قبل از هر سخنی باید بگویم که احتمالا این نوشته برای بسیاری از افراد خوشایند و قابل قبول نیست. پس، از هماکنون مسئولیت اندیشهی خود را میپذیرم و ناسزاها را تاب میآورم. و میدانم که اگر کمی سیاستمدارتر بودم چنین نوشتهای را هرگز در اینجا نمینوشتم. خوب، سیاست ندارم اما عقیده که دارم. نکتهی دیگر اینکه من به روال قبلی هرگز در بخش نظرها جواب کسی را نمیدهم. آنجا برای مخاطبان است. اگر کسی سوالی دارد ایمیل بزند و یا اینکه تلفنی بپرسد.
۱- تقابل اندیشه
وقایع اخیر بیانگر افکار ناگفته و کردارهای ناکردهای است که هر از گاهی ذهن ما را به خود مشغول میداشته ولی از ابراز آن به طور جمعی و در یک فضای باز اجتناب میکردهایم.
یکی از مواردی که در برخوردهای خیابانی در وقایع اخیر مشاهده میشود، افرادی با لباس شخصی هستند که به صورت خاص جزو نیروهای نظامی و انتظامی محسوب نمیشوند و با این حال، بر ضد شعاردهندگان دست به باتوم و حتی اسلحه میبرند. اینها جزو هر نهاد و یا سازمانی که باشند، خود را در صف مدافعان جمهوری اسلامی قرار دادهاند و به آرمانهای آن وفادارند. و از آن طرف، شعار دهندگان با شعارهایشان بسیاری از اصول نظام جمهوری اسلامی را زیر سوال بردهاند. بنابراین آنچه در زیرساخت این برخوردها نمایان است، اختلافات شدید عقیدتی مردم ایران است که این روزها از پوشش بیرون آمده و به شکل اعتراض پدیدار شده است. جمهوری اسلامی همواره سعی داشته که همهی مردم ایران را مذهبی و پیرو خط نظام جمهوری اسلامی نشان دهد، و این موضوعی است که در طی این سالها فشار روانی شدیدی را به گروهی از مردم وارد ساخته و آنها را در انزوا فرو برده است. یکی از دلایل تظاهرات این روزها، انگیزهی مفری برای بیرون آمدن از آن انزواست. نتیجهی نادیده گرفتن و فشار بر افکار کسانی که به گونهای غیر از خط نظام جمهوری اسلامی میاندیشند، این است که اکنون از هزار منفذ غیر یکسان بیرون زده است.
۲- اسطوره قربانی
موضوع دیگر این است که در کشور ما اسطوره قربانی و قربانی شدن بسیار چشمگیر است و این مفهومی است که به نظر بنده حتما و حتما باید نگاه دیگر و ایدئولوژی تازهای به آن داشته باشیم. ما در طول تاریخ همواره به قربانی شدن اعتقاد داشتهایم. چنانکه برای ما شهادت ارزشمندتر از زنده ماندن و بیشتر مبارزه کردن است، برای ما جملاتی همچون “بهای آزادی را باید با خون پرداخت” و ” انقلاب فرزندان خود را قربانی میکند” جالب توجه قرار میگیرند و جزو اعتقادهای بنیادین و شعارهایمان میشوند. حتی میبینیم که آیتالله خامنهای برای پایان دادن به اغتشاشات، در خطبهی نمازجمعه ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ از فدا کردن جان و جسم و آبروی خود سخن به میان میآورد. ما در این تظاهرات هم بیشتر از آنکه به سرانجام روشن بیندیشیم، به قربانی شدن و قربانی دادن فکر میکنیم.
بنابراین یکی از مشکلات ما این است که ما کماکان اسطورهی قربانی را با برداشتهای قدیمی به کار میبریم.
۳- توهم
این فقط آقای احمدینژاد نیست که به نظر بسیاری از مردم ایران دچار توهم و خودبزرگبینی است. امیدوارم که خوانندگان پوزش بنده را بپذیرند، ولی نمیتوانم از این اظهار نظر خودداری کنم که بسیاری از ما دچار توهم ناشی از عقدههای عقبافتادگی هستیم. ما با توجه به پیشینه فرهنگی که داریم همیشه خود را از لحاظ هوشمندی و استعداد و فرهنگ و هنر و علم و زندگی اجتماعی با بهترین نمونههای کشورها، مقایسه میکنیم و مقایسه خودمان را با کشورهایی همچون عراق و افغانستان دور از شان خود میدانیم. به خوانندگان عرض میکنم که کافیست با ذهن روشن و به دور از پیشفرضها، هم به کشور افغانستان و هم به کشور فرانسه سفر کنند و خودشان نتیجه بگیرند که ما به کدامیک بیشتر شباهت داریم.
حتی میبینیم که رسانههای کشورمان هر روز چه مقدار از شکوه ایران و افتخار ایرانی سخن به میان میآورند و از پیشرفت سخن میگویند، اما نهایتا هیچ چیز بهتر از پیش نمیشود.
این یک حقیقت است که ما امروز دچار خودبزرگبینی هستیم و این خودبزرگبینی، ما را از دیدار واقعیتها دور نگه داشته است.
۴- آن دیگری کمهوش است
موضوع دیگر این است که ما همیشه طرف مقابل را کمهوشتر از خود فرض میکنیم. اندیشهی طرف دیگر را قبل از اینکه خوب درک کنیم یا حتی قبل از اینکه خوب بشنویم به طور کاملا ناشیانهای نقد میکنیم. ما طریق استدلال و روش منطق را نمیدانیم و از شک کردن به اعتقادات و باورهایمان به شدت هراس داریم.
امروز که این اغتشاشات دامن زده میشود، به خاطر این است که حکومت شک مردم را برنمیتابد. هنگامی هم که مردم به پای صندوقهای رای رفتند (چه بسا کسانی برای اولین مرتبه در جمهوری اسلامی رای میدادند) حتی یک لحظه هم فکر نمیکردند که ممکن است حکومت تا به این حدی که گفته میشود، در رای آنها مداخله کند.
به طور کلی گروهی که مخالف جمهوری اسلامی هستند، حکومت را باهوش نمیدانند. کما اینکه حکومت هم بر خلاف هندوانههایی که زیر بغل مردم میگذارد، آنها را باهوش فرض نمیکند.
۵- خود فریبی و امیدهای واهی
به طور کلی ما با فلسفهی انتظار، و به بیانی دیگر، فریب امروز و امید واهی به فردا خیلی منطبق هستیم. و به همین دلیل است که به پیروزیهای سطحی و مقطعی و زودگذر دلخوش میکنیم.
از آنجا که ما جسارت قبول عقبماندگیامان را نداریم، به هر بهانهای شده، دلیل ناتوانیامان را به گردن هزاران دشمن میاندازیم. بنابراین میاندیشیم، این ما نیستیم که مشکل داریم بلکه برای ما مشکل به وجود آوردهاند و لیاقت ما این نبوده و نیست، پس حتما هم اینطور نخواهیم ماند. اما مشکل این است که برای این خواستمان هیچ تلاشی نمیکنیم.
امروز که ما در خیابانها هستیم، به یک خودفریبی دیگر دچاریم و برای امید فردایمان هیچ برنامهای نداریم.
نتیجه:
سخن آخر اینکه ذهن و جسم ایرانی ما امروز بسیار خسته و تنبل است و فرهنگ ایرانی ما بازنشسته شده و ما به جای اینکه در فکر نوزایی آن باشیم، به این فرهنگ ریشسفید از روی ناچاری و نه از روی باور، احترام میگذاریم.
دیدگاهها
امروز ذهن و جسم ایرانی بیش از هر روز دیگری آگاه، شاداب و پرتلاش است و خواهان پیاده سازی فرهنگ اصیل ایرانی است.
