گیل‌گمش ۴

انکیدو رام می‌شود:
گیل‌گمش از حضور انکیدو باخبر می‌شود و رقیبی را در سر راه خودش می‌یابد. آن‌گاه به مرد صیادی که گزارش انکیدو را آورده و او را از وجود انکیدو باخبر ساخته، فرمان می‌دهد:”… به پرستش‌گاه مقدس «ایشتار» برو و زنی زیبا با خود بردار و به نزدیک او ببر و چون با رمه به آبشخور آمد، جامه از تن زن بیرون کن تا آفرینه‌ی وحشی (انکیدو) از نعمت او بهره گیرد: چون بدو درنگرد به نزدیک وی آید و بدین‌گونه با جانوران دشت که با ایشان درآمیخته است، بیگانه شود.”
انکیدو سپس شش روز و هفت شب با آن زن عشقبازی می‌کند و سپس “آنگاه انکیدو چهره‌ی خود را بالا گرفت. سیراب از زیبایی او به گرداگرد دشت نظر کرد و جانوران را می‌جست. چندان‌که چشم غزالان بر او می‌افتد به جست و خیز می‌گریزند. اینک جانوران دشت از او می‌رمند.” (گیل‌گمش، برگردان احمد شاملو)
نهایتا می‌بینیم انکیدو که با طبیعت وحشی بیگانه شده، همراه زن به شهر می‌رود.

در متن فوق چند نکته‌ی قابل توجه وجود دارد: ۱- گیل‌گمش یکی از زنان معبد ایشتار را برای فریب انکیدو می‌فرستد. به گیل‌گمش گفته‌اند که بسیار زورمند و با حیوانات دمخور است. احتمالا گیل‌گمش برای این‌که کمی از قدرت انکیدو بکاهد این نیزنگ را به کار می‌برد و البته موفق هم می‌شود. بعدتر می‌بینیم که انکیدو بعد از هفت روز کامجویی، در کُشتی از گیل‌گمش شکست می‌خورد. این‌جا سخن از زنانی است که خود را وقف ایشتار (الهه‌ی باروری کرده‌اند و به خود را به رهگذران تفویض می‌کنند. این زنان همان‌هایی هستند که «فریزر» و «کمبل» از آن‌ها با عنوان روسپیان معبد ایشتار نام برده‌اند.  ۲- قبلا دیدیم که خدا – بانو آرورو، انکیدو را می‌آفریند و دوباره می‌بینیم که یک بانو برای رام کردن انکیدو ماموریت می‌یابد. از طرفی، در ادامه‌ی داستان جایی وجود دارد که ایشتار قصد فریب گیل‌گمش را دارد و موفق نمی‌شود.
در واقع گیل‌گمش از زن فریب نمی‌خورد، اما انکیدو فریب می‌خورد.
این زن (خدا – بانو آرورو) است که طبیعت را آفریده و این زن (روسپی معبد) است که طبیعت را شهری می‌کند (زن با انکیدو عشقبازی می‌کند و او با حیوانات بیگانه می‌شود و سپس زن او را با خود به شهر می‌برد.)
باستان‌شناسان عقیده دارند که زن‌ها گیاه را اهلی کرده‌اند و کشاورزی را به وجود آورده‌اند.
حالا سوال این است که رابطه‌ی فرهنگ با کشاورزی چیست؟ بگذارید ببینیم:
واژه لاتین Cultura که به زبان‌های فرانسه، انگلیسی، ایتالیایی، روسی و آلمانی راه پیدا کرده است، به معنی کشت کردن، پرورش دادن، معالجه و مراقبت کردن، حرمت ورزیدن و عبادت کردن است. تغییر یافته این واژه در زبان فرانسه به معنای عمل پروریدن، تکامل بخشیدن، غنا دادن، در زبان انگلیسی به معنای عمل کشت خاک، پرورش حیوانات، پرورش و تربیت بدن انسان، پرورش و توسعه فکر و استعداد، در زبان ایتالیایی به معنی مجموعه شناخت‌ها، حالت‌ها، استعدادها و تمایلات مادی و اجتماعی انسان و در زبان روسی در ارتباط با احساس فکری، موقعیت معنوی و دریافت‌های طبیعی انسان است. واژه فرهنگ در زبان آلمانی (Kulture) در مفهوم مجموعه روش‌های محیط زیست، حیات ملت‌ها و ارزش‌های آن بکار رفته و در زبان امروز مردم یونان با روح و معنویت انسان و هم با زمین و کار بر روی آن رابطه دارد. (مقاله‌ی «واژه شناسی فرهنگ»، ناصر تکمیل همایون)

من می‌خواهم نتیجه بگیرم که حاصل تعامل زن با طبیعت، می‌شود فرهنگ. و شاید به خاطر این‌که گیل‌گمش به خواهش زن (ایشتار) جواب رد می‌دهد، در ادامه‌ی راه شکست می‌خورد. در واقع چنین هم هست، چراکه دقیقا بعد از توهین‌های گیل‌گمش به ایشتار است که ماجراهای ناگوار یکی‌یکی اتفاق می‌افتند: انکیدو می‌میرد و گیل‌گمش سرگشته می‌شود و دیگر روی آرامش به خود نمی‌بیند و نهایتا هم با شاهد مرگ او هستیم.

ادامه دارد…(فعلا تا وقتی که از سفر برگردم، با گیل‌گمش خداحافظی می‌کنیم.)

دیدگاه‌ها

  1. المیرا

    [چقدر برام عجیب بود ….

    ارتباط ذهنی این داستان با این شعر از آقای شاملو….

    —-لبانت به ظرافت شعر
    شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان مبدل می کند
    که جاندارغارنشین از آن سود می جوید
    تا به صورت انسان درآید—–
    …………………………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. بله، جالبه.

  2. المیرا

    از همان ابتدای تاریخ هم معلوم نشد که زن تعالی دهنده مرد بوده؟؟؟ یا در زنجیر کشنده؟ یا شاید هردو؟

    به همین بخش افسانه دقت کنید….مشخص نیست که مرد آیا تعالی یافته واز طبیعت به سمت فرهنگ آمده یا ……..یا از منظری دیگر…به اسارتی ناخواسته وغریزه ای آنی واز سراجبار تسلیم گشته…افسانه نظر اول را القا می کند
    …………………………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. شاید مهم نیست که جواب مشخص بشه، بلکه مهم اینه که سوال ایجاد بشه.

  3. سیما سلمان زاده

    درود
    جالبه که “زن” پدیدآورنده کشاورزی هست و قطعا ارتباطش با طبیعت انکارنشدنیه اما چرا باید به “شهر” تمایل پیداکنه؟!
    اگر انکیدو رو به غار می برد طبیعی تر نبود؟
    ………………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. تفسیرش میتونه این باشه که گذر از طبیعت به فرهنگ کم کم داره اتفاق میفته.

  4. Masi

    استاد واقعا واقعه ی جالب و بی نظیریه
    اونم با نکاتی که شما بهش اضافه می کنین و ایجاد سوال می کنین و تفسیر…..
    واقعا از خوندنش لذت میبرم.
    فقط چیزی به ذهنم رسید، اینکه “روابط” این اسطوره ها بر همه چیز! حقیقتا بر همه چیز اثر گذاشته!

    روابط ما آدمها، فرهنگ، طبیعت رو شکل داده در واقع!
    و در عمق ماجرا چقدر عجیبه .
    ……………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس که مطالعه کردید.

  5. محمد فرهادی

    سه بار بسیار دقیق گلیلگمش را خوانده ام ولی اینجا دارم چیزهای تازه یاد میگیرم شگفت زده ام مثل بچه ای که سر صف دبستان جایزه گرفته باشه
    …………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. زنده باد. چه تعبیر جالبی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *