وقتی شب میشود، من میمانم و تنهایی. آنوقت دیگر نه از هیاهوی روز خبری هست، نه از حیا و نه از هَویٰ. وقتی شب میشود، من میمانم و باقیمانده خودم از روز. آنوقت نه از شجاعت روز خبری هست، و نه از قساوت من. من تا امروز، که روزها شده و شبها آمده، این تغییر مُد سفید …
روز: بهمن ۱۵, ۱۳۹۷
یک اندام خیالی دارم که درد دارد، در عین حال قصد دارد از من کنده شود و برود… با خودم فکر کردهام چه بهتر که راهش را بِکِشد و برود. اما لعنتی نمیرود. عوضش درد دارد. این اندام دردمند از من مهاجرت نمیکند ولی “سندرم اولیس” را برایم به ارمغان آورده، جایی نرفته ولی ارمغان آورده. …