روز: آذر ۲۵, ۱۳۹۱

قصه‌های تاکسی ۱

“مبارکه.” “مبارکه.” این‎ها کلماتی هستند که از دهان راننده اتومبیل پرایدی که در صندلی عقب آن نشسته‎ام بیرون می‎آید. اتومبیل ایستاده تا مسافری که در صندلی جلو سمت شاگرد نشسته، پیاده ‎شود. در همین حین است که راننده یک اتومبیل پژو برای ما بوق می‎زند. باز هم بوق می‎زند. باز هم. یعنی “راه بیفت”. مسافر …

امیدوارم خوب برگزار شود

فقط خدا می داند که چقدر در یک سال گذشته چالش و مشکل داشته ایم. با این حال هرچه بوده، گذشته و حالا دقیقا یک هفته دیگر مراسم اختتامیه همایش گردشگری ادبی را برگزار می کنیم. این مراسم روز شنبه، ۲ دی ماه، از ساعت ۱۳ تا ۱۹ در تالار ایوان شمس (تقاطع کردستان و جلال …