مطلبی که در زیر میخوانید شرح یک تراژدی فرهنگی است. راستش خیلی وقت بود که با خودم کلنجار میرفتم آن را بنویسم یا نه، و نهایتا امروز به این نتیجه رسیدم که بنویسم. این گزارشی است از فعالیت بنده برای نوشتن کتاب «راهنمای گردشگری موزه ملی ایران» و ناکامی نهایی در آن.
هنگامی که در سفر اروپا بودم ایدهی نوشتن کتابهای راهنمای گردشگری موزههای ایران به ذهنم رسید. بعد از برگشت از سفر، تصمیم گرفتم این ایده را عملی کنم. موزه ملی ایران را اولین هدف قرار دادم. اما با هم بخوانیم که قصه چگونه شروع شد و به چه نحوی به پایان رسید:
۱۳۸۸/۸/۲۷:
به موزه ملی رفتم و با آقای میرزاخانی، معاون موزه ملی دربارهی این تصمیم صحبت کردم. ایشان مرا به نوشتن پیشنهاد و ارائه کتبی تشویق کردند.
۱۳۸۸/۸/۳۰: به موزه ملی رفتم و پیشنهاد را کتبا و به شرح زیر ارائه کردم:
………………………………………………………………………………………………………………..
ریاست محترم موزه ملی ایران؛
جناب آقای مهراندیش
با سلام؛
اینجانب آرش نورآقایی، روزنامهنگار حوزهی میراث فرهنگی، میراث معنوی، گردشگری و همچنین راهنمای تورهای فرهنگی و طبیعتگردی هستم. از آنجا که همواره با گردشگران تماس دارم و نیازهای آنان را میدانم، جای کتاب “راهنمای موزه ملی ایران” را بسیار خالی احساس میکنم.
بنابراین در نظر دارم که یک کتاب راهنمای جیبی با در نظر گرفتن استاندارد کتابهای گردشگری روز دنیا، در رابطه با اشیای (حداقل صد شیء مهمتر) موزه ملی تالیف کنم تا در اختیار راهنمایان گردشگری و گردشگران داخلی و خارجی قرار گیرد.
ناگفته پیداست که این کتاب علاوه بر زبان فارسی امکان ترجمه به زبانهای انگلیسی، عربی، آلمانی، فرانسوی و … را داراست و از لحاظ علمی در سطح گردشگران فرهنگی خواهد بود.
اکنون از حضرتعالی به عنوان ریاست موزه ملی ایران درخواست دارم، دستور فرمایید اطلاعات و عکسهای اشیاء موزه ملی (در مرحله اول بخش ایران باستان) در اختیار بنده قرار گیرد، و یا اینکه همکاران بنده، اجازهی عکاسی حرفهای از اشیائ موزه را داشته باشند.
همچنین از همکاران جنابعالی تقاضا دارم که برای دسترسی به اطلاعات کتابخانه، مستندات، کتابها، رسانههای تصویری و … بنده و همکارانم در این پروژه را مورد لطف خود قرار دهند.
ذکر این نکته خالی از لطف نخواهد بود که بنده در یک سفر دوماهه به اروپا، از بیش از ۱۰۰ موزه در کشورهای سوئیس، فرانسه، یونان، ایتالیا، آلمان، هلند و بلژیک بازدید کردهام و با استانداردهای موزهداری و کتابهای معرفی اشیای موزهها آشنایی دارم.
{در انتها برخی از سوابق شغلی و طریقهی ارتباط با خودم را نوشتم.}
………………………………………………………………………………………………………………..
انتظار برای جواب نامه: همزمان به فکر کتاب راهنمای گردشگری موزه رضاعباسی و موزه شوش هم بودم.
۱۳۸۸/۹/۱۰: پیگیری جواب نامه: به موزه ملی رفتم اما متوجه شدم که مادر ریاست موزه فوت کردهاند و بایستی منتظر بمانم.
۱۳۸۸/۹/۲۴: ملاقات با ریاست موزه: بالاخره با اصرار بنده، یک جلسهی ۵ دقیقهای با آقای مهراندیش برایم ترتیب دادند و موضوع را به ایشان گفتم و ایشان بر روی نامهام (نامهی بالا) دستور همکاری صادر کردند.
همانروز به بخشهای مختلف موزه رفتم و مدیران هر بخش را برای انجام پروژه به یاری طلبیدم:
بخش عکاسی، بخش تاریخ و هنر، بخش مهر و سکه، بخش پیش از تاریخ، بخش تاریخی و لرستان، بخش سفال و بخش کتیبهها
۱۳۸۸/۹/۲۹: به موزه ملی رفتم تا با آقای میرزاخانی در رابطه با تفاهمنامه همکاری چاپ کتاب (طبق دستور آقای مهراندیش) صحبت کنم. ایشان فرمودند که بنده متن تفاهمنامه را آماده کنم.
۱۳۸۸/۱۰/۱: به موزه ملی رفتم و پیشنویش تفاهمنامهای که خودم نوشته بودم را ارائه کردم تا طبق آن، تفاهمنامه اصلی نوشته شود. طبق دستور آقای مهراندیش، تفاهمنامه را قرار بود آقای میرزاخانی تهیه و تنظیم کند.
………………………………………………………………………………………………………………
پیشنویس تفاهمنامه پیشنهادی برای چاپ کتاب “راهنمای گردشگری موزه ملی ایران”
این تفاهمنامه مابین “موزه ملی ایران” و “آرش نورآقایی” به منظور چاپ کتاب “راهنمای گردشگری موزه ملی ایران” منعقد میشود.
طبق این تفاهمنامه “موزه ملی ایران” اطلاعات و مستندات لازم برای چاپ کتاب را در اختیار مجری انجام کار (آرش نورآقایی) قرار میدهد و همچنین اجازهی عکاسی از اشیاء موزه به گروه عکاسی داده میشود. از طرفی مجری انجام کار، متعهد میشود که محتوای علمی کتاب را با نظر کارشناشان موزه هماهنگ کند و در نهایت به چاپ کتاب اقدام نماید.
موارد مورد تفاهم برای طرفین به قرار زیر است:
موزه ملی ایران:
۱- در اختیار گذاشتن مستندات و اطلاعات لازم برای چاپ کتاب
۲- اجازهی عکاسی از اشیاء مورد نیاز برای چاپ کتاب (احتمالا برای فاز اول پروژه و برای بخش “ایران باستان” از موزه ملی ایران، اجازه عکاسی از ۱۰۰ شیئ مورد نیاز است.)
۳- همکاری بخشهای مختلف موزه برای چاپ کتاب
۴- کتاب بعد از چاپ در بخش فروشگاه موزه ملی و برای فروش به گردشگران عرضه خواهد شد.
مجری:
۱- پروژه در دو فاز اول: بخش ایران باستان و فاز دوم: دوران اسلامی (در دو کتاب مجزا) اجرا خواهد شد.
۲- قدم اول چاپ کتاب “راهنمای گردشگری موزه ملی ایران، بخش ایران باستان” به زبان فارسی خواهد بود.
تبصره: در مراحل بعدی، همین کتاب به زبانهای دیگر هم چاپ خواهد شد.
۳- برای اجرای قدم اول، مجری هر هفته در روزهای یکشنبه و سهشنبه حداکثر تا ششماه به موزه ملی رفت و آمد خواهد کرد و با بخشهای مختلف در تماس خواهد بود.
۴- مجری برای عکاسی از اشیاء با موزه هماهنگ خواهد شد.
۵- بعد از چاپ کتاب، ۵% از تیراژ کتاب به رایگان در اختیار موزه قرار خواهد گرفت. لازم به ذکر است که این کتاب توسط ناشر خصوصی به چاپ خواهد رسید.
۶- لوگوی موزه ملی ایران بر روی جلد کتاب قرار خواهد گرفت. علاوه بر آن، نام تمام کسانی که در این پروژه با مجری همکاری کردهاند، در کتاب ذکر خواهد شد.
۷- بعد از چاپ و برای معرفی کتاب مراسم رونمایی از کتاب در بازار گردشگری کشور، با همکاری موزه ملی انجام خواهد شد.
……………………………………………………………………………………………………………
۱۳۸۸/۱۰/۱۵:
به موزه ملی رفتم و به همراه سرکارخانم میری (از بخش تاریخی و لرستان) به سالن موزه رفتیم و اشیای مورد نظر از این بخش را انتخاب کردیم. به بخش پیش از تاریخ رفتم و با خانم عابدی برای روز یک شنبهی هفتهی بعد، قرار دیدار از سالن را گذاشتیم. به دیدار آقای دکتر اکبرزاده در بخش کتیبهها رفتم و قرار شد که طبق هماهنگی قبلی برای بازدید از سالن اقدام کنیم. بخش مهر و سکه عکسهایی را در اختیارم گذاشتند که برای چاپ مناسب نبودند.
۱۳۸۸/۱۰/۱۶:
به موزه ملی رفتم، حضور خودم را اعلام کردم و اچگونگی نجام کارها را پیگیری کردم.
۱۳۸۸:۱۰/۲۰: به موزه ملی رفتم و با خانم عابدی مسوول بخش پیش از تاریخ به سالن رفتیم و اشیای مورد نیاز را انتخاب کردیم.
دوباره تفاهمنامه را به دست آقای میرزاخانی رساندم (ظاهرا گم کرده بودند). دقیقا همانروز و تنها چند ساعت بعد متوجه شدم که آقای میرزاخانی عوض شدهاند و خانم اردکانی مسوولیت ایشان را به عهده گرفتهاند.
با خانم رضایی مسوول بخش هنر و فرهنگ ملل دیدار کردم و قرار شد که با هم از موزه دیدار کنیم.
۱۳۸۸/۱۰/۲۶:
به موزه ملی رفتم و هماهنگیهای لازم را با آقای نجفی، مسوول بخش حفاظت فیزیکی برای عکاسی از اشیاء موزه انجام دادم.
با سرکارخانم مقدم از بخش هنر و فرهنگ ملل به سالن موزه رفتیم و اشیاء را انتخاب کردیم.
با جناب آقای دکتر اکبرزاده از بخش کتیبهها به داخل سالن موزه برای انتخاب اشیاء رفتیم.
به همراه سرکار خانم میری به دفتر معاون جدید، سرکار خانم اردکانی رفتیم و ضمن معرفی خودم و کار در حال انجام، قول همکاریهای بیشتر را از ایشان گرفتیم.
۱۳۸۸/۱۰/۲۸: به همراه عکاس، جناب آقای داوود اکبرزاده به سالن موزه ملی رفتم و از اشیاء دوران تاریخی (هخامنشی) با حضور سرکارخانم میری، بابایی و اکبری (امیناموال) عکسبرداری کردیم.
۱۳۸۸/۱۱/۴: دستور توقف همهی فعالیتها تا اطلاع ثانوی از طرف ریاست موزه
در این مدت رییس موزه ملی عوض شد. سرکارخانم اردکانی به جای آقای مهراندیش منتصب شدند.
۱۳۸۸/۱۱/۱۷: ارسال نامه برای ریاست جدید موزه (سرکارخانم اردکانی) به شرح زیر:
………………………………………………………………………………………………………………..
ریاست محترم موزه ملی ایران – سرکار خانم آزاده اردکانی
با سلام؛
بدینوسیله به استحضار میرساند در حدود ۲ هفته است که فعالیتهای بنده درخصوص کتاب “راهنمای گردشگری موزه ملی ایران” متوقف شده است.
از آن جا که بنده برای ادامهی فعالیت دچار سردرگمی هستم، منتظر جواب شما میمانم.
به امید دیدار
آرش نورآقایی
………………………………………………………………………………………………………………..
۱۳۸۸/۱۱/۱۸: به موزه ملی رفتم و با آقای میرزاخانی در رابطه با ادامهی فعالیت در موزه و نوشتن تفاهمنامه صحبت کردم.
۱۳۸۸/۱۲/۱۶: به معاونت روابط عمومی سازمان رفتم تا نامهای را که آقای میرزاخانی در تاریخ ۲۱/۱۱/۱۳۸۸ به این معاونت ارسال کرده و بنده را به عنوان مجری نوشتن کتاب “راهنمای موزه ملی ایران” کرده بود را پیگیری کنم. بعد از معطلی و از این اتاق به آن اتاق رفتنها متوجه شدم که هنوز نامه بعد از حدود ۲۵ روز پیگیری نشده است. قرار شد که فردا تماس بگیرم.
۱۳۸۹/۱/۲۲: طبق قرار قبلی به موزه ملی رفتم تا با خانم «اردکانی»، رییس موزه جلسهای داشته باشم و دربارهی ادامهی کار صحبت کنم. ایشان لطف کردند و «یک ساعت و نیم» بنده را منتظر گذاشتند و بنده هم بدون اینکه ایشان را ملاقات کنم، موزه را ترک کردم.
۱۳۸۹/۲/۱۴: به سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری رفتم و با خانم عظیمزاده در رابطه با نامهای که از موزه به روابط عمومی سازمان و از آنجا به دفتر آقای محسنی (معاونت روابط عمومی) ارجاع شده بود، صحبت کنم. قرار شد به من خبر بدهند که ادامهی کار چه خواهد شد.
۱۳۸۹/۲/۲۸: با خانم عظیمزاده تماس گرفتم و ایشان گفت که خانم اردکانی، رییس موزه ملی فعلا دستور توقف کار را صادر نمودهاند.
قصهی ما راست بود دوستان…
این بود جواب شش ماه انتظار و دویدن. جالب اینکه خبر آخر را در روز جهانی موزه به بنده دادند. این نشانهی چیست، شما بگویید.
دیدگاهها
ارش عزیز سلام. مرد پر کار و دوست شبیه به کاپلوی من دلم برات تنگ شده.
همیشه دوست داشتم مثه تو و دوستات در سفر و ایران بینی و جهان گردی باشم ولی…
مسجی داده بودم بهتون ولی ظاهرا نشناختین.
به روزم با تصاویر طوفان فیت در جاسک
………………………………………………………..
جواب: سلام فرزاد عزیز. لطفا شمارهات را برایم بنویس. به امید دیدار دوباره
سلام
مثل همیشه پرانرژی و پر نشاط این نشونه ی سال همت مضاعف و کار مضاعفه متاسفم که قدر انسانهایی چون شما را نمی دانند و درک نمی کنند
قدر زر زرگر شناسد / قدر گوهر گوهری
شاید با چاپ این کتاب نمی خواستند سندی از آثار تاریخی این سرزمین در اختیار مردم قرا گیرد! نمی دانم شاید.
یک تراژدی غم انگیز …اما یک سوال اینجا مطرح می شود و اون هم چرا؟ شاید به این نتیجه رسیدند که بعد ها که آب ها از آسیاب افتاد خودشان این کار را انجام بدهند و به اسم شخص شخیص خودشان چاپ فرموده و مورد توجه و ملاطفت روسا قرار بگیرند
به نظر من از این داستان همچین بویی میاد…
اون زمان که کتاب موزه، موزه داری و موزه ها هم چاپ شده بود گویا یکی از همین آقایان با استاد من هم نام بود و جالب تر اینکه به یه بنده خدایی که با استاد من هم روابط دوستانه داشت گفته بود که این کتاب رو من نوشتم و بنده خدا هم به استاد من گفت و در نهایت مچ اون طرف هم بعد از کمی پی گیری باز شد…(می دونم به نظر احمقانه میاد ولی واقعا رخ داده بود)
ایده دزدی در روز روشن در مملکتی که حق کپی رایت یه جک خنده دار بیشتر نیست همینه حقیقتی هست که از زهر هم تلخ تره!
از داستان موزه رضا عباسی چه خبر؟ یادمه گفته بودید مشابه ااین پروژه رو اونجا هم می خواین اجرا کنین
…………………………………………………………………………………
جواب: دارم برای موزه رضا عباسی هم پیگیری میکنم. میدونی که حیا نمیکنم. از هر دری که رانده میشم، به دیگری سر میزنم.
سلام آقای نورآقایی
به قولی ” تابوده همین بوده… ”
آقای نورآقایی حدود دوهفته است که یک وبلاگ طراحی کردم با موضوع موزه . ممنون میشم نظرتون رو بری بهتر شدنش بدونم :
http://www.mostaghaci.blogfa.com
عنوانش هم اینه : موزه دات کام
بسیار ممنونم …
…………………………………………………………………………………………………………….
جواب: این وبلاگ رو خوندم. جالب بود و در بخش سایتها و وبلاگهای مفید به نام “موزه و موزهداری” لینک کردم. سپاس.
سلام
خسته نباشید.دنبال نشانه نگردید.اینجا ایران است.ویک عده مسوولینی که هیچ کس جای خودش نیست.می دانستید خانم اردکانی لیسانس میکروبیولوژی است؟پیدا کنید رابطه تحصیلات ایشان را با موزه داری….. وچرا به اینجا رسیده؟می گویند روزگاری معلم زبان آقای مشایی بوده……
خداوند به همه ما صبر بدهد.
دوباره سلام
یادم رفت بگویم هر نظری را که تشخیص دادید باید پاک شود این کار را بکنید.نمی خواهم باعث دردسرتان شوم.
با تشکر
salam aghaye nooraghaee ma az agahio elme shoma hamishe bahre mibarim omidvaram roozi berese ke ghadr talashhaye shoma ra bedanand
motaasefane felan moyasar nist be nazar man shoma iedeha va arezoohaye khod ra bayad dar sarzamin dugari jostejo va donbal konid
ba sepas
bahar
……………………………………………………………………………………..
جواب: سلام و سپاس از شما.
تلاشی که در این کار انجام دادی مثل خیلی کارهای دیگه ستودنی است.
با آن نظری که گفته : یکی بعدا میخواد این کار را انجام بئه و به نام خودش بزنه موافقم.
به هر حال فکر میکنم انقدر ایده و فکر داری که اگر ده درصدش هم به نتیجه برسه کار بزرگی در گردشگری ایران انجام شده ، به امید روزی که همه ایده های مفیدت به نتیجه برسه .
……………………………………………………………….
جواب: سلام و سپاس.
عزیزتر از جان! خانم اردکانی باید یکی دو تا کتاب خارجی در این زمینه ببینن تا ماجرا دستشون بیاد و اصولن بفهمن راه کجاست و چاه کجا؟ برای دیدن یکی دو تا کتاب موزه خارجی هم که می دونی ایشون اصولن باید یکی دو تا سفر خارجی برن و سفر خارجی رفتن هم خوب دلیل میخاد نمایشگاهی همایشی چیزی … حالا تازه ایشون وقتی کار دستش میاد باید بین دوستا و آشناهای عزیزتر از جانشون یه جستجویی بکنن ببینن یه وخت خدا نکرده کسی دستش خالی نباشه که در اون صورت تو می ری ته صف، خب دوستان بهتر از جان که نباید بیکار بمونن … اصلن مهم نیست که ایده از تو بوده و تو یکسال دویدی … مهم اینه که باید کار انجام بشه تو هم همین برات مهمه دیگه نه عزیرتر از جان!
سلام
همیشه همه “شاهنامه” ها با وجود همه مخالفت ها و مشکلات تمام می شوند.
فکر می کنم ماجرای این کتاب یک تراژدی نیست بلکه شروع یک داستان حماسی بلند است که تمام می شود اما نه به این زودی و البته بعد از مبارزه ای طولانی و شاید بعد از چندین وقفه
اما یک موضوع تغییر نمی کند: “شاهنامه” ها را همیشه فقط “فردوسی” ها به پایان می رسانند.
قصه ما راســـت بود / دزد قافله -…- بـــود
!!!
با سلام
البته این مطلبی که شما فرمودید چیز عجیبی نیست تو این مملکت.شما یه سری به سوابق تحصیلی و شغلی این خانم اردکانی بزنید خودتون همه چیز دستگیرتون میشه.
…………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
هفته آینده میخواستم برادرزاده هام که کلاس هفتم هستند رو به موزه ایران باستان ببرم، قبلش دارم از اینترنت جستجو میکنم که آیا کتاب جامعى هست که دستم بگیرم و قدم به قدم که میخواهیم در موزه راه بریم توضیحات کاملى رو هم داشته باشه که براشون بیان کنم و یک جلد هم براشون بخرم …. که با سایت شما آشنا شدم و این مطلب غم انگیز…
………………………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. بله، جای تاسف داره.
سلام
به این جماعت دل خوش نکن …؛
اینجا دنیای منفعت است !!
توقع زیادیست
تو بالاتر از خدا که نیستی !!!
اینجا خدا را هم به خاطر وعده هایش می پرستند…!
…………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام.
حال امروز ما رو داریوش با شعر کهن دیارای نادر نادرپور گفت :
کهن دیارا، دیار یارا
دل از تو کندم ولی ندانم
که گر گریزم کجا گریزم
اگر بمانم کجا بمانم
نه پای رفتن
نه تاب ماندن
چگونه گویم درخت خشکم
همینقدر سرگردون
همینقدر مایوس و غمگین
…………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام.
نمیدونم امروز که مجموعه کتاب های ایران ۱۰۰۱ رو در دست دارین
آیا دقیقا به این موضوع این پست مربوط میشه یا خیر ؟ و تقریبا همین نوع کتاب رو می خواستین بنویسین یا نه…
اما با تمام این تفاسیر فقط می تونم پشتکار، اراده، دانش؛ دغدغمندی و عرق شما رو ستایش کنم…
از بدی ها، رذالت ها و سنگ اندازی ها میشه زیاااااد نوشت.
اما من نمی خوام این خصلتم رو که در دل این همه تاریکی می تونم درخشش و تلاش شما رو ببینم ترک کنم.
پاینده و امیدوارم ببینمتون همیشه….
………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. زنده باشید. پروژههای اخیر با پروژه کتاب برای موزه ملی تفاوت داره. ولی ایدهها و افکار در ذهن در طول زمان کمی ممکنه انعطاف پیدا کنه و جور دیگری نمود پیدا کنه.