داستان ایرانستان ماربازی توسط آرش نورآقائی در سه شنبه, تیر 4, 1398 – “دُم گاو!” … در یک لحظه انگار زمان ایستاد و مار ایستاد… بقچهاش را بسته بود تا راه صحرا پیش بگیرد و سفر کند. پدرش دو ماه پیش به رحمت خدا رفته بود و آن همه مهره مار نتوانسته بود از بد شانسی بیشمار خانواده کم کند. انگار سفر بهترین راه بود برای کم …