۵. ممکن است بعضیها خود را بفریبند و امیدهای واهی داشته باشند تعمیم این مسئله به کل درست نیست. به هدف اصلی این اعتراضات بیشتر توجه کنید.
۴. مسئله هوش نیست، مسئله ناتوانی در مدیریت است.
۳. اینکه مردم با توجه به بالا رفتن شعور اجتماعیشان شرایط بهتری را می خواهند توهم و خود بزرگ بینی نیست. به نوعی این که مردم می دانند با مدیریت شایسته در کشور می توانند هم ردیف فرانسه باشند ولی الان هم ردیف افغانستان شده اند، آنها را وادار به اعتراض کرده است و این هم توهم نیست.
۲. گاهی برای به کرسی نشاندن خواسته ها باید قربانی کرد و یا قربانی شد. حالا این مسئله قدیمیه یا جدید، مهم اینه که میتونه هزینه رسیدن به هدف باشه و ارزشمنده. (این قربانی لزوما کشته دادن و کشته شدن نیست)
۱ . لباس شخص ها و یا کسانی که به زور و خشونت متوسل می شوند از هر نهاد و ارگانی که باشند، منطق ندارند و اصولا نمی دانند آرمان چیست! و تفکری هم در کار نیست که نتیجه اش به وفاداری یا بی وفایی بیانجامد. برای آنها صرفا یک ادای تکلیف است!!
مسئله، نظام جمهوری اسلامی نیست، مسئله، تلاش برای حذف جمهوریت آن است که نتیجه این رای گیری هم مصداقش بود. ضمنا شعارها را یک بار دیگر مرور کنید. (البته تا اصول نظام جمهوری اسلامی از نظر شما چه باشد!)
در صورتی که کامنت بالا مشکلی برای شما پیش خواهد آورد لطفا آن را حذف کنید.
آقای نور آقایی عزیز میتونم بپرسم چرا تور لیدر شدید؟ مربوط به همین متن شماست .
این سوال برام خیلی مهمه اگه به مخاطبتون اهمیت میدید جواب بدید .البته اهمیت میدید و گرنه اینجا مطلب نمی نوشتید.
چقدر خوب میشد اگر…
هرکسی آزاد بود تا راهش را خودش انتخاب کند
هرکس آزاد بود تا انتخابی را که از آن پشیمان شده دوباره عوض کند!
چه خوب میشد اگر ما میفهمیدیم که یاد گرفتن خوب و بد از راه کسب تجربه است
چه خوب میشد اگر با همه وجود پذیرای همه طرز فکرها بودیم
چه خوب میشد اگر به تک تک انسانها بها میدادیم
اقای نور آقایی نگفتید
واقعیت چنین است که گفته شد.
اتفاقات این روزها آنقدر عجیب و غریب است که حرفی برای گفتن
باقی نمی ماند.
نمیشه بهش گفت بالای چشمت ابروست!!!!!!!!!
این ضرب المثل رو همه ما شنیده ایم
ما هیچ وقت دوست نداریم کسی بهمون بگه بالای چشمت ابروست ولی واقعیت اینه که واقعا بالای چشم ما ابروست و حتی تو آیینه هم که نگاه میکنیم دوست نداریم باورمون بشه که بالای چشم ما ………….
بگذریم
از صبح که فیلم کشته شدن ندای بیگناه و دیدم حالم بده و البته خیلی های دیگه.
خامنه ای و احمدی نژاد و دیگر کثافت های حکومت!
جان سالم از این مهلکه بدر نمی برید!خواهید دید.چراکه آیندگان برای فرزندانشان بازگو خواهند کرد.
با اسطوره قربانی موافقم ولی با کلیت حرفاتون نه . فقط می دونم راهش اینی نیست که مردم دارن انجام می دن و باید بگم اگه با تمام حرفای شما موافق باشم باز سوال برام پیش میاد که این جمهوریتی که ازش نامی شاید فقط نامی می برند در واقع کجاست و تو کشور ما چیه ؟ و اینکه اگه اون قربانی یه دختر بی طرفه رهگذر باشه که یه لباس شخصی بیاد یه گلوله توی سینش بزنه و بره و از قضای روزگار اون دختر خواهر شما و یا من باشه . شما چیکار می کنین ؟ واقعن عکس العملتون چیه ؟حتا نمی دونم خودم چیکار می کنم .آیا واقعن می تونم به زندگی ی عادیم برگردم و یا توی این هوا نفس بکشم . توی این خیابونها راه برم و یا … وضعیته غریبیه آقای نور آقایی ی عزیز .
برخی از ما در اکثر دوره های انتخابات شرکت کردیم، با این هدف که جامعه یک روند تدریجی تغییر را طی کند برخی امور اجتماعی نهادینه شود و ما دموکراسی را تمرین کنیم . هر بار با تحریمی ها مخالفت می کردیم که با این روش دستاوردی نخواهیم داشت (حاکمیت فعلی را نتیجه تحریم ۴ سال قبل والبته عدم اتحاد بقیه می دانم)، این بار خیلی ها شرکت کردند تا بگویند خواهان تغییر هستند. زنجیر انسانی قبل از انتخابات، سکوت و آرامش تجمعات بعد از انتخابات نشانه هایی از این روند هستند. اما حریف که امکان بازی نداشت یعنی این نوع بازی را نیاموخته بود، زمینه را عوض کرد. مردم قصد نداشتند قربانی بدهند، به زور از آنها قربانی گرفتند.
رسانه به اصطلاح ملی را از مردم جدا کنید، چون قصدی جز توهم زایی ندارد
خودبزرگ بینی در تک تک ما نمود دارد، پس جای تعجب نیست که در جامعه نیز خود را نشان دهد
در شرایط فعلی به هم کمک کنیم تا با وجود مزایا و نواقص فرهنگی، راه درست را انتخاب کنیم. مانند بازی شطرنج، در حد فکر، زمان، امکان حرکات موجود و… عمل می کنیم .
انسان با امید زنده است
متن را با دقت خواندم و همین طور نظرات دیگران را. تمام اخبار این چند روز را هم با دقت و جزئی نگری و نه جزمی نگری خوانده ام. فیلمها را هم دیده ام. اما یک چیز را خوب فهمیدم و یک چیز را نفهمیده ام هنوز: اول این که بالاخره پس از این همه سال فهمیدم آستانه ی تحریک مردم ما کجاست و چه چیز آنها را به حرکت می آورد. تحقیر و خوارداشت و باوقاحت دروغ گفتن در پیش چشم مردم ، آنها را وا می دارد به واکنش نشان دادن . هرکس مردم ا را بیشتر تحقیر کند بیشتر منفور خواهد شد و هر کس بیشتر این کار را کند مردم را برای مبارزه باخود جری تر می کند. این درسی ست که من از این موج سیال مرم گرفتم. اما این نکته را نفمیده ام که چرا همه در سخن رانی های خود از لفظ مردم برای توجیه خودشان استفاده می کنند؟ هم طرفداران جناح راست احمدی نژاد و خامنه ای و هم طرفداران اصلاحات وخاتمی و موسوی و کروبی و هم مخالفان و اوپوزیسیون و گروهای خارج از کشور. به راستی همه ی این افراد اینقدر ساده لوح اندکه گمان کنند مردم همه با آنان همرای و همدل اند؟ آیا همه با هم تصمیم گرفه اند این واژه ی مردم را هم از آن حالت تقدس آن خالی کنند و ثل انبوه واژه های دیگر نظیر مهرورزی و …. بهلجن بکشند تا کاربرد خود را در مواقع حساس تاریخی از دست بدهد؟
۲-
من به موسوی رای ندادم که هیچ سهل ست حتا به خاتمی هم رای ندادم. برای من رفرم و اصلاحات یک معنای علمی دارد که آن را به شدت از ساختارهای فولادین جمهوری اسلامی به دور می بینم. به شدت هم با نظر آقای مخملباف که ما را متهم می کند به پرفتزیونیسم و کمال گرایی مخالفم. استدلالم هم این است. اگر قرار است کشته بشویم، چه بهتر که برای آزادی بر اساس بیانیه ی حقوق بشر و جمهوری بر اساس تعاریف سکولار و منطبق بر رعایت حقوق اقلیت های دینی نظیر بهائیان و سنیان و ارامنه و زرتشتیان و یهودیان و مسلمانان و شیعیان و اقلیت های قومی و نژادی همچون ترک ها و فارس ها و لر هاو کردها و بلوچ ها و گیلکها و ترکمن ها و عرب ها و …. باشد. در جواب آن دوستی که گفته بود ما اگر به جای برادر ندا صالحی بودیم چه می کردیم باید بگویم مگر ما جای برادر او نیستیم؟ مگر او جزئی از ما نبود و نیست؟ این چه صف بندی غلطی است؟ آنها نه خواهر من و تو که خود ما را کشته اند.این ماییم که مرده ایم. من فیلم کشته شدن و او و یکی دیگر از خودمان را در شبکه های تلویزیون ایتالیا دیدم. نه عزیزم . آنها تو را کشتند. آنها مرا کتک زدند. آنها حتا آرمان داشتن را هم می خواهند از ما دریغ کنند. آرمان یک جمهوری سالم و بی نقص را. اگر قرار است خطی بین مردم کشیده شود بهتر آن که میان آن که مردم رابه گلوله می بندد و آن که جان می سپارد کشیده شود. نه میان خودمان.
با اسطوره قربانی و بیشتر با تقابل اندیشه ای که نوشتی موافقم و با بقیه اش خیر.
داریوش سجادی در روزنامه اعتماد ملی تحلیل جالبی درباره درگیری های اخیر نوشته. تو وبلاگم آوردمش. بخون.
سلام،وقت بخیر.
۱) همونطور که همه میدونیم این اعتراضات ریشه دار هستند و سکوتها و فشارهای بسیار باعث شدند، دردها به زخم تبدیل شده و حال این زخمها سر باز کرده و چرکی شده اند و تبدیل به کینه و دشمنی شدند. و دلیلی غیر از، سرکوبهای متوالی ندارند. چه بسا در خیلی موارد، همه دردی مشترک داشته باشیم.
۲) چرا ما باید قربانی بدیم؟ چرا باید خواهران، برادران ، مادران و پدران ما جان خود را به خطر بیاندازند؟ مگر نه اینکه در گذشته عده ای کشتند و دیگران درو کردند؟ چرا باید اجازه بدیم که عده ای به خود جرأت بدهند، حریم مار را بشکنند و به وجودمون تجاوز کنند؟ چرا باید دستهای ناپاک تن ما رو لمس کنند و روحمون رو لکه دار؟ نباید اجازه بدیم عقده های اونها تسکین پیدا بکنه و ما زخمی تر و زخمی تر بشیم. ما ارزشی بیش از این داریم.من دارم از انسانیت مینوسم.شاید اونها با این کلمه و معنایش غریب باشند ولی دوستان، ما که بامعنی آن آشناییم و با اون عجین شدیم. پس ما با ارزشیم.
۳)تا دنیا، دنیاست من ایران و ایرانی رو از نظراستعداد، فرهنگ، هنر، علم و زندگیه اجتماعی، از بهترینها میدونم (با وجود اختلاف طبقاتیه موجود) و هرگز نمیتونم ایران و ایرانی رو با عراق و عراقی و افغانستان و افغانی برابر بدونم. هر چند که روزگاری این دو کشور بخشی از ایران بودند، ولی قابل قیاس نیستیم. در گذشته، آلمانیها(که امروز قطب صنعتیه اروپا محسوب میشوند) آرزو میکردند که برای کار به ایران بیایند و نون و نوشابه را در ایران بخورند. این داستان و افسانه نیست، واقعیته و اگر حالا من و امثال من با اون آلمانی، شرایطی برابر نداریم، بخاطر ناتوانی و ضعف نیست، بلکه مسائلی که همه ازش اطلاع داریم، ما رو به اینجا رسونده. در حالیکه ما می بایست در لیست برترینها می بودیم. شاید بگید گذشته ها گذشته، درست، اما این نباید باعث بشه که بی تفاوت باشیم و بشینیم و ببینیم چی پیش میاد و افسوس اونچه نداریم و یا اونچه که نمیتونیم داشته باشیم رو بخوریم. اینهمه دکتر، مهندس، استاد دانشگاه و پژوهشگر و … که در دنیا مطرح هستند، مگر ایرانی نیستند. همۀ شان که هوش فوق العاده نداشتند و همۀ شان که متول نبودند، از قشر معمولیه جامعه بودند که فرصت شکوفایی پیدا کردند. من به جرأت میگم که اگر ایرانیان امکانات کافی داشتند، قیامت میکردند. اما افسوس و صد افسوس.
۴) نه دولت کند ذهنه و نه مردم. درک مسائل روز جامعه هم نیاز به ضریب هوشیه بالا نداره، هر چند که دیدگاههای متفاوت وجود داره. همۀ ما اعتقادات و باورهایی داریم که بی ریشه نیستند و حتی اگر هم اشتباه باشن، تا زمانیکه خلاف باورمان به ما ثابت نشه، باور باقی میموند.
۵) امید و انتظار بخشی از وجود ما انسانهاست. چطور میشه این عضو لاینفک رو از وجودمون خذف کنیم؟!؟! در نتیجه فردا و فرداها رو به انتظار میشینیم، البته نه بدون تلاش و نه در رؤیاهایی واهی.
نتیجه: فرهنگ ما بازنشسته نشده، فقط به بعضی تغییرات احتیاج داره تا با حفظ غنای خود، پا به پای دنیا پیش بره. به نظر من قدمت فرهنگ، هیچ تضادی با مدرنیته شدن و تکامل نداره.
همۀ ما از نظراتمون نوشتیم، ولی حیف که فقط کارمون به نظر دادن ختم میشه. ای کاش می تونستیم راهی برای درمان و یا حتی تسکین این زخمها پیدا میکردیم.
موفق باشید
اینا آدمهای پست فطرتین و هیچی حالیشون نیست . معلوم اون لباس شخصیه عضو بسیج انقدر فداییه چون زندگیش به این دولت بستگی داره . ستار نجفی یکی از اونهاس که از بسیج توی آزادی مردم کشته . محمد جواد فرحبخش یکی دیگس و حسن میر کاظمی که عضو بسیجه مسجد الهادیه شمس آباده اینا همه خیلی هم وضع مالی خوبی دارن و اگه این دولت نباشه اینها دیگه کی می تونن برای یه دعه ی محرم ۱۰۰ ملیون خرج کنن و بگن ما پیرو حسینیم .از صبحونه و ناهار شام محل و بدن . لعنت خدا بهشون .
سلام
از بس خبرهای بد می شنوم حالم خراب شده دیگه کتاب خواندن و موسیفی گوش دادن جوابگو نیست.
زندگی خیلی سخت هست مخصوصا تو ایران و خاورمیانه ادم کم میاره.
ای کاش مرگ دگمه داشت که هر وقت دلم میخواست دگمه را فشار میدادم
دیگه مغزم کشش نداره و نمیفهمه این نوشته ی تو را.
خاورمیانهی عزیزم
تو یک مادر بیماری،
صبحها با صدای کابینت کوفتن و نفرین زیر لب، بیدارمان میکنی، بعد وعدهای چرب و بس خوشعطر و ادویه برای ناهارمان میپزی، عصرها وقتی با صدای خندهمان از خواب میپری، دمپایی ابری خیس را برمیداری و شب، وقتی خوابیم، رویمان را میکشی که نچاییم.
………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس بابت اظهار نظر.