازیمان آشنا شده بودند. بعد از استقرار در یک خانه قدیمی و به سبک ایرانی که اکنون هتل بود، به باغ دولت آباد یزد رفتیم تا تجلی تکنیک قنات را در یک باغ ایرانی و در کنار بلندترین بادگیر این سرزمین تماشا کنیم.
کمتر گردشگری است که به یزد سفر کند و در فکر دیدار از پیر چک چک نباشد، مسافران ایتالیایی هم آرزوی دیدن پیر چک چک و آشنایی با آداب و رسوم زرتشتیان را داشتند. این شد که هم به سمت اردکان و پیر چک چک رفتیم و هم پس از آن به دیدار روستای زیبای خرانق شتافتیم. خرانق بینظیر بود ولی همچون عقدا به حال خود رها شده است. کاروانسرا، حمام، آسیاب، منار جنبان، تکیه، پل و بافت قدیمی خرانق، با آن خلوتی که دارند، هر کسی را شیفته میکنند.
در یزد و بر فراز تکیه امیرچخماق، بافت قدیمی شهر و بادگیرهای برافراشته آن را تماشا کردیم و دانستیم که چگونه بادهایی که از جانب اصفهان و کرمان میوزند در بند این بادگیرها گرفتار میشوند و هوای خانه و دل صاحب خانه را خوش میکنند. یزد را از طریق بازار،حمام،خانهها، مسجد جامع ، محله فهادان، زندان اسکندر و بقعه ۱۲ امام به آنها نشان دادم.
در مورد یزد یادآوری یک موضوع بد نیست و آن اینکه امروز خانههای سنتی که در یزد هستند و به هتل تبدیل شدهاند زیادند و امید گردشگر بیشتری میرود.
بعد از دیدار از شهرهای کویری و اهمیت آب در این شهرها و توضیح در مورد بناهایی که مربوط به آب میشوند، به ایتالیاییها یادآور شدم که آب همچون ناموس ماست. ما آب را حتی از چشم آفتاب پنهان میکنیم و هر که ساقی باشد برایمان مقدس است و سقاخانههایمان، بارگاههای اجابت دعاهایمان هستند.
برای اقامت دومین شبی که در استان یزد بودیم، کاروانسرای زینالدین را برایشان انتخاب کردم. تنها کاروانسرای دایرهای شکل ایران که در حدود ۴۰ کیلومتری جنوب شرقی مهریز قرار دارد و اقامت یک شب آن برای گردشگران خارجی بسیار رویایی است.
صبح روز بعد قرارمان این بود که به سمت شیراز برویم. اما قبل از رسیدن به شیراز دیدنیهای بسیاری وجود داشت. ابتدا به خورمیز روستایی در نزدیکی مهریز رفتیم. یک سرو کهن به نام سرو منگ آباد ( به ضم میم) و یک قلعه بسیار پر ابهت متعلق به قرن هشتم هجری قمری به نام قلعه “مهرپادین” در انتظارمان بود.
مهریز ظرفیت خوبی برای گردشگری دارد و اگر در مسیر یزد ـ کرمان گردشگری را رونق دهیم، مهریز میتواند به عنوان یک قطب، نقشی اساسی را ایفا کند.
در طول مسیر این سفر، بارها مکانهایی از قبیل کاروانسراهایی که به حال خود رها شدهاند و در حال تخریبند، را دیدم که برای تبدیل شدن به اماکن رفاهی و اقامتی طرفیت دارند، فقط موضوع این است که باید برایشان برنامهریزی کرد و مسیرهای جدید گردشگری را بر اساس موقعیت جغرافیایی آنها طراحی کرد.
برای نهار به ابرکوه رسیدیم. شهری که به نام سرو چند هزارسالهاش معروف است و چه شهری است این ابرکوه. بافت قدیمی، خانههای به هم پیوستهای که هر کدامشان به اندازه خانه بروجردیهای کاشان بود و معروفترینشان خانه “آقازاده” نام داشت، مسجد جامع و گنبد مربوط به دوران مغولی که بر روی تپهای و در ۳ کیلومتری شهر قرار داشت و به نام “گنبد عالی” میشناختندش، هر کدام جاذبه منحصر به فردی بودند که کمتر به آنها توجه شده و این موضوع به این خاطر است که ابرکوه در مسیر گردشگری تورها قرار ندارد و نگارنده عمدا این مسیر را انتخاب کردم تا بسیاری از شهرها و روستاهایی که در مسیرهای مرسوم گردشگری نیستند ولی ظرفیت بسیاری دارند را بررسی و وارد این مدار کنیم.
از ابرکوه به طرف بزرگراه اصفهان ـ شیراز و از آنجا به سمت شیراز ادامه مسیر دادیم. اما میدانستم که اگر امروز پاسارگاد را نبینیم، دیگر فرصت نخواهیم کرد. پس بازدید از پاسارگاد را جزو برنامه قرار داده بودیم.
ما ظهر کویر را پشت سر گذاشته بودیم و همچنان که به سبزی دشت مرغاب و خنکای غروب نزدیک میشدیم، به مسافران نوید دقایقی را دادم که برایشان جاودانه خواهد شد. بلندای درختان بلواری که مستقیم به سوی مقبره کوروش کبیر میرود، انتظارها را به پایان رساند و ما لحظاتی بعد به دور آرامگاه کوروش میچرخیدیم. دریغ که استراکچری که به دور مقبره و برای محافظت! مقبره قرار دادهاند، همانند خاری در چشمانمان بود که دیدار را برایمان مشکل میکرد. خاری که بعدها بدتر از آن را در گنبد سلطانیه هم دیدیم. در واقع در تمام سفر، هر جا که نزدیک بود همگی از شگفتی و هیجان بال در بیاوریم، چیزی بود که نهایتا آزارمان میداد و این نمایانگر روح گردشگری در ایران بود.
در مرودشت تابلویی را دیدم که بر روی آن نوشته شده بود، ” قدم گاه حضرت علی علیهالسلام”. تابلویی که نظیرش را در مکانهای دیگر هم دیده بودم. ما ۱ ساعت بعد در هتلی در شیراز بودیم و برای دو روزی که در شیراز بودیم، برنامههایمان را مرور میکردیم.
صبح روز بعد از نقش رستم، نقش رجب و مجموعه تخت جمشید بازدید کردیم. بعد از تمام شدن این بازدید، همگی گردشگران ایتالیایی به اتفاق، نظرشان این بود که تا اینجای سفر، تخت جمشید شگفتانگیزترین سایتی بوده که بازدید کردهاند. عکسالعمل ایتالیاییها هنگامی که در نقش رستم بودیم، برایم بسیار جالب بود. در هنگام مواجهه شدن با مقبرههای پادشاهان هخامنشی، برای لحظاتی مبهوت شدند و گویی انتظار چنین چیزی را نداشتند. و با دیدن نقش امپراطور شکست خورده روم در برابر پادشاه ساسانی، تنها به عکس گرفتن اکتفا کردند و کلمهای که نشان از حس ناسیونالیستی باشد به زبان نیاوردند. حتی در ادامه سفرمان، در تاق بستان کرمانشاه هم که نقش جولیانوس، یکی دیگر از امپراطوران رومی زیر پای شاه ساسانی دیده میشود، حرفی به زبان نیاوردند.
نهار را که در تخت جمشید صرف کردیم به شیراز برگشتیم و در مدت باقیمانده که در شیراز بودیم از ارگ کریمخانی، حمام، مجموعه بازار، موزه پارس، باغ ارم، باغ جهان نما، شاهچراغ، دروازه قرآن، حافظیه و مقبره سعدی دیدار کردیم.
ظاهرا یک قانون کلی در مورد عکاسی از موزهها در کشورمان وجود ندارد. موزههای بسیار مهمی هستند که میتوان از آنها عکاسی کرد، ولی در موزه پارس شیراز و به قول مسئول موزه، به دلیل مشکلات امنیتی! اجازه عکاسی به گردشگران داده نمیشود. مسئول مربوطه در حالی این موضوع را به بنده و همراهانم یادآور شد که دوربین فیلمبرداری سازمان صدا و سیما در حال فیلمبرداری از فضای داخل موزه بود.
ایتالیاییها وقتی که در حافظیه بودیم و تجمع و شوق مردم را برای زیارت مقبره حافظ دیدند، متعجب شدند و یکی از آنها گفت “که این چهره دیگری از مردم ایران است، ما هرگز فکرش را هم نمیکردیم که ادبیات و شعر و شعرا اینهمه برایتان اهمیت داشته باشد، قطعا ما در ایتالیا همچنین چیزی را سراغ نداریم.”
در طول سفر، موضوع جالب توجه دیگر این بود که ورود غیرمسلمانان و گردشگران به صحن اماکن مقدس، ممنوع نبود. حتی در امامزاده زید بازار تهران، رکنالدین شیراز و امامزاده حسین (ع) قزوین، ورود به داخل بارگاه هم آزاد بود. قابل ذکر است که این ویژگی برای گردشگران غربی که با تفکر دیگری به ایران سفر میکنند، قابل توجه و بسیار امیدوار کننده است.
بعد از دیدار از شهر شعر از راهی که در زمان هخامنشیان راه شاهی محسوب میشد و در دنیای قدیم، زبانزد بود به سمت شوشتر حرکت کردیم. از شیراز به نورآباد، گچساران، بهبهان، رامهرمز، اهواز و نهایتا شوشتر رفتیم. راهی که بخشی از آن مسیر عشایر قشقایی است و در دل کوههای زاگرس با درختان بلوط تزیین شده بود.
در دشت ارژن، بنایی همچون بنای امامزادهها دیده میشد که بر روی تابلویش نوشته شده بود، ” قدمگاه سلمان فارسی و امام علی علیهالسلام.” دشت ارژن یکی از همان جاهایی است که روزگاری شیر ایرانی در آن میزیست، تا این که آخرین شیر ایرانی در حدود هفت دهه پیش شکار شد.
هنگامی که در اتومبیل نشسته بودیم و شهرها را پشت سر میگذاشتیم، به ذهنم اینگونه خطور کرد که برای کسی که اهل سفر است حسرتی بالاتر از این نیست که از شهری به سرعت عبور کند، بدون آنکه آن را درک کرده باشد، و این مساله فقط به این خاطر باشد که وقت ندارد که بماند.
در شوشتر اقامت کردیم و از آبشارهای آن که قرار است به زودی در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت برسند، بازدید کردیم. شوشتر جاذبههایش کم نیست ولی حتی اگر به ثبت جهانی هم برسد، بعید است که با مدیریت فعلی از لحاظ جذب گردشگر بتواند رشد کند. به نظر میرسد میبایستی جاذبههای این شهر و شهرهای اطراف ساماندهی شوند تا بتوانیم گردشگران را برای چند روز در این اطراف نگاه داریم.
شوشتر را به شوق دیدار از زیگورات چغازنبیل ترک کردیم. یقینا این اولین زیگوراتی بود که ایتالیاییها در عمرشان میدیدند و اصولا میتوانیم بگوییم که در ایران است که هر گردشگری میتواند یک زیگورات را ببیند و چگونگی ساختمان آن را درک کند.
متاسفانه وقت نداشتیم که از شهر و موزه و آثار شهر شوش دیدار کنیم. از طرفی چون نمونه این آثار را در مکانهای دیگر دیده بودیم ترجیحمان این بود که مستقیم به اندیمشک برویم و از آنجا راهی کرمانشاه شویم.
به این ترتیب از جاده پر پیچ و خم شمال خوزستان به سمت جنوب لرستان گذشتیم و به پل دختر رسیدیم و از پل دختر و از جادهای که به سمت اسلام آباد غرب میرود به کرمانشاه رسیدیم.
برای رفتن از پل دختر به کرمانشاه مجبور شدیم که از دو خودروی پژو استفاده کنیم. رانندگان هر دو خودرو که گویی فقط برای خودشان رانندگی میکردند، با سرعتی میراندند که مسافران را به هراس انداختند و کمترین توجه را به هشدارهای ما داشتند. در میانه راه هم برای رفع خستگی، با سیخی که از آن دودی بر میخیزانند، از خودشان پذیرایی کردند.
در ابتدای ورود به استان کرمانشاه و در مکانی به نام گردنه “شاه بداغ” قبرستانی در کنار جاده دیده میشد که قبرهایش با سنگهای ایستاده مشخص شده بود و از آنگونه قبرهایی بود که در لرستان دیده میشود و به گونهای حتی یادآور بردنشانده بختیاریهاست.
از اسلام آباد که به سمت کرمانشاه بروید، تنگه مرصاد را خواهید دید، مکانی که یادآور روزهای جنگ و شهادت و عملیات رزمندگان است. در این مسیر همه چیز به نام “راه کربلا” نامگذاری شده است؛ تاکسی تلفنی راه کربلا، ترمینال راه کربلا، رستوران راه کربلا، نمازخانه راه کربلا و پروژه درختکاری حاشیه راه کربلا
در کرمانشاه بعد از استقرار در یک هتل آپارتمان، به سراغ بازار رفتیم. برایشان برنامه ویژهای در نظر داشتم. وارد بازار که شدیم مستقیم آنها را به سمت زورخانه “کهن” بازار کرمانشاه هدایت کردم. پس از کسب اجازه مرشد به همراه ۶ ایتالیایی وارد شدیم و در جایگاه تماشاگران نشستیم. یکی از ایتالیاییها که قبلا در مورد ورزش باستانی ایرانیان شنیده بود، شگفت زده شد و با چشمانی از حدقه در آمده با صدای بلند تشکر کرد. برنامه ورزشکاران زورخانه به همراه ریتم موسیقی و توضیحات به زبان انگلیسی مرشد، برای همراهان چنان جذاب بود که بیش از یک ساعت در آنجا نشستیم و دیدیم و حظ کردیم. همیشه قصد داشتم که برنامههایی اینچنینی را در برنامهتورهای ورودی و حتی داخلی بگنجانیم تا این که در این سفر آن را به انجام رساندم.
فردای آن روز از بیستون و تاق بستان کرمانشاه دیدار کردیم و راهمان را به سمت سنندج ادامه دادیم. در سنندج از مسجد و مدرسه دارالاحسان، موزه مردم شناسی سنندج و بازار بازدید کردیم. دو نفر از ایتالیاییها از بهترین استادکار نازککاری سنندج، دو عدد تخته نرد به قیمت هر کدام ۱۳۰ یورو خریداری کردند و از این خریدشان هم بسیار راضی و خوشحال بودند.
جادهای که از سنندج به سمت دیواندره و بیجار و از آنجا به سمت تکاب آذربایجان غربی میرود، بسیار زیباست. در این مسیر، آسمان آبی و زمین سبز چنان به هم نزدیکند که گویی فاصلهای در میانشان نیست. گویی آسمان در اینجا حجم گستردهتری داشت و با فرم تپهها، شکل میگرفت. شقایقهای خودرو همچون لب سرخ زمین در کنار جاده به ما لبخند میزدند و ما به سمت تخت سلیمان به پیش میراندیم.
تخت سلیمان از همیشه زیباتر بود. خلوت و آرام بود و نسیم خوشی میوزید. همراهان ایتالیایی، بعد از گشت و دیدار از همه بخشهای مجموعه و گرفتن عکس، در کنار دریاچه بر زمین دراز کشیدند و چشمهایشان را بستند و در سکوت معنوی آن به ششمین سایت میراث جهانی که دیده بودند، میاندیشیدند.
سوال آنها این بود که چرا ماکتی از مجموعه تخت سلیمان و یا هر سایت دیگری وجود ندارد تا بتوان درکی از چگونگی بناها و آثار باستانی در دوران گذشته داشته باشیم! و این سوالی بود که مسئولان میراث فرهنگی و گردشگری بهتر است به آن توجه کنند.
در راهی که از تخت سلیمان و از جاده دندی به سمت زنجان میرود، در کنار دهکدهای توقف کردیم و با محلیها فوتبال بازی کردیم. ایتالیاییها از ایتالیا با خودشان توپ آورده بودند و با اشتیاق در زمین خاکی خود را به آب و آتش میزدند تا بازی را ببرند. البته که اینطور نشد.
شب را در زنجان سپری کردیم و شام را در کاروانسرای سنگی خوردیم. فردا صبح به سمت گنبد سلطانیه که همانندیهایی با گنبد “سانتامانتا دلفیوره” ایتالیاییها داشت، رفتیم. جدا شدن همراهانم از گنبد سلطانیه مشکل بود و بارها با کلماتی که حاکی از شگفتزدگیاشان بود، ابراز احساسات میکردند. خانمهای ایتالیایی با دختران دانشگاهی که با یک اتوبوس به گنبد سلطانیه آمده بودند دوست شدند و عکس گرفتند و بار دیگر از خونگرمی ایرانیان به هیجان آمدند، چرا که در طول سفر این خونگرمی را بارها تجربه کرده بودند.
برای نهار به قزوین رسیده بودیم و بعد از نهار، از بازار، مسجد النبی و امامزاده حسین علیهالسلام بازدید کردیم و به سمت تهران آمدیم. در نزدیکی تهران و هنگامی که در پمپ بنزین بزرگراه تهران ـ کرج بودیم، آنچه که نباید اتفاق میافتاد، اتفاق افتاد. تصادف شدیدی شد که چندین اتومبیل به هم خوردند و ایتالیاییها هنرنمایی رانندگی ما ایرانیها را هم دیدند.
با این اتفاق دیگر به انتهای سفرمان رسیدیم و بخشی از ایران را دیده بودیم، اما برای بار دیگر هنوز مکانهایی باقی مانده بود. ما در این سفر از گز اصفهان و باقلوای یزد و فالوده شیراز و دنده کباب کرمانشاه و قیمه قزوین خوردیم، اقوام مختلف ایرانی را دیدیم، بخشی از طبیعت و تاریخ و فرهنگ و سنت ایران را درک کردیم، از طرف مردم نوازش شدیم و این طوری بود که در انتهای سفر، همهاشان ایران را خارقالعاده ارزیابی کردند و به امید برگشت دوباره، خاک میهنمان را ترک کردند.
آرش نورآقایی
دیدگاهها
عالی بود به شما تبریک میگویم.همه این مسیر را رفته ام.بسیار خوب توضیح داده اید و بسیار
خوب هم انتخاب کرده اید.
استاد دانشگاه و گردشگری حرفه ای
سلام آقای نور آقایی
مطالبتان بسیار خوب بود.من هم به گشت و گذار بسیار علاقه دارم اما فرصتش پیش نمی آید.راستی سوالی از خدمت شما داشتم این خارجیها معمولا چه زمانی از سال را سفر میکنند و سوال دیگه اینکه برای یک سفر به خارج چه قدر باید هزینه کرد.مثلا همین ایتالیا شهر پمپئی.
خیلی وقته که دوست دارم بدونم تا اگه امکانش پیش اومد بتونم سفر کنم.
باز هم ممنون
……………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سوالاتتان خیلی کلی است.
سلام آقای نور آقایی خسته نباشید لطفا از این خاطرات که با گردشگران اروپایی و امریکایی بوده اید برای من ایمیل کنید
………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. هرچه سفرنامه دارم در این سایت هست. خاطرات و سفرهای دیگری هم بوده که مکتوب نشده و البته حالا فراموش شده اند. از این بابت عذرخواهی می کنم.
گزارش های سفر شما را مرتبا می خوانم و از اینکه با این ذوق و وشوق می بینید و می نویسید و به گردشگری علاقه دارید بسیار خوشحال و گاهی هم حسرت می خورم که چرا ما اید همه وقت انرژی و خانواده و همه و همه را فدای کارمان کنیم راستی کی وقت می شود زندگی کنیم من عاشق واقعی سفر و ناشناخته ها هستم امیدوارم روزی یک همسفر زمینی شما باشم.
………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. موفق باشید. در خدمت شما هستم.
سلام جناب آقای نور آقایی
جدا از خواندن سفرنامه شما لذت بردیم واقعا خوب نوشتید و در خواننده انگیزه سفر ایجاد می کنید .به همین خاطر سایت شما را لینک کردم.
انشاالله همیشه سالم و سرحال باشید.
علی
…………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. ارادتمندم.
درود
در مورد سفر زمینی به ایتالیا راهنمایی می خواستم،لطفا اطلاعات رو برام Email کنید.
با سپاس.
………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام.
اقا کسی هست که تمایل به مسافرت با ماشین داشته باشه ان هم به تاجیکستان و منطقه پامیر من خودم خیلی مایل هستم این سفر را انجام بدهم ولی دنبال چند نفر همراه خوب هستم
y_saranjam@yahoo.com
قربان شما یاسر
…………………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. امیدوارم همراه خوب برایتان پیدا شود.
با خواندن این سفرنامه دلم برای ایران خیلی تنگ شد…جالب و جذاب نوشته اید…
…………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس از توجه شما.
سلام ببخشید میخواسم در مورد راه زمینی ایران ایتالیا برام توضیح بدین
………………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. از ایران برید ترکیه. از اونجا به یونان. از یونان با کشتی (که می تونه اتومبیل رو حمل کنه) برید به ایتالیا. موفق باشید.
ببخشید بقیه سفرنامه های ایران تو سایتتون پیدا نمیشن, میشه لینک بدید؟ مثلا سفرنامه ۲۰ روزه در ایران
……………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. منظورتون رو نمیفهمم. هرچی سفرنامه نوشتم تو سایت هست.
فوقالعاده است: هم ایران و گشتوگذار در آن و هم شیوایی و پیراستگی قلم شما. دستمریزاد.
آرزو کردم فرصتی و رخصتی دست دهد برای چنین سفری با چنین راهنمایی…
…………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس از محبت و توجه شما.
درووود
با چه لذت و دقت و ظرافتی نوشته بودید!
راستش خوش به حال اون ۶ نفر که شانس داشتند و شما بودی که چنین برنامه سفری براشون تدارک دیده بشه.
این جمله اشکم رو درآورد: “…به ایتالیاییها یادآور شدم که آب همچون ناموس ماست. ما آب را حتی از چشم آفتاب پنهان میکنیم و هر که ساقی باشد برایمان مقدس است و سقاخانههایمان، بارگاههای اجابت دعاهایمان هستند.”
پاینده باشید
……………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس از اینکه خوندید.