هم خون دل خوردیم و هم کام دل برآوردیم

دعوت شده بودیم تا به غار «سهولان» برویم و رفتیم، حمیدرضا مشیر، وحید نظری و من. و این گزارش سفر ماست:

 

صبح روز پنج‌شنبه، ۲۹ امرداد ۱۳۸۸ از تهران به سمت قزوین راندیم و سفر ۳ روزه‌امان را شروع کردیم. در عوارضی قزوین چهره‌‌ی زشتی از بی‌ملایمتی هم‌وطنان دیدیم تا اولین خون دلی باشد که خوردیم.

 

بدون اتفاق خاصی، خودمان را به مراغه رساندیم و از گنبد سرخ و رصدخانه و گنبد کبود و برج مدور دیدار کردیم. نمای داخلی گنبد سرخ و نمای بیرونی رصدخانه را در عکس‌هاس زیر تماشا کنید. خون دل ما در مراغه این بود که چرا در سال جهانی نجوم، رصدخانه مراغه چنین به فراموشی سپرده شده و…

 

این دری است که به جای در اصلی این رصد خانه -که بر روی رصد خانه قدیمی بنا شده-، از آن استفاده می‌شود.

 

 

 از مراغه به طرف «بُناب» رفتیم و کباب بناب را خوردیم و کام دل برآوردیم. از دیدنی‌های بناب، ناشناخته‌ترین‌شان را انتخاب کردیم و رفتیم به روستای «سَوَر» یا صَوَر. N37 31, E46 09

 جایی که آثاری از معماری صخره‌ای و یادگاری از هم‌خانگی انسان با دام، کمی باقی است.

 

ما را به حفره‌های دست‌کندی که در روزگاران نه چندان دور، اهالی روستا در آن زندگی می‌کردند، راهنمایی کردند. بنابراین فهمیدیم که روستاهای دیگری هم شبیه کندوان و میمند وجود دارند.

 

 

صحنه‌های این‌چنینی هم در راه بناب به میاندوآب دیدیم.

 

در مسیر از میاندوآب به مهاباد، به سراغ دخمه‌ی مادی «فخریکا» رفتیم.

 N36 51, E45 46 

 

و مرد کُردی به نام «علی قاضی» را ملاقات کردیم که برایمان از تاریخ سرزمینی که به آن تعلق داشت سخن گفت و به خوردن یک خربزه دعوتمان کرد.

 

بعد از حدود ۱۵ ساعت (از ۵:۳۰ صبح تهران تا ۲۰:۳۰ سهولان) خودمان را به روستای سهولان N36 39, E45 57 رساندیم. جایی که باید می‌خوابیدیم سوئیت‌های اجاره‌ای آقای «محمد رسول مازوجی» بود (۰۹۱۴۳۴۲۲۹۳۱)، که البته ما مهمانش بودیم در این سفر.

شب را خوابیدیم و صبح روز بعد، ساعت ۸ صبح (در خلوت و قبل از باز شدن غار برای عموم مردم)، به تماشای غار سهولان رفتیم.

درون غار سهولان هم راه آبی دارد و هم راه خشکی. خفاش و کبوتر چاهی از پرندگانی هستند که در غار زندگی می‌کنند. قرار است حمیدرضا مشیر (یکی از همسفران) گفته‌های آقای مازوجی -که بهره‌برداری از غار به همت او بود-، را پیاده سازی کند و اطلاعات بیش‌تر در مورد غار را بعدا ارائه خواهیم کرد.

 

بیرون غار موسیقی کردی انتظارمان را می‌کشید.

 

بعد از دیدن غار، خودمان را با ۳۵ دقیقه رانندگی به شهر مهاباد رساندیم و از مسجد جامع (مسجد سرخ)، خانقاه زنبیل، مقبره‌ی بداق سلطان، بازار تاناکورا و تالاب «کانی برازان» دیدار کردیم.

مسجد جامع، پاتوق پیرمردها بود.

 

ساعت ۱۰ صبح هوس صبحانه کردیم. روبروی مسجد جامع یک قهوه‌خانه بود که فقط چای داشت و لاغیر. خودمان نان سنگک گرفتیم و پنیر و خامه و عسل و رفتیم به قهوه‌خانه و با چای که قهوه‌خانه‌چی بهمان داد، صبحانه را میل کردیم. قهوه‌خانه‌چی پول چای را نگرفت.

 

عکس زیر را در خانقاه «زنبیل»، واقع در داخل شهر مهاباد گرفتم که طریقه‌ی روبوسی آن مردمان را نشان می‌دهد. 

 

عکس‌های زیر اعتقاد مردم مهاباد را در آرامگاه «بُداق سلطان» به تصویر کشیده است. مردم نیت می‌کنند و سنگ‌های ریز را به دیوار آرامگاه می‌چسبانند، اگر چسبید نیت برآورده می‌شود. چنین اعتقادی را در محل چله‌نشینی پیر شالیار در اورامان تخت و در همین سفر و در مکان دیگری، دیدم که خواهم گفت.

 

عکسی که در زیر می‌بینید، زاغه‌نشین‌های مهاباد را نشان نمی‌دهد، بلکه تصویری است از سقف بازار «تاناکورا».

 

و تالاب «کانی برازان»، به معنای چشمه‌ی گرازها (آن‌طور که به ما گفتند)

 

از مهاباد دل کندیم تا برای خون دل خوردن به سمت دریاچه‌ی ارومیه برویم. از مسیر مهاباد – اورمیه تا نزدیکی‌های بندر «حیدر آباد» رفتیم و دیدیم که روزگاری دریاچه‌ای بود، نامش ارومیه.

 

 

مدیران با کفایت، تصمیم گرفته بودند دریاچه‌ای که طبیعت به وجود آورده را با «سد حسنلو» بخشکانند و تنها چند کیلومتر آن‌طرف‌تر آب را اسیر کنند و به نام خلاقیت و ابتکار مدیریتشان به خورد مردم بدهند. تصویر زیر آب پشت سد حسنلو را در نزدیکی دریاچه اورمیه نشان می‌دهد.

 

راه رفته را برگشتیم و در مسیر برگشت، «وحید» اسبی را گیر آورد و با او دوستی‌ها کرد.

 

نام «جام زرین حسنلو» را شنیده‌اید؟ این‌جا پیدایش کرده‌اند. N37 00, E45 27

 

به سهولان برگشتیم و به همراهی آقای مازوجی برای دیدن روستاهای اطراف رفتیم. مهم‌ترین روستا، روستای «خانقاه» بود. خانقاه و مقبره‌ی «شیخ شمس‌الدین برهانی» در این روستا واقع است.

 

در این‌جا مردم هم به سنگ، پارچه گره می‌زنند و هم سنگ‌ریزه به دیوار مقبره می‌چسبانند. (روزی درباره‌ی بنیادی‌ترین مسائل مربوط به فلسفه‌ی گره و تقدس سنگ تحقیق خواهم کرد)

 

به خانقاه داخل شدیم، اما به دلایلی نتوانستیم از داخل آن عکس بگیریم. اما،

 

در عکس زیر، آفتابه را با زنجیر به شیر آب بسته‌اند و از طرفی، جوی آبی که دیده می‌شود در زمانی که شیر آب و آفتابه‌ای در کار نباشد، برای نظافت به کار می‌رود.

 

بد نیست بدانید که شباهت جالبی میان «مانستان» مانویان و «خانقاه» (خانگاه) صوفیان وجود دارد. گاه (قاه) و ستان هر دو پسوندهای مکان هستند و خان و مان هر دو به یک معنی. قصد ندارم این موضوع را در این‌جا شرح دهم، و برای اطلاعات بیش‌تر شما را به مقاله‌ی «مانستان و خانقاه» نوشته‌ی «بو اوتاس»، ترجمه‌ی «مهرداد وحدتی دانشمند»، چاپ شده در شماره‌ی ۱۶ و ۱۷ مجله‌ی “نامه‌ی پژوهشگاه” ارجاع می‌دهم.

در مسیر روستای خانقاه به روستای سهولان که دوری‌اشان از هم حدود ۱۰ کیلومتر است، دیدیم که کسی ابتکاری به خرج داده و عروسک‌هایی با لباس کردی ساخته و در نزدیکی جاده قرار داده است.

 

بعد از دیدار از دیدنی‌های اطراف، از روستایی که ماهی قزل آلا پرورش می‌دادند، ماهی خریدیم. وحید و آقای مازوجی برایمان شام آماده کردند و یک ضیافت چهار نفره به راه انداختیم و کام دل برآوردیم.

فردا صبح ساعت ۷ از مسیر دیگری قصد کردیم به تهران برگردیم. مسیر این بود: سهولان – بوکان – سقز- تکاب – زنجان – تهران

در راه، از زیویه گذشتیم. در زیویه، بساط چای و صبحانه را در کنار جاده برپا کردیم و با یک چوپان جوان هم‌صحبت شدیم و من کتابم را به او که دیپلم حسابداری گرفته بود، هدیه دادم.

قلعه‌ی زیویه بر فراز کوهی در کنار جاده نمایان بود. از کوه بالا نرفتیم تا قلعه را ببینیم، اما عکس گرفتیم. گنج زیویه این‌جا پیدا شده است.

 

دیدار از غار «کرفتو» برایمان خیلی مهم بود. با دیدن آن، من به یاد روستای اُنار در اردبیل، ماکو، غار رییس در نیاسر، غار خربس در قشم و … افتادم. اما غار کرفتو از همه‌ی آن‌ها شگفت‌آورتر بود.

 

و در نهایت، برای این که حمیدرضا مشیر، تخت سلیمان را ببیند و وحید و من هم تجدید دیداری بکنیم و همگی از دیدارش حظ ببریم، توقف کردیم.

 

وداع با تخت سلیمان به معنی انتهای سفر بود و دیگر تنها برای رسیدن به مبدا، لحظه شماری می‌کردیم و شاید من بیش‌تر از بقیه. 

دیدگاه‌ها

  1. mina

    چقدر این زندگی پر از سفر و سوال و سفر و سوال و سفر و سوال جذاب است
    واقعا سفرنامه هاتونو که می خونم لذت می برم
    همواره در راه و پیوسته ناتمام

  2. فرهنگيان

    سلام، وقت بخیر
    مثل همیشه عکسهایتان گویاست و زیبا.
    فقط هر جایی که انسان پا نگذاشته باشد می توان کام دل بر آورد . حاصل حضور انسانهای … چیزی جز خون دل نیست.
    در کنار عکسهای دیگر ، در رصد خانه فوق العاده و یونیک است. اینجا ایران است.
    موفق باشید

  3. مریم

    سلام
    انرژی خوب خوش میگذرونی!!!
    من نفهمیدم چرا خانمها نباید به محوطه خانقاه بروند؟؟!!آقایان میتوانند به محوطه خانقاه بروند؟
    راستی خیلی هم شکمو هستی. فقط از طریق خوردن کام دل برآوردید؟!
    سفر قشنگی داشتی

  4. حمیدرررضا مشیر

    سلام آرش جان،
    سفرنامه ای را که با هم رفته بودیم خواندم. مختصر و مفید بود.
    فقط نمی خواهم ملا لغتی بشوم ولی به نظرم میاد املای اسم آن روستا”صور” بود نه “سور”.

  5. N

    سلام
    وقتی « زیبایی » زیباست ، بالاخره بایستی سکوت را شکست و گفت …
    تصاویر مثل همیشه زیبا بودند .
    قلمتان اما … شاید قاصر از جمع این همه زیبایی بود . گرچه از سکوت بهتر بود…
    با آرزوی بهترین ها

  6. زهره

    سلام دوست بزرگوار.عکس ها فوق العاده بود.زیبا و مهم تر از اون گویا…در کل گزارش تصویری خیلی خوبی بود.به این خاطر گزارش تصویری که نوشته ها به نوعی توضیح عکس هاست.خواهش می کنم هربار یک بخش یا بخش هایی از سفر رو که بیشتر دوست داری انتخاب کن و توضیحات کامل درموردش بده تا خواننده ای مثل من که نرفته در لذت سفر با همه خوبی ها و بدی هاش سهیم شه…مرسی

  7. elham

    این اتفاق که گویی یک غارت فرهنگی دارد رخ می دهد چیز خواندنی یا حتی شنیدنی نیست! دیدنی است! دارد جلوی چشمان ما رخ می دهد! نظیرش در بازی های کشورهای مسلمان بود همین یکی دو سال قبل در ابوظبی که کل شاهنامه را به نام هویت خود معرفی کردند! و اتفاقهایی از این دست در همین کشورهای شمالی که دارد رخ می دهد! من در زمینه تبادلات فرهنگی عقاید بسته ای ندارم اما معتقدم دست روی دست گداشتن ما در این دو سه دهه باعث شده سایر کشورهایی که در حاشه بودند حافظه مردم روزگار را عوض کنند!این یک غارت فرهنگی است که تو بتوانی حافظه ها را تغییر بدهی!

  8. شهرام

    سلام آرش
    با سفرتون لذت بردیم و با خون دل خودنتون خون دل خوردیم
    مسیر خوبی بود و امید وارم یه روز از نزدیک بینمت
    شاد باشی

  9. کامیار

    سلام خسته نباشید از این همه سفر ولی این عکس مردم شناسی مهابد نشان دهنده ی یک جوان مهابادی نیست

  10. sya

    safar jalebi bood va kamelan mohayejjjj vali biehterami be chizhayi ke azashon khabar nadari aslan khob nist va mobaleghehat janam
    ……………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام به شما. لطفا تصریح بفرمایید که بنده از چه چیزی خبر ندارم، به چه چیزی بی‌احترامی کردم و کجای کار مبالغه هست؟

  11. ايراني

    منظور الهام از غارت فرهنگی احتمالا جعلیات گسترده پان ترکها است .که مادها. زرتشت.ارشمیدوس وبابک خرمدین.مولانا.خیام.وحضرت ادم وحضرت خضرو…..وخلاصه هرافتخاری دردنیا به خود نسبت میدهند .والبته افتخار واقعی انها چنگیز خان مغول است .من خودم اذری هستم ولی نمیدانم در سفرهایت با این افراد برخورد کرده ای یانه؟تاریخشان باتمام دنیا فرق دارد ..بابک خرمدین دلاور مرد ایرانی که هم نامش ایرانی بودوهم به خاطر ایران عزیز کشته شد ایرانی بود وبس…..وگرنه چرا تا اطراف شهر یزد باسپاه اعراب که البته اکثر انهارامتاسفانه قبایل ترک درانزمان تشکیل میدادند.جنگ وگریزداشت؟؟؟ .بزرگان ایرانی قابل مصادره کردن نیستند.حتی جاذبه بابک خرمدین بااین تبلیغات مسموم(چهره ضد ایرانی؟؟؟؟؟؟؟؟؟)برای مردم ایران بیشتر هم میشود. وانها دلزدگی مردم سایر نقاط ایران را بگور خواهند(هدف شوم جدا سازی وتقابل اقوام ایرانی) برد .خلاصه اینکه من دوست ندارم پاسپورت بگیرم و به اذربایجان یاشمال یا کردستان بروم.خلاصه اینکه نباید در مقابل جعل تاریخ این مملکت ساکت نشست وبی تفاوت بود.وگرنه تاوان سختی راخواهیم داد.,وخون دل زیادی را خواهیم خورد.. که گرگهای زیادی برای تجزیه ایران عزیز دندان تیز کرده اند.

  12. elman

    جناب ایرانی افکار شوونیستیتو برای خودت نگه دار!
    پان تویی یا ما ؟
    در این که بابک خرمدین و نظامی و مولانا و نسیمی فیضولی و مادها و سومریها ترک بودند شکی نیست اینا رو توی منابع معتبر و رسمی که اکثرا به زبان انگلیسی هستن بخون نه تو چرت و پرتهای شوونیستها و پان فارسها!
    بعدش هم اینکه تو یه آذری بودی این حرفا رو زدی خوب منم یه فارس بودما!!!!!!!؟؟؟؟؟؟
    راستی کی میگه که بابک و نظامی و …. غیر ایرانی بودند!!!
    اینها ایرانی بودند اما فارس نبودند! این افکار شوونیستی تو و امثال توئه که فکر می کنید ایرانی یعنی فارس! تو ایران ۳۵ میلیون ترک(آذری و قشقایی و خراسانی و خلج و تورکمن و …) و ۷ میلیون کرد و ۳ میلیون عرب و ۳ میلیون بلوچ و … زندگی می کنند! همه اینها ایرانی هستن اما فارس نیستن!
    توی ۲۵۰۰ سالی که شما ایران اومدین غیر از چند برهه کوتاه حکومت همیشه دست ترکها بوده اینارو می تونی انکار کنی؟
    سلجوقیان و ایلخانیان و غزنویان و افشاریان و صفویان و خوارزمشاهیان و اشکانیان و قاجاریان و آق قویونلوها و ….
    فقط بعد از اسلام ۱۴۰۰ سال تو ایران حکومت کردیم!
    اگه افتخار ما چنگیز خان مغوله افتخار شما هم برادرای افغانتونن! افتخار شما بزرگترین جنایتکار قرن ۲۰ و قاتل بیش از ۵۵ میلیون انسان بیگناه و آفریننده هولوکاست ،هیتلره!
    افتخار شما برادرای ارمنیتون هستن که میلیونها نفر از هموطنان و برادرهای شیعه شما رو تو اورمیه و خوی و سلماس و خوجالی و قره باغ کشتن!

  13. مجید مراغه

    خیلی باحالی خوشم اومد مرد سفری
    خدا قوت
    ……………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. لطف داری.

  14. هیمن

    براستی سفر خوبی بوده و من تو را برای این خوشیهات درکت میکنم چون خودم بوکانی ام به تعداد زیادی از این مکانها را رفته ام خیلی مکانهای جالبی است شاید این سفر یکی از سفرهای خوب زندگی ات بوده…
    ……………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. بله بوده. سپاس از شما.

  15. امیر

    سلام و خسته نباشید خدمت شما دوست عزیز

    یک جای سفرنامتون برام خیلی مبهم بود اونم اینکه چرا از خاناه نتونستید عکس بگیرید و چرا ورود خانمها به آنجا ممنوع بود . خواهش میکنم جواب رو به ایمیلم بفرستید ممنون میشم
    ………………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. الان یادم نیست. ببخشید.

  16. سیما سلمان‌زاده

    به به
    عجب سفری بود
    کاش درمورد تقدس سنگ و گره زدن بنویسید
    راستی در پنجاه به در قزوین هم این رسم وجود داره
    …………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس که مطالعه کردید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *