یک هفته با گروه فیلمبرداری شبکه ۹ تلویزیون استرالیا

سه‌شنبه مصادف با ۱۶ مهر، در ساعت ۸:۳۰ صبح در فرودگاه امام خمینی حاضر شدم تا یک ساعت قبل از نشستن هواپیمایی که حامل گروه فیلمبرداری شبکه ۹ تلویزیون استرالیا بود، مقدمات استقبال از آنان را هموار کنم.

در زمانی که منتظر آمدن مهمانان بودم، متوجه شدم که به تازگی در محوطه داخلی فرودگاه، مکانی برای معرفی جاذبه‌های گردشگری ایران در نظر گرفته شده که زیر نظر «کانون جهان‌گردی و اتومبیل‌رانی جمهوری اسلامی ایران» فعالیت می‌کند. فعالیت فعلی آن‌ها، تنها اهدای نقشه ایران و نقشه‌ای از جاذبه‌های گردشگری به گردشگران خارجی است. برای مهمانان این نقشه‌ها را تهیه کردم.

 

ساعت ۹:۳۵ هواپیمای «امارات» به زمین نشست و ساعت ۱۰ بود که گروه چهار نفره‌ را از پشت شیشه و در هنگام تحویل چمدان‌ها، تشخیص دادم. آن‌چه که در این لحظه جلب نظر می‌کرد، تعداد چمدان‌ها و بسته‌هایشان بود.

آن‌ها ۲۰ بسته به همراه داشتند و بعدتر متوجه شدم که قیمت تجهیزات تصویربرداری و ضبط صدا که با خودشان آورده بودند، بیش از ۱۵۰ میلیون تومان و وزنشان در حدود ۲۸۰ کیلوگرم است.

 

این گروه بعد از اخذ مجوزهای لازم، (از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و همچنین کانون جهان‌گردی و اتومبیل‌رانی جمهوری اسلامی ایران) به منظور تهیه فیلمی مستند از نحوه گذراندن تعطیلات در ایران، شیوه مهمان‌نوازی ایرانیان و جاذبه‌های گردشگری دو شهر تهران و اصفهان، به ایران سفر می‌کردند.

 

بعد از این‌که افراد گروه شبکه تلویزیونی Getaway استرالیا، تشریفات گمرک فرودگاه امام خمینی را پشت سر گذاشتند، به اتفاق و در ساعت ۱۰:۵۰ و با مینی‌بوس هیوندای که در اختیارمان قرار گرفته بود، به سمت محل اقامت گروه در هتل لاله حرکت کردیم.

در راه متوجه شدم که شماره آگوست ۲۰۰۸ مجله معتبر NATIONAL GEOGRAPHIC که پرونده‌ای را با عنوان Ancient Iran منتشر کرده است، در تصمیم آن‌ها برای آمدن به ایران بسیار موثر بوده است. موضوعی که می‌تواند برای مسئولان گردشگری کشور، قابل تامل باشد.

 

بعد از این که در هتل استراحت کوتاهی کردند، برای نهار به سفره‌خانه سنتی «خیام» رفتیم تا در همین آغاز سفر با سفره ایرانی و با محوطه بازار آشنایی مختصری پیدا کنند.

هیجان آن‌ها در هنگام قلیان کشیدن و در حین بیرون دادن دود از دهانشان، جالب بود.  

 

ساعت ۱۸ به هتل لاله برگشتیم تا خستگی سفر طولانی از استرالیا تا ایران را از تن به در کنند و برای فردا که روز شروع فیلم‌برداری بود، آماده شوند.

 

در روز دوم، ساعت ۷:۳۰ در هتل لاله حضور پیدا کردم و ساعت ۸:۰۰ آن‌جا را به قصد کاخ گلستان ترک کردیم. با هماهنگی‌های قبلی که انجام داده بودیم، توانستیم در ساعت ۸:۴۰ فیلمبرداری از محوطه کاخ گلستان را آغاز کنیم.

گروه چهار نفره شامل تهیه کننده، فیلم ‌بردار، صدا بردار و مجری بود. فیلم‌برداری با توضیحات مجری در مورد تهران قدیم و ناصرالدین شاه شروع شد و با پرداخت به موضوعات دیگر ادامه یافت.

تا ساعت ۱۲ که در کاخ گلستان بودیم، از کاشی‌کاری‌های محوطه، خلوت کریم‌خانی، بنای شس‌العماره و تالار الماس فیلم‌برداری کردند و سپس به سمت بازار تهران رفتیم.

 

بازار مثل همیشه پر از جنب و جوش و پر از مردمی بود که فعالیت این گروه مو بور قد بلند، برایشان جالب بود. شانس ما آن‌روز بازار در اعتراض به سر می‌برد و همین شد که بعد از دو ساعت فیلمبرداری، اشخاصی با لباس شخصی که تصور کرده بودند ما برای فیلمبرداری از اعتراض آمده‌ایم، ما را به پاسگاه کلانتری میدان ارگ هدایت کردند و کاری کردند که گروه فیلمبرداری آن‌چه را که نباید ببینند، دیدند.

گروه مجوزهای لازم را داشت، اما چه کسی است که نداند در کشور ما گاهی قانون هم از پس افرادی که کوته فکر هستند بر نمی‌آید.

 

این اولین مشکل گروه بود که بدجوری توی ذوق همه‌امان زد.

اما در بازار و در همان فرصت دو ساعته توانستند از مردم و مغازه‌ها و پیشه‌ها و نور آفتابی که از سقف به درون می‌تابید و بازار را روشن و غبار‌ها را عیان می‌کرد، فیلم‌برداری کنند.

در این میان اتفاق دیگری هم افتاد؛ یک فرش فروش رندی در بازار تهران هست که هر روز پرسه می‌زند تا خارجیان را به مغازه‌اش بکشاند تا بلکه فرشی بفروشد. دفعه‌ی قبل هم که یک گروه گردشگر ایتالیایی را به بازار برده بودم، گرفتارش شدم و این بار هم.

او بدون این‌که بداند یا بخواهد که بداند ما قصدمان چیست، به سراغمان آمد و با هر ترفندی بود گروه را به مغازه‌اش کشاند و البته نصیبی هم نبرد. من هم به غیر از نگاه‌های خصمانه‌ای که نثارش می‌کردم، و به خاطر حفظ آبرو نتوانستم حرفی به او بزنم.

با زبان بازی‌هایش کنترل این گروه را ـ که اتفاقا کنترل کارهایی که می‌کردند بسیار مهم بود ـ از دستم گرفت و جالب این‌که به هر فرش فروش دیگری که می‌رسید، می‌گفت “کاری به این‌ها نداشته باشید، از دوستانم هستند و به دنبال فرش نیستند.”

 

وقتی گروه در حال فیلم‌برداری بود، رفتار مردم را زیر نظر داشتم. قطعا برای همه جالب بود که این گروه از کجا آمده‌اند و کارشان چیست. اما در این بین دو خانم چادری را دیدم که وقتی به نزدیک گروه که در حال فیلم‌برداری از مغازه‌ای بودند، رسیدند، گفتند: مرگ بر انگلیس و پچ‌پچ کردند که: این انگلیسی‌ها در هر کاری فضولی می‌کنند.    

 

خلاصه پس از رها شدن از مشکلاتی که در بازار و به خاطر بازار گریبانمان را گرفت، دوباره به سفره‌خانه «خیام» رفتیم تا هم در ساعت ۱۶ نهار بخوریم و هم از این سفره‌خانه فیلم‌برداری کنیم. آن‌ها از طریقه چای نوشیدن ایرانی‌ها و سبک زندگی قهوه‌خانه‌ای ایرانی فیلم گرفتند.

 

وقتی که به هتل رسیدیم ساعت ۱۹ بود و من آن‌ها را ترک کردم تا فردا.

 

روز سوم ساعت ۸:۳۰ در هتل حاضر شدم تا برای فیلم‌برداری از محوطه بیرونی و داخلی هتل ۵ ستاره لاله با مدیریت و حراست هتل هماهنگی‌های لازم را انجام دهم.

جالب این بود که مسئولان هتل برای فیلم‌برداری درخواست پول داشتند. برای آن‌ها توضیح دادیم که فیلم‌برداری از هتل لاله در فیلمی که این گروه تهیه می‌کنند یک تبلیغات رایگان است، چرا که در ۶۵ کشور دنیا و در حدود ۶۰ میلیون نفر بیننده فیلمی خواهند بود که گروه تلویزیونی Getaway پخش می‌کنند.

خلاصه از اتاق و سوئیت و رستوران و لابی هتل لاله فیلم برداری کردیم و برای فیلم‌برداری از ترافیک تهران، به خیابان ولیعصر رفتیم.

 

ترافیک تهران برایشان جالب بود و در تقاطع خیابان میرداماد و ولیعصر فیلم‌برداری کردند.

 

بعد از این، برای دیدن نحوه گذراندن اوقات فراغت تهرانی‌ها، به فرحزاد رفتیم. از نانوایی که نان سنگک می‌پخت فیلم گرفتند و از مغازه قلیان فروشی و همچنین از مغازه‌هایی که آلوچه و برگ آلو و از این قبیل می‌فروختند. بعدش هم نهار را در یکی از رستوران‌ها صرف کردیم و از همان رستوران و از مردمی که غذا می‌خوردند و از داخل آشپزخانه فیلم‌ تهیه کردند. آشپز رستوران به خوبی انگلیسی صحبت می‌کرد و نحوه پخت برنج و شیشلیک را برایشان توضیح داد.

 

برای دیدن شهر تهران و غروب آفتاب به ارتفاعات غرب تهران و پارک «کوهسار» شهران رفتیم و بعد از آن به هتل برگشتیم.

 

روز چهارم مصادف با جمعه بود. ساعت ۸:۳۰ در هتل حاضر شدم و از آن‌جا به اتفاق به سمت سردر باغ ملی رفتیم تا فیلمی از یک بنای قدیمی تهران تهیه کنند. از سردر موزه ملی هم فیلم کوتاهی گرفتند و سپس به دانشگاه تهران، محل برگزاری نماز جمعه رفتیم و بعد از هماهنگی و انجام مراحل بازرسی از اجتماع مردم در نماز جمعه فیلم‌برداری کردند.

 

کار ما در تهران تمام شده بود و این بود که در ساعت ۱۹:۴۵ از تهران به اصفهان پرواز کردیم و در هتل عباسی اقامت گزیدیم.

 

روز بعد، ساعت ۹ صبح هتل عباسی را ترک کردیم و با این‌که نامه‌ها و دستورات لازم را داشتیم، تا ساعت ۱۴ به دنبال مجوزهای فیلم‌برداری از بناهای تاریخی اصفهان بودیم که البته به نتیجه نرسید و تا فردا می‌بایستی صبر می‌کردیم.

اما از بازار اصفهان و مغازه‌های فرش‌فروشی و میناکاری و قلم‌زنی و … فیلم برداری کردیم و به هتل برگشتیم تا از هتل هم فیلم بگیریم.

 

هتل عباسی بر خلاف هتل لاله، از فیلم برداری گروه از هتل استقبال کرد و همه گونه همکاری را انجام داد. این شد که ما توانستیم از بهترین اتاق‌ها و سوئیت‌های سنتی و مدرن هتل عباسی و از همه‌ی تالارها و رستوران‌ها فیلم تهیه کنیم.

 

روز بعد ساعت ۸ صبح هتل را ترک کردیم و به میدان «نقش جهان» رفتیم تا هم از میدان و هم از بناهای تاریخی فیلم‌برداری کنیم. در این مدت من به سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان اصفهان رجوع کردم تا مجوز فیلم‌برداری را از معاونت فرهنگی این سازمان بگیرم. معاون فرهنگی سازمان میراث فرهنگی اصفهان، با این‌که نامه‌های ما را دیده بود، پرسید، “فیلم‌برداری شما از اصفهان چه سودی برای سازمان میراث فرهنگی اصفهان دارد؟”

بعد از این سوال این مسئول، احساس کردم که سرم شاخ در آورده است. به او گفتم که این گروه با  «کانون جهان‌گردی و اتومبیل‌رانی جمهوری اسلامی ایران» قرارداد بسته‌اند و ما با همین مجوزها از بناهای تاریخی تهران فیلم گرفته‌ایم. بالاخره جناب رئیس راضی شد و دستور مجوز را صادر کرد.

