در آخرین سفرم، بیش از هر مرتبهی دیگری، به دوربین عکاسی نزدیک شدم. همین موضوع بهانهای شد تا به مضمون این نوشتار کوتاه بیندیشم:
به نظر میرسد که اگر دوربین با گردشگر همسفر است و ما این دو را در اغلب موارد با هم میبینیم به این خاطر است که سنخیت متناسب با هم دارند، در واقع هر دو، زمان و مکان محدودی را تجربه میکنند. و اگر فقط کمی عمیقتر شویم، متوجه میشویم که گردشگر توسط دوربین میتواند حضور خود را در مکان و زمان خاص، به اثبات برساند.
بنا به تعریف، گردشگر کسی است که برای مدت محدود “حداقل یک روز تا حداکثر یک سال” از محل اقامت دائم خود خارج میشود و به مکان یا مکانهای دیگری سفر میکند. بنابراین میتوان گفت که گردشگر محدودهای از«مکان» را در محدودهای از «زمان» درک میکند. از طرفی، دوربین عکاسی (و حتی دوربین فیلمبرداری) قادر است «مکان» محدودی را در «زمان» محدودی ثبت کند. آیا میتوان نتیجه گرفت که گردشگر نوعی دوربین است و دوربین نوعی گردشگر؟
گردشگر هنگامی که وارد مکانی میشود، از گذر زمان بر آن مکان چیزی را درک نکرده و بعد از ترک مکان هم، همین حالت را دارد. بنابراین سعی میکند با دوربین برخی از عناصر مکان را ثبت کند تا این ضعف را بپوشاند. در واقع گردشگر با دوربین، جاودانگی طلب میکند. دوربین نیز مکانی را که روبرویش میبیند، در زمانی خاص ثبت میکند و از این انگاره، طرحی برای جاودانگی میسازد. چنانکه امروزه شاهد هستیم، عکسهایی از قرن پیش از مکانی و در زمانی وجود دارند که در زمان حال، آن مکان وجود خارجی ندارد. یا اینکه با توجه به عکس مکانی که قرن پیش وجود داشت و امروز موجود نیست، عناصر مکان را بازسازی میکنند و جاودانگی را به مکان هدیه میدهند.
شاید بتوان اینگونه قلمداد کرد که جاودانگی چیزی جز گسترش بستر زمان و مکان نیست. اما پارادوکس اینجاست که گردشگر و دوربین که خود به زمان و مکان محدودند در سناریوی جاودانگی نقش ایفا میکنند. چگونه؟
آیا نمیتوان حدس زد که گونهای از جاودانگی وجود دارد که از گسترش یک لحظه (زمان) در یک مکان، پدید میآید؟ اگر این فرضیه پذیرفته باشد، میتوان گفت گردشگر که تنها در زمان محدود در مکان محدود حضور دارد، با دوربین میتواند حضور خود را در زمان گسترش دهد و جاودانه شود.
گردشگر وقتی در مکانی حضور دارد لزوما در مکان دیگری حضور ندارد. دوربین وقتی از چهارچوب مشخص شدهاش مینگرد، تنها بخشی از مکان پیش رو را میبیند و نه همه را. بنابراین دوربین محدودیت گردشگر را بیشتر میکند ولی از طرفی قابلیت ثبت این محدودیت را دارد. یعنی قابلیت جاودانه کردن آن مکان را دارد. در واقع دوربین مکان را کرانمند میکند و از این جهت است که میتواند ثبت کند. ما میدانیم برای خلق کردن، به زمان و مکان کرانمند و محدود نیازمندیم. به طور مثال اگر بخواهیم یک میز خلق کنیم و اگر ابعاد این میز بیکران باشد و محدودهی زمان ساخت آن از ازل تا ابد، هرگز شاهد ساختهشدن آن نخواهیم بود.
شاید بتوان اینگونه گفت که با محدود کردن، چیزی به کمال میرسد و حضور داشتن در این کمال، جاودانگی نامیده میشود. از این لحاظ، گردشگر و دوربین هر دو محدودند و به کمال مطلوب نزدیک، و چون در این محدودیت حضور دارند و خود از بازیگران آن به شمار میروند، جاودانه میشوند.
دیدگاهها
سلام . همین الان رسیدم یزد .
این مطلب هم اگه از پیچیدگیش بگذریم خیلی قشنگ بود
موفق باشید
…………………………………………………………………..
جواب: همیشه موفق باشی مسعود عزیز. از اینکه برای شرکت در جلسه راه طولانی یزد به تهران را طی کردی، از تو بسیار سپاسگزارم.
فیلسوف، فیلسوف عزیز ما!
واژه ی ” حکیم – گردشگر ” فقط برازنده ی شماست و بس !
فقط به گیلگمش و خواستهاش فکر کردم
به جاودانگی
به کمال
به بازیگری!
عااالی بود
……………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس از اظهار نظر.