گیل‌گمش ۵

تا قبل از سفر، چهار متن از تفسیر حماسه‌ی گیل‌گمش نوشتم. حالا که برگشته‌ام قصد دارم این سلسله نوشتار را ادامه دهم. به همین منظور یک پوشه‌ی جداگانه به نام «حماسه‌ی گیل‌گمش» (در سمت راست سایت و زیر عنوان «دسته‌ها») درست کردم و تمام این متن‌ها را در آن قرار می‌دهم تا دسترسی به همه‌ی نوشته‌های مربوط به گیل‌گمش سهل‌تر باشد.

مقابله‌ی گیل‌گمش و انکیدو:
روسپی بعد از هفت‌شب عشقبازی با انکیدو، از او می‌خواهد تا با هم به «اوروک» بروند.{اوروک شهر است و نماد فرهنگ، و حالا که انکیدو از طبیعت وحشی و رام‌نشدنی خود فاصله گرفته و با زنی دمخور شده، توسط یک زن و با راهنمایی او (زن را می‌توان رابط میان طبیعت و فرهنگ قلمداد کرد) به قلمروی فرهنگ رهسپار می‌شود.} در میانه‌ی راه اتفاقاتی می‌افتد که همگی دور شدن از طبیعت و نزدیک شدن به فرهنگ در انکیدو را روایت می‌کنند:
“نان بخور انکیدو که نشان فرهیختگی‌ست”…”فوگان (آب‌جو) بنوش که به دیار فرهیخته‌گان چنین باید کرد”…”و چندان‌که تن به روغن براندود با انسانی شباهت یافت”…”انکیدو گرگان را به قتل آورده، شیران را براند.” (گیل‌گمش، احمد شاملو)
همچنین انکیدو از زبان شبانی از ستمکاری گیل‌گمش آگاه می‌شود. شبان از تصاحب دخترش در شب عروسی توسط گیل‌گمش شکایت می‌کند و این موضوع انکیدو را آشفته می‌کند. “رخساره‌ی انکیدو از این سخنان رنگ وانهاد” (گیل‌گمش، احود شاملو)

نهایتا گیل‌گمش و انکیدو در هنگامی که گیل‌گمش قرار است به بستر «ایشتار» برود، با هم روبرو می‌شوند و به زورآزمایی می‌پردازند و با هم کشتی می‌گیرند. زورآزمایی آنان در میدان شهر و به قولی دیگر در آستانه‌ی پرستشگاه مقدس صورت می‌گیرد. این موضوع، با هر دو روایتش جالب توجه است. چراکه میدان‌ها تا امروز هم محل برگزاری کشتی‌های پهلوانی بوده‌اند و از طرفی زورآزمایی کردن در «آستانه» به معنی این است که پهلوان برای عبور از آستانه می‌بایستی امتحان سخت را پشت سر بگذارد.
در زورآزمایی گیل‌گمش و انکیدو، گیل‌گمش پیروز است و می‌خوانیم که انکیدو گریه می‌کند. و این به معنی برتری فرهنگ بر طبیعت در مکان شهری (فرهنگ) و مکانی که به دور از جنگل (طبیعت) است.
در خاتمه‌ی زورآزمایی، با پادرمیانی یک زن که ظاهرا مادر گیل‌گمش است، دشمنی به دوستی مبدل می‌شود و باز هم در این‌جا از وجود یک زن به عنوان واسط میان فرهنگ و طبیعت باخبر می‌شویم.
بعد از خاتمه‌ی زورآزمایی و تبدیل دشمنی به دوستی، گیل‌گمش به انکیدو می‌گوید: “تو یاور منی. اکنون دوشادوش من به پیکار برخیز” (گیل‌گمش، احمد شاملو)
در این‌جا گویی هر دو درمی‌یابند که نه برای دشمنی با هم، بلکه برای دوستی آفریده شده‌اند. بنابراین می‌توان دریافت که فرهنگ هرچند که گاهی طبیعت را تخریب می‌کند، اما چاره‌ای جز آشتی با آن ندارد. فرهنگ از عوامل مختلف بهره برده تا نیروی سرکش طبیعت را رام کند، ولی به زودی درمی‌یابد که نباید طبیعت را نابود کند.
از طرفی اگر انکیدو را نماد زندگی گیاه (زندگی کشاورزی) بدانیم و گیل‌گمش را نماد چهارپا (زندگی شبانی)، می‌توان این‌گونه گفت که: با این‌که چهارپا گیاه را می‌بلعد، اما همواره به آن محتاج است و با وجود آن است که زنده است.

دیدگاه‌ها

  1. تارا

    خیلی جالب بود، ممنونم از شما، تفصیر خوبی بود، من موضوع پایان نامه ام گیل گمش هست و دارم در موردش تحقیق می کنم، موفق باشید.
    ………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. موفق باشید.

  2. سیما سلمان زاده

    زنده باد
    ………………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس.

  3. Masi

    👌👍 تفسیرهاتون منحصربفرد و خارق العادست.
    مگه میشه از یک افسانه، تحلیل به این زیبایی بیرون کشید؟!

    سرتون سلامت استاد🙏🏻🙇‍♀️
    ……………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. بزرگوارید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *