قبل از هر چیز: خدمت تمامی خوانندگان محترم این سایت عرض کنم که بنده گاهگاهی سعی میکنم متن کوتاه ادبی خلق کنم و همانطور که مشاهده میکنید، بخشی به نام «خیلی کوتاه، کمی ادبی» در این سایت وجود دارد. اینگونه نوشتن را تازه شروع نکردهام و همانطور که برای فعال نگاه داشتن ذهنم، هنوز گاهی به مسائل فلسفی و منطقی و هندسی و ریاضی میاندیشم، برای شاعرانه نگاه کردن به زندگی نیز، اینگونه مینویسم تا جاییکه قبلا هم کتابی با عنوان «آموختن را نیاموختهایم» با همین مضامین ادبی، به چاپ رساندهام. بنابراین این نوشتارهای بنده را حمل بر موضوعات دیگری از قبیل عاشق شدن، غمگین بودن، خطاب به شخص خاص و … نکنید. یک نویسنده یا یک هنرمند (من هیچکدام از اینها نیستم) به المانها و شخصیتها و تضادها و نگاههای بسیاری برای خلق اثرش نیاز دارد و من نیز فقط مینویسم برای خودم و اینجا میگذارم برای ما. بگذارید خودم باشم. سپاس.
……………………………………………………….
بنگر به من…
با تو هستم…
تو که، به خیالم، شهریار وجودت، نخجیر دلم را قربانگاه حسرتهای بیشمار و پندارهای نافرجام و خواستههای دور و نگاههای خیره ساخته بود.
تو که، ذهن پرتنش من را در چالش روزهای مقصودت خریدی و بعد از آن به بهای بیبهایی، به انتهای بیتوجهی، پرتاب کردی و آنچنان خبره بودی که دوباره و دوباره با حیلههای چشم و ترفندهای ابرو، اندوههای با چگالی انبوهم را به سخره گرفتی و تن بیپیراهنم را در بستر نشانه رفتی و به بازیهای خوشایند فریفتی.
تو نه شهریار، که بندهی بندهی بندهای بودی که هنر زبان داشت و در جمع بیهنران زبانبستهی نشسته برجا، حرکات عضوهای معیوب را به نام رقص جذاب شیوا در حلقها فرو میکرد.
و من اکنون دریافتهام که دریای ریا، با چه موجی، به چه رنگی، در چه وقتی، بالا و بالا نشان میدهد خود را.
امروز به تعمید تدبیر قصد دارم تا همچون تابلوهای آویزان از دیوارهای موزهها، نه آن باشم که بیایند و شاهد هجوم شهوت ناخودآگاهشان باشم بر کالبدم.
قصد دارم دیگر، به حصار بلند نوشته پناه برم تا در میان فاصلهها و نیمفاصلهها، خندقی بیابم و از آنسو، ایمنی یابم از هر آنکه روزی چون تو بازبخواهد بازبیاید و ناز کند و نیاز بجنباند و بازبرود و در آخر، آبدهانی بر زمین دلم و ناسزایی بر آسمان روحم نثار کند.
دیدگاهها
“Delam tang ast baraye yek gap doostaneh ba yarane bi ghash”.
az tashbihatike dar nasret be kar mibari besyar lezaat mibaram. movafagh bashi arash jan.
yek pishnahad: systeme ersale nazare siteto joori tanzim kon ke hameye nazarat ba taiede shoma inja sabt beshan ta joloye barkhi nazarat o ke doost nadari inja bashan gerfte beshe. shaad bashi
…………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام به تو، سپاس از لطفت و عیدت مبارک. مریم هیچ راهی هست که با کمترین دردسر، به عنوان راهنما یا روزنامهنگار بتونم در اون کشوری که تو هستی، فعالیت کنم؟ تصمیم گرفتم که از ایران برای همیشه برم و کمک لازم دارم.
هزاران بار سپاس که خودت هستی..
و باز هم سپاس که اجازه می دهی در موج این “خود بودن” غوطه ور شویم
سلام . زیبا بود . بسیار زیبا.
با آرزوی بهترین ها .
عید تو هم مبارک.امیدوارم امسال سال با آرامشی برات باشه.درباره مهاجرت: غمگین کننده است که تو هم به این نتیجه رسیدی! در اولین فرصت برات ایمیل میزنم. به قول اینا:”when there is a will, there is a way”
………………………………………
جواب: سلام و بسیار سپاس.
سلام استاد(،قصد دارم دیگر،به حصار بلن نوشته پناه برم)،خیلی خیلی خیلی زیبا بود،امیدوارم بدون دردسر به زیر هر آسمونی که میخواهید برید و همیشه شاد باشید.
این کتابت رو از کجا میشه خرید؟
از کدوم انتشاراتی؟؟
……………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. اگر منظورتون کتاب “آموختن را نیاموخته ایم” است، خودم دارم فقط. بیایید بهتون بدم.
سلام
چه کتابی وقتی افسرده و غمگینم بر میدارم می خوانمش برایم تازگی داره و تکراری نمی شود نوشته هایت و حس و حالم بهتر می شود
خوشحالم از اون موقع که کتابت را بهم دادی تا حالا افتخار رفاقت و دوستی ات را دارم
…………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. زنده باشید. سپاس که هستی.
بعنوان یک خواننده نوشته هاتون، می تونم بگم اونقدر نوشتن در شما عمیق شده و پخته و ریشه دار که تفاوت این ١١ سال نوشتن رو به وضوح در نوشته های قدیم و جدید شما حس می کنم👌 من فکر می کنم بعد از این همه سال نوشتن ، هوشمندانه تر خودتونید و عمیق تر خودتون رو می نویسین.
شما به هزار هنر و نیکویی آراسته شدین با نوشتن، در خلوت خودتون هر روز می درخشین و می آفرینین .
مرسی که هرگز از نوشتن دست نکشیدین من ممنونتونم🙏🏻 تحسینتون می کنم .
……………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس که همراه هستید.