بعد از آن جمعه شب لعنتی، دیگر ریشهایم را نتراشیدم. این یک ترک عادت چندین ساله است. نتراشیدم تا یادم نرود. یادم نرود آن شب لعنتی را و هر آنچه که باعث شد تا چنان شبی زاییده شود. نتراشیدن ریش برایم یک جور پشت دست داغ کردن است. این را برای کسانی میگویم که میپرسند. …
روز: آذر ۱۶, ۱۳۸۷
برگرفته از کتاب «فرهنگ ایران باستان»
همان بهتر که من رمان نمیخوانم و فیلم نمیبینم. چرا؟ چون هر وقت مرتکب یکی از این دو میشوم، تا مدتها روزگارم سیاه است. اگر رمان، رمان جان شیفته باشد و فیلم، فیلم دکتر ژیواگو و از این قبیل، دیگر قال قضیهای به نام من کنده است. در چند هفته گذشته دو فیلم «السید» و …
برداشت شده از کتاب «فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی»: