“یوز” به معنای جوینده و طلب کننده است و یوزیدن همان جوییدن است. مثلا دریوز (دریوزه) کسی است که به درها (در خانهها) میرود و گدایی میکند.
بر همین اساس، “چاره یوز” کسی است که در پی دارو و درمان و معالجه و اندیشیدن تمهیدی است برای حل یک مشکل.
با خودم فکر کردم که ما یک “چاره یوز” میخواهیم برای چارهی یوز (یوزپلنگ)
در حال نوشتن متنی هستم با عنوان “راه در ادبیات فارسی” برای مجله “گیلگمش”. دانستم چقدر معنا و مفهوم “راه” در اندیشه و گفتار ایرانیان مهم بوده. در راستای همین تحقیق بود که با واژه “ره یوز” آشنا شدم. “ره یوز” یعنی جوینده راه.
به این نتیجه رسیدم که بین مقولههای “راه” و “عرفان” رابطه جالبی برقرار است. اینکه دراویش و عرفا، همیشه مسافر بودند و در مسیر گاهی از مردم گدایی میکردند (دریوزگی) و به این میگفتند مقام “فقر”، جالب توجه است.
منتظر نوشتار کامل این تحقیق باشید…
دیدگاهها
البته آرش عزیز فقر الی الله متفاوته
در آیه پانزده سوره فاطر داریم که همه شما به خدا نیازمندید و او بی نیاز است، یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ ﴿۱۵﴾
فقر الی الله حاصل مقام استغناست. سالک می بیند که خداوند مستعنیست و اووفقیر الی الله است و نیازمند توجه. دریوزگی در عرفان کاملا رد شده است در برخی فرق انحرافی دراویش و نه در همشون زهد رو متاثر از مسیحیت و بودیسم وارد کردن و درویش گدایی می کنه در صورتیکه در همه فرق عرفانی و تصوف بر در میان خلق بودن و کار به عنوان جوهر ایمان تاکید شده.
…………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. عنوان مطلب هست: فانتزی چاره یوز. یعنی به این مطالبی که گفتی باور دارم، ولی هر ارزشی یک سایه ارزش هم داره. میخواستم به سایه ارزش اشاره کنم نه به خود ارزش.
سپاس.
سلام
چالب بود.
سپاس.
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس از توجه شما.
سلام
خوشحالم دوباره می نویسی … از سایت شما و سایت های مشابه این ، مطالب زیادی آموخته ام و عادتهای رفتاری زیادی یاد گرفته ام
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. زنده باد شما.
درود بر آرش عزیز. نوشته زیبای تو مرا یاد خاطره ای انداخت. دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ بود که مردی با قامت ایستاده و کلاهی بر سر و پالتو و گاهی کت به تن هر روز صبح زود از خیابان خانه ما رد می شد. صدای خوشی داشت. گاهی اشعار و گاهی هم دعا می خواند. دوستش داشتم. بدون اینکه در بزند ما زودتر در را باز می کردیم. طبق عادت وارد حیاط می شد و کنار در اتاق من که خود تو بارها از آن واردش شدی می شد و شروع به خواندن می کرد. بعذ از آن که به او چای و پولی می دادیم می گفت: دعای این مرد فقیر بدرقه راهتون.
…………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. زنده باد مجتبی. زنده باد.