گروه سوار بر کالسکه از میدان نقش جهان فیلم گرفتند و همچنین از مسجد امام، مسجد شیخ‌لطف‌الله و عالی قاپو.

 

نهار را در قهوه خانه سنتی دور میدان  صرف کردیم و برای غروب آفتاب خودمان را به پل‌ خواجو رساندیم.

 

جمع شدن مردم در کنار زاینده رود و دیدار از این پل برای گروه جالب بود و این بود که قبل از تاریکی و بعد از تاریکی از پل فیلم تهیه کردند و مجری رو به دوربین گفت: “اصفهان در روز بسیار زیباست و در شب زیباتر.”

 

هنگامی که در زیر پل خواجو بودیم، اتفاق جالبی را شاهد بودیم. در واقع متوجه شدیم که جوانان و حتی پیرمردانی که صدای خوبی دارند، هر غروب در زیر پل جمع می‌شوند و با صدای خوش و بلند آواز می‌خوانند و یک نوع رقابت دوستانه آواز‌خوانی انجام می‌شود. صدابردار گروه، صدای چند نفر از آنان را ضبط کرد و قرار شد که در هنگام ویرایش فیلم، بخشی از این آوازها بر روی صحنه‌ی غروب آفتاب پل خواجو گذاشته شود.

 

روزهفتم، روز استراحت کوتاهی برای گروه بود. ساعت ۱۰ از هتل به بازار رفتیم تا خرید کنند. آن‌ها در حدود ۲۰۰۰ دلار فرش خریدند و از صنایع سنتی اصفهان هم به عنوان سوغاتی برای خانواده‌اشان اجناسی را تهیه کردند.

 

در این سه روزی که در اصفهان بودیم، متوجه شدم که بیشتر بازاریان اصفهان به خوبی انگلیسی صحبت می‌کنند و طریقه جلب نظر گردشگران را می‌دانند.

 

بعد از خرید و خوردن دیزی در قهوه‌خانه سنتی دیروزی، و قبل از این که هتل عباسی را به مقصد فرودگاه ترک کنیم، گروه با گردشگران خارجی مستقر در هتل عباسی مصاحبه کرد.

سوال‌ها در رابطه با احساس گردشگران قبل و بعد از سفر به ایران، رفتار مردم ایران نسبت به گردشگران و مساله حجاب برای خانم‌ها بود.

جواب گردشگران هم به این ترتیب بود: به همه گردشگران توصیه شده بود که به ایران سفر نکنند و اگر سفر می‌کنند باید بسیار مراقب باشند. رفتار مردم با آن‌ها بسیار دوستانه بوده و آن‌ها رفتار مردم ایران را دوستانه‌ترین رفتار مردمی توصیف کردند. آن‌ها بازار ایران (اصفهان) را متفاوت با بازار کشور مسلمان مراکش می‌دانستند و این‌جا را جذاب‌تر توصیف کردند. خانم‌ها هم حجاب را به عنوان قانون کشور ایران پذیرفته بودند و‌لی از پوشش روسری خسته می‌شدند و از گرما شکایت داشتند.

 

بعد از این مصاحبه موفق، بار و بندیلمان را جمع کردیم و به سمت فرودگاه رفتیم تا بدشانسی‌های آخر سفر را هم تجربه کنیم.

 

اولین موضوع تاخیر ۳ ساعت و ۳۰ دقیقه‌ای پرواز بود. به این ترتیب ما وقتی به تهران و هتل لاله رسیدیم، ساعت ۱:۳۰ صبح بود.

