به این (حقیقت) رسیدم که انسان به «مَجاز» محتاج است.
با مَجاز تایید میکند خود را.
به عبارتی با مَجاز، مُجاز میشود واقعیتش.
خط مَجاز، همان خط موازی وجود انسان است. دوش به دوش با هم پیش میروند.
گویی انسان تنها با ساخت و در ساحت این دنیای قرینه میتواند خود را تعریف کند.
و احتمالا بخشی از تفاوت انسانها با هم از دوری، نزدیکی، عدم انطباق یا انطباق این دو خطْ بر هم، نشأت میگیرد.
انسان با مَجاز خودش دیالوگ دارد. با او چانه میزند. یک رابطهی دوطرفه سوژه-ابژه با آن برقرار میکند.
انسان خودش مَجاز را میسازد و البته از او حرفشنوی دارد.
با مَجاز تایید میکند خود را.
به عبارتی با مَجاز، مُجاز میشود واقعیتش.
خط مَجاز، همان خط موازی وجود انسان است. دوش به دوش با هم پیش میروند.
گویی انسان تنها با ساخت و در ساحت این دنیای قرینه میتواند خود را تعریف کند.
و احتمالا بخشی از تفاوت انسانها با هم از دوری، نزدیکی، عدم انطباق یا انطباق این دو خطْ بر هم، نشأت میگیرد.
انسان با مَجاز خودش دیالوگ دارد. با او چانه میزند. یک رابطهی دوطرفه سوژه-ابژه با آن برقرار میکند.
انسان خودش مَجاز را میسازد و البته از او حرفشنوی دارد.
دیدگاهها
سلام
من که نفهمیدم.
نیاز هست چند بار دیگه بخوانم تا بفهمم چی میگی
فقط از نوشته ات این را احساس کردم و فهمیدم که یک صورت مسآله ریاضی است که بلد نیستم راه حلش را پیدا کنم!!!!
……………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. خیلی مهم نیست این نوشته.