پیکر گَردانی

به این فکر کردم که اگر بخواهیم شهریار و شهرزاد (کاراکترهای هزار و یک شب) را به چیزهایی غیر از انسان تشبیه کنیم، آن‎ها چه موجوداتی خواهند بود؟

جواب این است: گُل (شهریار) و بلبل (شهرزاد)

شاید شما به این بیاندیشید که شهریار باید بلبل باشد و شهرزاد، گل. از آن‎جا که نطر نگارنده عکس این است، امیدوارم دلیلش تا پایان این نوشتار کوتاه روشن شود. اما سوال بالا بهانه‎ای است برای نوشتن چند سطر پایین.

یک نظریه وجود دارد مبنی بر این‎که “هزار و یک شب” که امروزه عربی می‎دانندش، از یک اثر ایرانی به نام “هزار افسان” ریشه و مایه گرفته است.

هزار و ده صفت از هفتخوان و روئین دژ  /  فزون شنیدم و خواندم من از هزارافسان

اتفاقا استاد “بهرام بیضایی” پژوهشی انجام داده‎اند با عنوان “هزار افسان کجاست؟” که به‎تازگی در ۲۰۰۰ نسخه توسط نشر “روشنگران و مطالعات زنان” روانه بازار شده است. بیضایی در این کتاب سعی دارد ثابت کند که اصل و ریشه‎ی “هزار و یک شب” ایرانی است.

در این میان بنده به این موضوع اندیشیدم که آیا رابطه‎ای میان “هزار افسان” و “هزار دستان” وجود دارد؟

برای پی بردن به جواب، بهتر است ابتدا کمی واژه‎شناسی کنیم:

هزار: عدد ۱۰۰۰، نوعی بلبل

افسان: آهنی و سنگی را گویند که بدان کارد و شمشیر و مانند آن تیز کنند، قصه، افسانه، داستان، حکایت، نقل

دستان: جمع دست، لقب زال پدر رستم، سرود، نغمه، نیرنگ، فریب، مخفف داستان

از همین معنایابی بالا می‎توانیم نتیجه بگیریم که اگر “دستان”، مخفف “داستان” باشد، پس می‎توان “هزار دستان” را معادل “هزار افسان” در نظر گرفت.

از طرفی در بسیاری از مواقع “افسان” (افسانه) با “افسون” با هم به کار برده می‎شوند:

افسون: عزیمه و چیزی که شخص را از آفت و صدمه چشم زخم و زهر حیوانات زهردار محفوظ دارد، خواندن کلماتی باشد مر عزایم خوانان و ساحران را بجهت مقاصد خود، کلماتی که جادوگر و عزایم خوان بر زبان راند، مکر، تزویر، سحر، جادو، فریب

ده روز مهر گردون افسانه است و افسون  /  نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا  (حافظ)

می‌دهد هر کسش افسونی و معلوم نشد  /  که دل نازک او مایل افسانه کیست  (حافظ)

نرگس ساقی بخواند آیت افسون‎گری  /  حلقه اوراد ما مجلس افسانه شد  (حافظ)

مشنو تو این افسون که او  /  ز افسون ما افسانه شد  (مولوی، دیوان شمس)

ز افسون‌هاش مجنونم  /  ز افسان‌هاش سرمستم  (مولوی، دویان شمس)

بس است این زهر شکرگون فشاندن  /  بر افسون خوانده‌ای افسانه خواندن

(نظامی، خسرو و شیرین)

جز افسون چراغی نیفروختند  /  جز افسانه چیزی نیاموختند  (نظامی، شرفنامه)

ز افسون و افسانه دلنواز  /  در جادوئی‎ها بر او کرد باز  (نظامی، شرفنامه)

وین محبت به صد افسانه و افسون نرود  /  چه گمان غلط است این، برود چون نرود

(وحشی بافقی)

افسانه‌ات شبی که نمی‌آیدم به گوش  /  آن شب به صد هزار فسون می‌کنم به سر

(محتشم کاشانی، دیوان اشعار)

علاج عاشق دیوانه دانم  /  هزار افسون از این افسانه دانم  (عبید زاکانی، عشاق نامه)

‎از ابیات بالا و بسیاری از ابیات دیگر که افسانه و افسون را با هم آورده‎اند، نتیجه می‎شود که گاهی می‎توان افسانه را در معنای افسون، و افسون را در معنی مکر و فریب در نطر گرفت و این همان معنی “دستان” است که گفته شد. بنابراین باز هم می‎توان “هزار افسان” را همان “هزار دستان” دانست.

اکنون یک سوال این‎جا مطرح است. “هزار دستان” را چه معنا کنیم؟  ۱۰۰۰ داستان، ۱۰۰۰ مکر و فریب، بلبل نغمه خوان، بلبل  افسانه‎سرا یا بلبل فریب کار

بگذارید در اشعار شاعران به دنبال جواب سوال بالا باشیم:

هزاران گونه دستان داشت بلبل  /  نبودش سود یک دستان دریغا  (عطار، دیوان اشعار)

در این بیت، “هزار” (به معنای عدد ۱۰۰۰) و “دستان” (به احتمال بسیار به معنای مکر و نیرنگ) و “بلبل” با هم آمده‎اند. به عبارت دیگر بلبل، مکار و یا شاید افسانه‎سرای چیره‎دستی است که با افسانه‎هایش، اغواگری می‎کند.

هزاردستان بُد در سخن مرا و چو من  /  نه در هزار چمن یک هزاردستان بود

(ملک الشعرای بهار)

به احتمال بسیار “هزاردستان” اولی به معنی “هزار افسانه” و دومی به معنای “بلبل” است. و در کل بیت به این معنی می‎رسیم که بلبل افسانه‎سراست.

با بررسی همین دو بیت بالا متوجه می‎شویم، این بلبل است که (برای چمن، گل)  افسانه‎سرایی می‎کند و این تاییدی است برای موضوع پیکرگردانی گل و بلبل، به شهریار و شهرزاد. دلیلش به‎سادگی همین است که در هزار و یک شب این شهرزاد است که همچون بلبل برای شهریار افسانه‎سرایی می کند. برای این‎که دلیل محکم‎تر شود به چند بیت زیر هم توجه بفرمایید:

چو در افسانهٔ گل بایدت بود  /  هزار آوا چو بلبل بایدت بود  (عطار، خسرونامه)

افسانهٔ نوشیروان و دارا  /  ورد سحر قمری و هزار است  (پروین اعتصامی)

۱- ای بلبل و ای هزاردستان  /  برگو صفت بهار برگو

۲- ای حلقه به گوش و عاشق گل  /  گوش و پس سر مخار برگو  (مولانا، دیوان شمس)

و اما در ادامه می‎بینیم که:

نحل و بلبل بینی اندر لحن و دستان آمده  /  کاف و نون بوده سترون از هزاران سال باز

(خاقانی، دیوان اشعار)

به نظر می‎رسد “دستان” در بیت فوق به معنی “نغمه” است.

نیست دستان و فسونش را حدی  /  اندرون هر حدیث او شرست  (مولوی، مثنوی معنوی)

“دستان” در بیت بالا به معنای فریب و نیرنگ است.

هزار بلبل دستان سرای عاشق را  /  بباید از تو سخن گفتن دری آموخت  (سعدی)

“دستان” در بیت بالا به معنای داستان است.

هر گلی نو که در جهان آید  /  ما به عشقش هزاردستانیم  (سعدی)

“هزار دستان” در بیت بالا به معنای بلبل  (و عاشق گل) است.

گل از ابر آب حیوان یافت  /  گرد خود صد هزار دستان یافت  (عطار)

سبزه نشست می‌پرستان چه خوشست  /  بر گل نفس هزاردستان چه خوشست  (اوحدی)

در ابیات فوق، “هزار دستان” (دستان) به معنای “بلبل” آمده است.

زلف تو و صد هزار حلقه  /  چشم تو و صد هزار دستان  (عطار)

به احتمال بسیار “دستان” در بیت بالا به معنای فریب و نیرنگ است.

نتیجه:

به‌نظر می‎رسد می‎توان “شهرزاد قصه‎گو” را “بلبل نغمه‎خوان” دانست و این بدان معنی است که آواز و نغمه‎ی بلبل را می‎توان همان افسانه و داستان قلمداد کرد. و همان‎طور که شهرزاد با قصه‎گویی‎هایش قصد دارد تا شهریار را اغوا کند، بلبل هم قصد دارد تا گل را بفریبد. البته باید ذکر کنیم که این اغواگری و فریب (شاید دلفریبی واژه‎ی بهتری باشد)، دارای وجه منفی نیست بلکه ضرورتی برای ایجاد یک ارتباط (عاشقانه) به‎شمار می‎رود.

بنابراین ما در یک فضای توامان (فضای گل و بلبل و گلستان از یک طرف و فضای شهرزاد و شهریار و هزار و یک‎شب) قرار داریم که افسانه‎هایش در خدمت افسون‎گری و نغمه‎هایش در خدمت اغواگری است.

………………….

پی‎نوشت: این متن در میان کارهای روزانه و هیاهوی تلفن‎ها و پیامک‎ها و ایمیل‎ها و … نوشته شده است و از ساختار و دقت لازم برخوردار نیست. اما از آن‎جا که وقتی ایده‎ای در ذهنم شکل می‎گیرد باید آن را عنوان کنم، این چند سطر را نوشتم تا علاقمندان بخوانندش. سپاس.

دیدگاه‌ها

  1. مینا

    وای دمت گرم ارش خان! نو هم به چه چیزایی فکر می کنی ها….
    ……………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. ارادتمندم مینای عزیز.

  2. محمد

    نگفته بودی انقدر شعر بلدی عزیزم
    …………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. حالا کجاشو دیدی؟

  3. معصومه

    مرسی واقعا!!!!
    جالبه، خیلی سپاااس.
    …………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. ارادتمندم.

  4. علیرضا

    غربی ها از محتوای این اثر در آثار شان استفاده می کنند ولی ما در وجه تسمیه آن فرضیه و تز ارائه می کنیم و تلاش میکنیم بگوییم ریشه اش ایرانی است و از عرب نیامده …….
    ……………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام.

  5. m.j

    سلام!
    خیلی جالب و جدید بود فقط بنظرم پیکر گردانی معنی دیگری دارد که این متن مورد نظرش نیست.
    ………………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. کمابیش حق با شماست.

  6. بنفشه

    سلام.مبحث تشبیه با مبحث پیکرگردانی دنیا دنیا فاصله دارد.ممنون
    …………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. بله، سپاس.

  7. سیما سلمان‌زاده

    خیلی خوبه که پی‌نوشت، همچنان تا حدی جاری‌ است.
    …………………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. سپاس.

  8. Masi

    درخشان، دلفریب و اغواگر…..به به ازین همه واژه های متوازن و مناسب در توضیح این قصه…..

    استاد وسط هیاهو و ایمیل و کار ……اینجوری می نویسین؟!
    ما تو تنهایی و خلوت و سکوتمونم اینقدرر قشنگ نمی تونیم فکر کنیم و بنویسیم :))

    معرکه بود این توضیحاتتون و این ریسمانی که همیشه در فکرتون به دنبال اتصاله.
    ……………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. محبت دارید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *