سندروم استکهلم

این متن در ۷ ژوئن ۲۰۱۷ (۱۷ خرداد ۱۳۹۶) نوشته شده:

 

کشتی “وایکینگ” در سرزمین وایکینگ‌ها، مسیر میان “هلسینکی” تا “استکهلم” را در مسیر دریای “بالتیک” می‌پیماید و من در کابین ۵٨١۶ به شهری می‌اندیشم که در علم روانشناسی یک سندروم به نامش سند زده‌اند.

یک وقتی “استاندال” نویسنده در فلورانس دچار حالتی شد که سندروم استاندال را سندروم فلورانس نامیدند. و حالا من اینجا دوست دارم رابطه‌ای میان خودم و “سندروم استکهلم ” پیدا کنم.

هرچند تجربه قبلی من از استکهلم، به افسانه “دیو و دلبر” یا فضای فیلم “بعد از ظهر نحس” شبیه نیست، اما شاید این دفعه “ناتاشا”ی وجودم نسبت به لطف اندک “ولفگانگ” این پایتخت اسکاندیناویایی واکنش مثبت‌تری نشان بدهد و من دچار “سندروم استکهلم” بشوم.

شاید اگر بتوانم برعکس تاریخ نگاران، خشونت وایکینگ‌ها را کمرنگ‌تر ببینم، فاصله طبقاتی میان “یارلز” و “زرخرید” را به ریالی نخرم و شاید مثل کارمند بانک “کردیت بانک” استکهلم با دزد بانک هم ازدواج کنم.

دیدگاه‌ها

  1. سیما سلمان زاده

    😯
    “ناتاشای” وجود شما تا سرحد حذف فاصله طبقاتی اعیان و بردگان پیش رفته🙈
    سندرومی در کار نبوده
    حتما فرضیه ای در راه است…
    فرضیه ۵۸۱۶
    ……………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس از اظهار نظر شما.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *