داخل تاکسی و روی صندلی سمت شاگرد نشستهام. در خیابان شریعتی فشار ترافیک همیشگی به اعصابمان تحمیل میشود. تاکسی پشت چراغ قرمز است. جوانکی در پیاده رو ایستاده، سرش را به اطراف میچرخاند و با صدایی که ما از داخل تاکسی میشنویم، برای خودش میخواند:
“حسین جانم، حسین جانم”
راننده رو به من میکند و میگوید: “خوار کُ…ه ساقیه، منتظره بیان دوا بگیرن. بعد وایساده میگه حسین جانم، حسین جانم. بابا این کلکا دیگه قدیمی شده.”
دیدگاهها
D: / ):
…………………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام.
شما تو هرجای این جامعه زندگی کنید میبینید که پول درآوردن آدمای خیلی زیادی خلاف قانون و از راهای بسیار استرس آور و نادرسته. هرجا کار کردم هم فساد رو به چشمای خودم دیدم. فساد ناشی از نبود قانون مشخص و مجری درست اون.
…………………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. فساد یک روزه از بین نمی ره. شما برای از بین رفتن فساد تلاش می کنی؟
با درود به آرش عزیز. حق با راننده است، او بهتر این افراد را می شناسد، آخه خودِ راننده از همان ساقی خریداری می کند.
…………………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. جدی؟
بحث تخصصیه، ما وارد نمی شیم!
…………………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. بله، خوب.
راننده ها دیگه برای خودشون یه پا جامعه شناس شدن البته از نوع نه چندان خوش بین.
…………………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. موافقم.
سلام
قصه های تاکسی شما منو یاد تاکسی نوشته های آقای سروش صحت میندازه که اونا هم خیلی قشنگن. آدمو به هوس میندازن که توی تاکسی بشینی و به کارا و حرفای آدما توجه کنی.
…………………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. هدف بنده اینه که توجه مردم رو به اتفاقات اطراف جلب کنم.
سلام
خودم کلا خواننده پرو پا قرص قصه های تاکسی شما هستم.چند ساله که نشده سوار بشم.از آخرین باری که سوار شدم و ترسیدم دیگه نشستم.
……………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. امیدوارم مطالب بهتری بنویسم.
این قصه ها جالب و آموزنده هست و توجه آدم رو به نکات ریز و در عین حال قابل تعمقی جلب می کنه .
…………………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. خوشحالم.
جفتش دوا و شفاست احتمالا….بنا به اعتقاد هر کس!
……………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. احتمالا.