کاپشن صورتی به تن دارد. جلویم را می گیرد. ٨ ساله است.
می گوید:”یکی بخر”
نگاهش می کنم.
دوباره می گوید: “یکی بخر”
مردد می شوم و می پرسم: “چنده؟”
– پونصد تومن
– خیلی گرونه
– آخه دلار گرون شده
می خندم و ۵۰۰ تومان می دهم.
برگه ای را از میان برگه ها انتخاب می کنم و می خوانمش:
“کنون که میدمد از بوستان نسیم بهشت / من و شراب فرح بخش و یار حور سرشت”
…
چند ساعت بعد پدربزرگم را در خواب می بینم. مرده. چند سال پیشتر.
از بوستان خبری نیست. با همان سن پیری روی خاک نشسته. کاسه غذایی جلویش نهاده اند. خوراکی اش بهشتی نمی نمود.
ناگاه به جای نسیم وعده داده شده در شعر حافظ، غباری آمد و بر غذایش پاشیده شد.
نتوانستم با موبایلم ازش عکس بگیرم. دخترک فال فروش هم نگذاشت ازش عکس بگیرم.
دیدگاهها
سلام آقای نورآقایی.
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام به شما. کجایید؟ کم پیدا هستید.
به می عمارت دل کن که این جهان خراب……بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام اویس عزیز.
سلام . مردم ایران نزده می رقصیدن وای به الان که دلار را بهانه ای برای زندگی کردن پیدا کردند ! مخصوصا نزدیک عید انسانها کمتر خودشان و صداقت و مهربانی را می بینند , و امسال از همیشه سخت تر . نمیدانم چرا به جای شادی و لذت و شور و استفاده از بیداری طبیعت و جان دوباره گرفتن آفرینش بعضی ها آنقدر اسیر دنیا و زیاده خواهی میشوند که نمیبینند و زیاده خواهی و خودخواهی بیداد می کند .(این مطلب کلی است و مخاطب خاصی جز مردم ایران ندارد )
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
از من دلگیر نشو اگر فال نمی خرم. اگر وقتی میای پیش من و می گی «آقا یه فال بخر»، نمی خرم. من از تو و چهره پاکت شرم می کنم که رویم را بر می گردانم. من از اشکهای خودم هم خجالت می کشم.
من از تو خجالت می کشم. از دستهای نازت، که از کودکی با حافظ آشنایند و از چشمهای گردت که میان صورت معصومت منتظر یک اسکناسند تا خوشحالی را فریاد بزنند.
گلم، عزیزم که در بهار عمرت، زیر سیلی پاسبان احمق پارک دانشجو، می پژمری و لحظه ای بعد باز فال. فال تو چیست نازنین؟ دلم می خواهد به حساب من، به حساب هر که خواستی یک فال باز کنی برای خودت، درونش بخوانی «بسیار سفر کنید، مشکلی دارید که به زودی حل می شود. به خدا توکل کنید» تو که بسیار سفر می کنی، از این سر شهر به آن سرش، از این پارک به آن پارک، شاید مشکلت توکل باشد، اگر تو با دل کوچکت به خدایی که فراموشت کرده دل بسپری، شاید امروز دو فالی بیشتر بفروشی…
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
خجالت می کشم از تو که سهمت همین است، خجالت می کشم از تو که دستم خالیست. من مدتهاست خجالت می کشم حافظ بخوانم.
Salam
Ziba bod , mesle hamishe
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس.
همین دیروز بود …. به ایستگاه که رسیدیم در اتوبوس که باز شد یه پسر وارد شد بنظرم ۷ یا ۸ساله بود یه نایلون مشکی دستش بود با یه دسته بسته های دستمال جیبی … داشتم اس ام اسامو چک میکردم انگار منتظر بود یکی بهش نگاه کنه وقتی سرم و بالا گرفتم دیدم که دستاشو حلقه کرده به میله ی اتوبوس چشمای درشت و عسلی موهای لخت و خرماییش صورت زیباو معصومش.. به یه سمت خیره شده بود … راننده ی اتوبوس آهنگی پخش کرد شروع کرد به همخونی کردن سرشو با ریتم آهنگ تکون میداد … تو چشماش نگاه کردم لبخندی زدم متوجه ام شد اومد جلو و گفت یکی بخر … گفتم دستمال جیبی لازم ندارم گفت لازمت میشه … یکی بخر … یکی برداشتم گفت میشه ۱۰۰۰ تومن گفتم گرون نیست؟؟ نگام کرد گفت ” الان همه چی گرون شده ” همین گوشی خودت تا جند روز پیش از این بدرد نخورا بود ولی الان خیلی گرون شده …..
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
ورکانه(نام روستایی در همدان،باکوچه های سنگ فرش شده)
چندی پیش بود
وقتی روی”سنگ فرش های”دهشان
راه میرفتم
دختری از پشت میله های پنجره شان
بزرگ ترین رویایش را برایم ترجمه کرد:
او دلش فقط یک دوربین عکاسی میخواست!
ازکتاب”عاشقانه های کودکی”
نوشته بنده حقیر؛زهراجعفری
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس.
با خوندن این مطلب،چنین حسی بهم دست داد
و پشت بندش این شعر رو نوشتم:
پشت بام ایزوگام
پشت بام کاگلی
هرکدام سقف یک ترانه اند
یکترانه بوی قهوه می دهد
یک ترانه سرخی تنور را
درغرور شهر می کُشد
استکانی از حضور
هیزم ترانه هاست!
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. جالب بود.
Salam , jalebe man zamany ke payame aval ro mizashtam , neveshte shoma faghat ta ghesmate shere hafez bod.
Omidvaram hamishe sarzende va ba omid va neshat bashid.
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. قربان شما.
اثر زیبایی بود، هرچند تلخ.
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
این روزها دیگر دخترک کبریت فر وش را نمی بینیم جایش را به دخترک فال فروش داده است ببین چقدر مملکتمون پیشرفت کرده خدا جون….!ر!!!
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
سلام آرش جان
جالب بود، روحشون شاد
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. قربانت.
آنسفرکرده که صدقافله دل همره اوست….
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
سلام
هم خوابتون(وضعیت پدربزرگتون) و هم بیداریتون(دخترک فال فروش)وضعیت واقعی الان جامعه ماست،متاسفانه!
به سلامتی مسئولان بی کفایت که گرد بدبختی،نداری و ناامیدی رو در جامعه پاشیدن!به سلامتی!!!!!!
به امید آزادی،آرامش وآسایش همه انسانها!
……………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
سلام
شاید سهم ما از گردشگری ادبی تو این مملکت خریدن فال از این بچه ها در جای جای این سرزمین شده
………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. نکته جالبی بود.
منم بعضی وقتا مثله شما می نوسم (البته فقط واسه خودم )
حرفی برا گفتن ندارم فقط می گم که نوشتتون و کاملا حس کردم
و ازتون تشکر می کنم….
…………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. موفق باشید.
هنوزم مثل سال ۹۱ ، دلار گرون میشه !
این لطافت در نوشتارتون، روح رو می نوازد…..حالا مدل نواختنش فرق می کنه…..
………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. زنده باشید.
سلام
از حاضر جوابی و زرنگی دخترک فال فروش خوشم اومد!!
…………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. آره. جالب بود.