 

موضوع بدتری که اتفاق افتاد از این قرار بود: وقتی به اصفهان رسیده بودیم، فیلم‌بردار گروه به من گفت که مدارکی را که شامل برگه‌های گمرکی وسایلشان است در هتل لاله و در اتاقش جا گذاشته و بدون آن‌ها نمی‌تواند وسایل را به کشورش بازگرداند. وسایلی که پیش تر هم گفتیم که بیش از ۱۵۰ میلیون تومان ارزش داشت.

به سرعت با هتل لاله ارتباط برقرار کردیم تا این مدارک را برایمان پیدا کنند.

اما بعد از یک ساعت هنوز کاری نکرده بودند. بعد از دو ساعت گفتند در اتاق‌های متعلق به گروه چیزی به جا نمانده است. مدتی بعد از این، گفتند که اصلا به دنبالش نگردیم که پیدا نمی‌شود و آخر سر گفتند که احتمالا مدارک توسط خدمه خانه‌داری به سطل آشغال انداخته شده است. تا شب در‌گیر این موضوع بودیم، تا این مدارک به قول مدیر داخلی هتل در سطل آشغال پیدا شدند!

به آن‌ها گفتم که مدارک را به دفتر خدمات مسافرتی که این گروه را به ایران آورده بود، تحویل دهند، اما مسئولین هتل این کار را انجام ندادند و به بهانه این‌که برایشان مسئولیت دارد، گفتند که این مدارک را به خود شخص فیلم‌بردار تحویل می‌دهند.

من نتوانستم بفهمم که چگونه این مدارک برای هتل لاله مسئولیت ایجاد می‌کند، در صورتی‌که تا چند ساعت پیش در سطل آشغال هتل بوده است.

همه این اتفاقات وقتی افتاد که ما در اصفهان بودیم و من خبر خوش پیدا شدن مدارک را به فیلم‌بردار داده بودم دادم.

اما وقتی از اصفهان به تهران آمدیم و به هتل لاله رسیدیم، قبل از تحویل اتاق‌ها، مدارک را تقاضا کردیم. جالب این‌که کسی جوابگو نبود و روح هیچ کس هم از موضوع خبر نداشت. هیچ گزارشی هم نشده بود. این‌جا بود که فیلم بردار گروه عصبی شد و ما هم جوابی برایش نداشتیم. با خودم فکر کردم که این همان هتلی بود که قرار است نحوه مهمان‌نوازی‌اش به عنوان هتل ۵ ستاره ایرانی در فیلم به نمایش دربیاید.

با هر ترفندی بود مدیر داخلی هتل و من گروه فیلم‌برداری را به اتقا‌هایشان راهنمایی کردیم تا خودمان به دنبال مدارک بگردیم. خوشبختانه مدیر داخلی هتل توانست پس از جستجو و زحمت مدارک را پیدا کند.

 

این‌گونه بود که تا صبح در هتل لاله و در لابی، بر روی صندلی نشستم و با همه خستگی که در طول حدود ۲۰ ساعت فشار مداوم بر روح و تنم احساس می‌کردم، منتظر ماندم تا مدارک را سر صبحانه به فیلم‌بردار تحویل دهم.

 

بعد از صبحانه به فرودگاه امام خمینی رفتیم تا گروه به دوبی و از آن‌جا به کشورشان پرواز کنند. آخرین کار من این بود که به اتفاق مراسم مربوط به گمرک، برای برگرداندن وسایلشان، را انجام دادیم و بعد از خداحافظی گرم، آن‌ها ایران را ترک کردند.

 

شاید که دوباره برگردند و از شهرهای دیگر هم فیلم تهیه کنند.

 

 

آرش نورآقایی    

 

 

 

 

دیدگاه‌ها

  1. سیما سلمان زاده

    چقدر نکته قابل تامل داشت
    برخورد مردم در بازار تهران جالب بود
    حتما زیر پل خواجو خیلی لذت برده‌اند
    یاد گردشگر برزیلی افتادم که به خاطر گیلگمش سفر به ایران رو انتخاب کرد
    امیدوارم بازهم به ایران آمده باشند
    ……………………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس از اینکه مطالعه کردید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *