1- شبي كه پدربزرگم ميمرد، ترسيدم به او دست بزنم. مبادا كه بخشي از مرگ او دامن مرا بگيرد. در اتاق تاريكي خوابانده بودندش. معلوم بود كه ميميرد. وقتي مرد براي خاكسپاري هم نرفتم. او آخرينِ پدربزرگ و مادربزرگهايم بود كه مرد. 2- امروز تمام روز را در خانه بودم. كتاب خواندم و با …
آرشیو روزانه: ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۸
در بند 23، در چهارم، بخش 1 از كتاب زند وهومن يسن (بهمن يشت) آمده است: “و در همهي جهان، مرده را چال كنند و مرده را بگسترانند…” قبل از هر چيز ديگر بايد دانست كه اين بند و بندهاي قبل و بعد آن به بدبختيها و نكبتهايي اشاره ميكند كه نشانههاي فرارسيدن هزاره زرتشت …