پیش نوشت: متن زیر که توسط یکی از دوستانم از زبان ایتالیایی به فارسی ترجمه شده است، نمونه ی جالب توجهی برای آشنایی بیشتر با گردشگری ادبی در قالب موزه (موزه ادبی) است.
…………………………………………………….
“هرمان هسه” نویسنده، شاعر و نقاش آلمانی- سوئیسی تباری است که آثار ادبی وی در زمرهی پرفروشترین آثار قرن بیستم میلادی قرار دارند. وی در سال ۱۸۷۷ در شهر کلاو (Claw) در استان “بادن-وورتمبرگ” ( Baden-Württemberg)، کشور آلمان تولد یافت. در سال ۱۹۴۶ وی موفق به دریافت جایزهی نوبل در زمینهی ادبیات برای اثر “بازیِ مهرههای شیشهای” شد. او که در خانوادهای مذهبی متولد شده بود از طریق مادر و پدربزرگش که هر دو مدتی به عنوان مبلغ مذهبی در هندوستان زندگی کرده بودند، با مبانی فلسفی هند آشنا شد و علاقهاش به مفاهیم فلسفی هندوستان در برخی آثارش مانند “سیذارتا” به وضوح دیده میشود. “هسه” همچنین به مطالعه ادیان و مبانی فلسفی سایر کشورهای آسیایی از جمله چین نیز پرداخته و در سال ۱۹۵۸ در پاسخ به نامهی یکی از خوانندگان ایرانیاش مینویسد:
[…..سعی من بر این بوده که کشف کنم آن چیست که بین تمام باورهای مذهبی و اشکال مختلف آن مشترک است، چیزی که بالاتر از (ورای) تفاوت ملیتها قرار دارد و چیزی که میتواند قابل باور و مورد احترام برای همهی اقوام و افراد باشد.]
در اول جولای ۱۹۶۲ از طرف شهردار “مونتانیولا” عنوان شهروند افتخاری به وی اعطا شد و در ۹ آگوست همان سال در سن ۸۵ سالگی دار فانی را وداع گفت و در “جنتیلینو” (Gentilino) در نزدیکی “مونتانیولا” به خاک سپرده شد.
بنیاد “هرمان هسه” در سال ۱۹۹۷ به تاسیس موزهای در محل خانهی وی در “مونتانیولا” (Montagnola) واقع در کشور سوئیس اقدام نمود. این موزه در محل برج “کاموتزی” (Torre Camuzzi) و در کنار خانهی کاموتزی (Casa Camuzzi) تاسیس شده است، ساختمان زیبایی که هسه از سال ۱۹۱۹ تا ۱۹۳۱در یکی از آپارتمانهای آن روزگار میگذراند و از همانجا به تماشای منظرهی دریاچهی لوگانو (lake Lugano) مینشست.
زندگی در این مکان برای “هسه” آرامشی درونی به همراه آورد که در آن روزگار تنهایی و گوشهگیریاش (۱) زمینهای شد نه تنها برای خلق آثاری چون ” سیذارتا” ۱۹۲۲، “نرگس و زرین دهان” ۱۹۳۰ و “بازی مهرههای شیشهای” ۱۹۴۳ که او را به چهرهای جهانی تبدیل کردند، بلکه آغازی شد برای از سرگیری نقاشی در زندگیاش اما این بار با استفاده از آبرنگ. وی با الهام از زیبایی مناظر شگفتانگیزی که طی راهپیماییهای روزانهاش در اطراف منطقهی “تپهی طلایی” (collina d’oro) به آنها بر میخورد، به خلق این آثار پرداخت.
این موزه شامل یک نمایشگاه دائمی است و فضایی را که این نویسنده چندین سال، در آن منطقهی جنوبی کوههای آلپ در آن میزیسته را برای بازدیدکنندگان ترسیم میکند. همچنین برخی از لوازم شخصی نویسنده همراه تعداد قابل توجهی عکس، کتاب و نقاشی های آبرنگ وی در معرض دید کنجکاوان قرار گرفتهاند.
علاوه بر این نمایشگاه دائمی، بنیاد و موزه در طول سال اقدام به برگزاری نمایشگاههای موقت، کنسرت، نمایش فیلم و کنفرانس میکند و حتی جلسات کتابخوانی هفتگی به دو زبان ایتالیایی و آلمانی نیز ترتیب میدهند.
همچنین به بهانهی افتتاح این موزه، شهرداری “مونتانیولا” برنامههای پیادهروی گروهی برگزار میکند. مسیر این راهپیمایی در بازدید از یازده محل که شامل خانههای هسه، مکانهای مورد علاقهی وی و همچنین سایر مکانهایی که در زندگی وی نقشی تأثیر گذار داشتهاند، تعریف میشود و در نهایت به محل دفن این نویسده ختم میشود.
کافه-کتاب “زرین دهان” در کنار این مجموعه نیز فضایی است برای استراحت که امکان استفاده رایگان از اینترنت و همچنین مطالعه روزنامه و استفاده از کتابخانهی کوچکی را در اختیار بازدیدکنندگان قرار میدهد. در این کافه با انواع نوشیدنی ها و پنیرها و کیکهای محلی از میهمانان پذیرایی میشود.
(۱). وی در سال ۱۹۱۹ از همسرش اولش ماریا برنوللی ( Maria Bernoulli ) و سه فرزندش جدا شد و به مونتانیولا نقل مکان کرد. پس از آن در سال ۱۹۲۴ با زنی به نام روت ونگر ( Ruth Wenger ) ازدواج کرد که این ازدواج هم پس از سه سال به جدایی میانجامد. در سال ۱۹۳۱ برای بار سوم با زنی به نام نینون آوسلاندر (Ninon Ausländer ) ازدواج میکند و به خانه ی جدیدی نقل مکان میکنند و تا پایان عمرشان در آنجا زندگی میکنند.
ترجمه: ونوشه فلاح رنجبر
منابع مورد استفاده:
http://it.wikipedia.org/wiki/Hermann_Hesse
http://www.collinadoro.com/index.php?node=74&lng=1&rif=5b6f5ebcd8
http://www.hessemontagnola.ch/index.php?node=109&lng=1&rif=c8bf55b348
دیدگاهها
سلام
پس با این حساب ترجمه هرنوع متون در ارتباط با گردشگری هم در مقوله گردشگریه ادبیه.
مثال خیلی خوبی بود.ممنون
………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. نه، ابدا. این مثال یک موزه ادبی بود، ترجمه مورد نظر نبود.
سلام
خیلی جالب بود : […..سعی من بر این بوده که کشف کنم آن چیست که بین تمام باورهای مذهبی و اشکال مختلف آن مشترک است، چیزی که بالاتر از (ورای) تفاوت ملیتها قرار دارد و چیزی که میتواند قابل باور و مورد احترام برای همهی اقوام و افراد باشد.] و دقیقا این سعی و کشف من هم بوده ٬ و این نوشته شگفت زده ام کرد .
المان های بسیاری از مفاهیم گردشگری ادبی در این متن وجود دارد که می تواند برای روشن تر کردن فضای کار
موثر باشد . همزمان با خواندن طرح هایی در مورد زندگی چند شاعر و نویسنده در ذهنم شکل گرفت . ممنون .
شاد باشی و رها از همه ی تعلق ها .
………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. خوبه. موفق باشی.
با خوندن متن به یاد خانه ی پروفسور حسابی افتادم که تبدیل به موزه شده و وسایل زندگی و کار ایشون به نمایش گذاشته شده. شاید کار به با کیفیتی آنچه در ذهن میگذره نباشه …اما جدا اثرگذار هست و در خاطر بیننده باقی می مونه .
دیدن نوع زندگی بزرگان و حتی وسایل و کار و زندگیشون حقیقتا می تونه الهام بخش باشه . امیدوارم با جدیت به این موضوع بپردازیم .
ما در این موضوع اراده و پشتکار و توجه نداریم…وگرنه زمینه و پتانسیل و امکاناتش رو بیش از هر کشور دیگه ایی دارا هستیم بنظرم!
…………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس که همراه هستید.