من به یک جادو، به یک افسون، محتاجم

او، آن پیرزن، هوا را در دستمالی گره زد…

او، آن کودک، دستمال را بر تن عروسک فلسفه پوشاند و در هوا چرخاند…

بادی وزید…

……………………………………………………………..

سال‌ها بعد، امروز، من با خودم می‌اندیشم پس چرا آش «ابودردا» هیچ دردی را درمان نمی‌کند.

دیدگاه‌ها

  1. N

    هنوز درمان می کند اگر ایمان به درمان داشته باشی و اگر دردت مثل همان آش آبکی و رقیق باشد . گاهی برای درمان بعضی دردها نیاز به بلع سنگ گداخته داری … جسارتش را داری ؟
    …………………………………………………
    جواب: شاید هنوز نه.

  2. مسعود

    کمی کوتاه… خیلی ادبی… من که هیچی نفهمیدم 🙂
    ……………………………………………………………………..
    جواب: مسعود جان، خیلی سخت نگیر. بیشتر وقت‌ها خودم هم نمی‌فهمم چی می‌گم. خیلی ‌وقت‌ها.

  3. سیما سلمان‌زاده

    خوب می‌دونی «خوردن» دوای هیچ دردی نیست! حالا چه دارو باشه چه حق مردم چه آش ابودردا…
    حتی آش ابودردا هم‌ وقتی کارسازه که حداقل تا لب رودخونه هم بری و با ایمان بسپاریشون به آب.

    راستی نگفتی اون پیرزن و کودک، عروسک رو چیکار کردن؟!
    …………………………………………………………………………………………………….
    جواب: این‌ها فقط تاب بازی ذهنه.

  4. لیلا

    سلام
    من که به سیلی دردناک حقیقت تلخ بیشتر نیازمند و محتاجم تا به جادو یا افسون!!!
    …………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. چی بگم.

  5. Masi

    استاد “امید” و “دروغ” هر دوشون می تونن افسونمون کنن و جادومون….

    نمیدونم برای عنوان نوشته هاتون چقدر فکر می کنید؟
    اما هوشمندانه ترین عناوین رو در این سایت دیدم
    حتی از اسم کتاب هایی که تا امروز خوندم ، با دقت و وسواس بهتری انتخاب شدند.
    ……………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. محبت دارید. سپاس از شما که همراه هستید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *