دیدی! رقص دامن سفید را؟ نسیم گذر کرد از کالبد پنجره.
روز: تیر ۱۱, ۱۳۹۸
هر کسی خدایی دارد و هر خدایی خانهای! آیینهات غبار نگیرد. خدایت میبیندت هر صبح، از خانهاش در خانهات.
هر ظهر تابستان حجلهی آبی حوض آبتنی با خورشید خانم
کلون تردید را بکوب، قدم بگذار به هشتی تشویش، ترس دالان را فرو بگذار، تجربه کن بیرونی انتظار را، تا به حیاط رهایی برسی. آنگاه در رویای اندرونی از پلههای سرداب ناخودآگاه پایین برو. زمانی بعد، به امید معراج بام بالا بیا. زینهار! در این پایین و بالا شدن، از پنج دری احساس غافل نشوی. …
کلوخی میاندازم در آب تا حل بشود من میروم به خواب با چشمانی باز