قلمرو

امشب یک فیلم عجیب ۱۰۰ ثانیه‎ای در ذهنم شکل گرفت.

………………..

یک کُره داریم و یک مَرد.
قطر کره به اندازه‎ی قد مردی است که درونش ایستاده. مرد تنها و عریان است. در چهره‎اش حالت بهت‎زدگی هویداست.
کره ثابت است و مرد در حالی‎که دستانش را کنار پاهایش آویزان کرده بدون هیچ حرکتی ایستاده است.
سطح کره از درون آیینه‎ای و از بیرون شیشه‎ای است. یعنی ما به عنوان ناظر می‎توانیم مرد درون کره را ببینیم ولی او فقط تصاویر بی‎نهایتی از خود عریانش را برانداز می‎کند.
مرد به دور خود می‎چرخد. باز هم می‎چرخد. سپس می‎ایستد و دست‎هایش را در راستای یکدیگر باز می‎کند. نوک انگشتان دستانش هرکدام از یک طرف به سطح درونی کره می‎رسد. نگاهی به راست و نگاهی به چپ می‎کند. به بالا و پایین هم می‎نگرد.
از طرفی متوجه وسعت دنیایش یا به عبارتی تکرار اندامش می‎شود –مردمک چشمانش به حالت تعجب گشاد می‎شوند-. از طرف دیگر می‎فهمد که نهایت دنیایش این کره است –با پاها و دستان و سرش ابعاد متناهی کره را لمس می‎کند-.
سپس به آرامی زانوانش را خم می‎کند و می‎نشیند.
می‎بینیم که دستانش را لای پاهایش می‎برد و شروع به فعالیتی می‎کند. چشمانش را می‎بندد و سرش را بالا می‎آورد. دارد استمنا می‎کند. کره تکان می‎خورد.
کمی بعد کره از حرکت باز می‎ایستد.
مرد به حالت چمباتمه دراز می‎کشد.
باز کره تکان می‎خورد و ما می‎بینیم که مرد دستانش را دور گلویش حلقه کرده و سعی می‎کند خودش را خفه کند.
کره از حرکت باز می‎ایستد.

توجه: فیلمبرداری‎ این سناریو به سادگی امکان‎پذیر نیست.

دیدگاه‌ها

  1. مهناز

    سلام
    با خوندن این مطلب انسان امروزی اومد توی ذهنم،انسان محدود و تنها که دنیای کوچکی داره و به خیال خودش حریم شخصی واسه خودش ساخته و خودش باید تمام نیازهاشو برطرف کنه و کس دیگه ای توی دنیاش راه نداره به هزارو یک دلیل شخصی_اجتماعی-فرهنگی … که سرانجام بیشتریا افسردگی ونهایتن خودکشی ویا دق مرگیه(سکته) و شیشه ای بودن بیرونش دقیقا”کنجکاوی و سرک کشیدن دیگرا توی زندگی شخصی دیگرانه وهمه از سر فضولی نه دوستی و کمک و یاری.
    امیدوارم به آرزوتون برسید وبه همین زودی فیلمتونو بسازید.
    ……………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. ارادتمندم.

  2. s

    تصوری وهم آور که آدم و می ترسونه اگرچه اکثر ادمهای امروزی در حباب شیشه ای خودشون زندگی وکنند!
    ……………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام.

  3. مريم

    سلام

    باز هم نمایشنامه ای مدرن: تصویر انسان تنها. در سکوت و گردش کره که گلوله ای است کوچک در دنیای کائنات. این نمایشنامه مرا به یاد اندیشه های شوپنهاور انداخت: اندیشه انسان حیوان فلسفی است و آنچه که انسان را هدایت میکند غریزه است . همانگونه که ما از کره زمین فقط قشر آن را میبینیم از ذهن انسان نیز فقط ظاهرش را درک میکنیم. و نهایتا مرگ که راه انسان است برای رهایی از نابودی برای انکار خواست زندگی.
    ……………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. سپاس از توجهت.

  4. بی تا

    در حالت چمباتمه که نمی شود دراز کشید! چرا که چمباتمه شکل و حالتی از نشستن است که دو کف پا را بر زمین بگذارند و زانوها را در بغل بگیرند.
    …………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. ببخشید، احتمالا منظورم را خوب بیان نکرده بودم. حالا درستش کردم.

  5. راز

    اگر از درون آئینه ای باشه که جیوه اش به سمت بیرون قرار می گیرد و باز هم نمی شود درون آن را دید. چه جوری می شه؟
    …………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. در همین شهر تهران هزار گونه شیشه وجود داره که از یک سمت شیشه است و از سمت دیگه آیینه. حتی در برخی از عینک ها هم مشاهده میشه.

  6. راز

    مرد دستانش را دور گلویش حلقه کرده و سعی می‎کند خودش را خفه کند. مسئله ای که ذهنم را قدری آشفته کرد این بود که آیا مرد پس از این کار احساس گناه کرده که خواسته است به زندگی خود پایان دهد؟
    تکان های کره هربار برای امری است اجتناب ناپذیر، غریزه جنسی و مرگ دو جز جدایی ناپذیر زندگی بشر. شاید خود عریان خود واقعی فرد است و بعدی دیگر از زندگی او را نشان می دهد که از دید و نگاه دیگران آن را مخفی نگه داشته است(نگاهی به راست و نگاهی به چپ می‎کند. به بالا و پایین هم می‎نگرد.) نمی دانم شاید خواسته اید بگویید هر انسانی یک حریم خصوصی دارد که از راست، چپ، پایین و بالا به خود او متعلق است نمی دانم اما هر چه هست جالب بود و چقدر می شود در موردش نوشت و مسئله دیگر اینکه مرد یک بار برای لذت و بار دیگر برای مرگ خود را آماده می کند و گویی این لذت را هم چون مرگ نمی تواند انکار کند و در نهایت تسلیم می شود.
    ……………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام.

  7. تمنا نصیری

    سلام. خوندن این متن از طرف هرکس می تونه یه مفهوم داشته باشه. نمیدونم چرا برای من تداعی غرور و تکبر بود این که تصور می کنیم به اندازه یه کره وسعت داریم و نیاز به هیچ کس نداریم و …..
    برام جالبه بدونم تو ذهن شما چی گذشته! جالب بود. ممنون.
    ……………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. این متن رو چند جور میشه تفسیر کرد. اصل موضوع برای من زیر و رو شدن منطق بشر بر اثر واژه ها است. دو اتفاق این متن که جالبه، استمنا و خودکشی است. در این دو فعل، سوژه و ابژه یکی هستند. یعنی فاعل و مفعول و قاتل و مقتول یکی هستند. جالب اینکه در مرام بشری هر جا که فاعل و مفعول یکی باشند، اون اتفاق غیراخلاقی قلمداد میشه. سوال اینه؛ چرا باید اینطور باشه؟ انگار بشر از اتحاد واژه ها می ترسه. شاید به این خاطر باشه که در ناخودآگاهمان، قدرت بشر در اثر جدایی مونث و مذکر از بین رفته.

  8. رامین

    با سلام
    مدت ها پیش به طور اتفاقی سایتتونو از طریق گوگل پیدا کردم (فکر کنم دنبال سپید چال می گشتم)
    تقریبا از اون تاریخ تمام پستاتونو خوندم ولی با عرض شرمندگی فراوان، در کامنت گذاشتن بسیار تنبلم، ولی علاقمند زیاد به ایرانگردی
    دلیل اینکه امشبم پست گذاشتم، طرح بسیار جالبتون بود که منو به فکر انداخت، خودم دانشجوی سینما هستم ولی ایدتون اینقدر جالب بود که منو از تنبلی خارج کرد و مجبور شدم کامنت بذارم
    ایدتون خیلی جالب بود و همینطور دریافت های دوستان از ایدتون.
    تا اونجایی که اطلاعات ناقص من یاری می کنه، میشه مثلا از یک مکعب شیشه ای استفاده کرد و با استفاده از لنزهای خاصی اونو به صورت دایره به تصویر کشید، البته لنزی که من دیدم کیفیتو می آره پایین، حتما لنزهایی هست که رو کیفیت تاثیر چندانی نداشته باشه
    من اگه تونستم ایدتونو فیلمنامه می کنم و براتون می فرستم، ولی ۳ تا مشکل دارم برای اینکه بشه این فیلمو در ایران ساخت
    ۱. در ۱۰۰ ثانیه سخته که اجرایی بشه
    ۲. برای لخت بودنش باید فکری کرد
    ۳. برای استمناء باید فکری کرد
    ………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. سپاس از شما. مهم نیست که ساخته بشه، اما دوست دارم بدونم فیلم نامه چه جوری میشه. باز هم سپاس.

  9. Masi

    حتی بدون جسم محدود کننده هم میشه این تصویر رو ساخت، ما دقیقا در بدنمون (درونمون) محصوریم، برای غلبه و فرار از این تنهایی مخصوصا در “مواجه اول ” به مسکن ها و غرایزمون پناه میبریم ، برای فکر نکردن به محدودیت های عمیقمون دست به خودکشی (!) میزنیم ، گاه این خودکشی شمایلش دستی دور گردنه اما در باطنش ، کشتن خودی است که تنهاست و محدود!

    اینکه ابتدا همه چیز رو چک می کنه، ابعاد رو می سنجه، خودش رو بی نهایت می بینه ، راست و چپ و بالا و پایینش رو می بینه و بعد دست به کار میشه، یعنی آینده ایی رو نمی تونه متصور بشه !

    زیست و فلسفه به شدت در این متن پر رنگن و اعجاب انگیزه که شما اینقدر ذهن عجیب و کاوشگری دارین!!!

    ازون متن هایی ست که حتما دوباره بهش برمیگردم. معرکه ست.
    …………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *