روز: تیر ۹, ۱۳۹۴

قصه‌های تاکسی ۱۱

من: فرودگاه چند؟ راننده: کدوم فرودگاه؟ من: مهرآباد راننده: چند میخوای بدی؟ من: پونزده خوبه راننده: (با لبخند) بیا بالا، حراجش کردیم. سوار شدم. راننده: (سرش را به سمت چپ چرخانده بود) بابا نکنید این کارا رو. ماه رمضونه به خدا. دلمون می‌لرزه. سرم را به همان سمتی چرخاندم که او نگاهش به آن‌جا بود. …