خيلی كوتاه، كمی ادبی من شدهام سقراط توسط آرش نورآقائی در دوشنبه, شهریور 25, 1387 در آن شهری که روسپی قصهی دروغ میبافد… و گدا انشاء نیرنگ مینویسد… و مردم خدا را میفروشند و فلسفه نمیخرند… من شدهام سقراط… اما میدانم که در بازار دسیسه جام شوکران برپاست. نوشتهی قبلی نوشتهی بعدی نوشتههای مرتبط خيلی كوتاه، كمی ادبی تماشا خيلی كوتاه، كمی ادبی دگر بار در آستانۀ بهار خيلی كوتاه، كمی ادبی برای آغاز زمستان ۱۴۰۲
لیلا ۳۰ آبان ۱۳۸۷ در ۵:۲۲ ب٫ظ و چقدر خون دل گریه کردم، تا اشکم روان شد، فقط سهیلا اشکم رو پاک کرد در حالیکه فکر میکرد خواهرم عروسکم را برداشته. واقعیت این بود که در زندان سکوتم، زیر سایه مرگ خدا، می دیدم و جام نیرنگ کوریم را نرم نرمک می آشامیدم. و بر این واقعیت خودم، کودکانه می خندیدم شاید که معصومیت دزدیده شده ام را به من برگردانند. …حال بر آرامش ابرهای آبستن سبکبالانه گام بر میدارم.
سیما سلمان زاده ۱۲ تیر ۱۳۹۷ در ۱۱:۳۸ ب٫ظ هیچ کسی نمیتونه تهمتی رو که به سقراط زدند به شما بزنه😐 ………………………………………………………………………………………………………….. جواب: سلام. مطمئن نیستم.
لیلا ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ در ۹:۰۹ ب٫ظ سلام در مورد این متن هر چی بخواهم بنویسم باید سانسور شود چیزی نگویم بهتر است….. ……………………………………………………………………………………………………… جواب: سلام. گاهی سکوت بهتره.
دیدگاهها
و تو ،
بی توجه به چشمان گریان افلاطون
نجیبانه بوسه بر جام می زنی.
و چقدر خون دل گریه کردم، تا اشکم روان شد،
فقط سهیلا اشکم رو پاک کرد
در حالیکه فکر میکرد خواهرم عروسکم را برداشته.
واقعیت این بود که در زندان سکوتم، زیر سایه مرگ خدا،
می دیدم و جام نیرنگ کوریم را نرم نرمک می آشامیدم.
و بر این واقعیت خودم، کودکانه می خندیدم
شاید که معصومیت دزدیده شده ام را به من برگردانند.
…حال بر آرامش ابرهای آبستن سبکبالانه گام بر میدارم.
هیچ کسی نمیتونه تهمتی رو که به سقراط زدند به شما بزنه😐
…………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. مطمئن نیستم.
سلام
در مورد این متن هر چی بخواهم بنویسم باید سانسور شود چیزی نگویم بهتر است…..
………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. گاهی سکوت بهتره.