سفری به غرب ایران

این سفر را مدت‌ها قبل رفته‌ام، حدود دو سال پیش. همان موقع هم سفرنامه‌اش را نوشتم. اما وقت نکرده بودم در سایت قرار دهم و اکنون این فرصت پیش آمد.

سفر به “اورامان”. عجب لفظ غریبی دارد. گویی در خود این واژه عمقی نهفته است.”اورامان” به معنای برافراشته و بلند. با خودم گفتم چیزی در این سفر هست. باید رفت و دید.

سفری بود به غرب. به غرب ایران. در نماد گرایی‌ها، سفر به غرب سفری است به آینده.

سفری بود برای دیدار از تاریخ و طبیعت. سفری از تهران به سمت همدان و کرمانشاه و کردستان.

از تهران مستقیم به همدان رفتیم. دیدار از جذابیت‌های شهر همدان به تنهایی فرصتی چندین روزه می‌خواهد. ما در سفرمان همدان را ندیدیم. اما از تاریخ شگرف این سرزمین بد نیست کمی بدانیم.

همدان همان سرزمینی است که آشوری‌ها به آن حمله کردند. بعدها مادها در آن مستقر شدند و ریشه آشوری‌ها را برای همیشه زدند. هخامنشی‌ها آبادش کردند. اسکندر ویرانش کرد. در زمان پارت‌ها، پایگاه مقاومت در برابر ساسانیان بود. ساسانی‌ها در آن سکه زدند. اعراب آن را فتح کردند. علویان در آن حکومت کردند. مغولان یک‌سره با خاک یکسانش کردند. صفویه دوباره آبادش کردند. عثمانی‌ها تصرفش کردند. آغامحمدخان کمر به قتل مردمش بست. روس‌ها و انگلیسی‌ها اشغالش کردند و…

با تمام این زخم‌ها این شهر هنوز نفس می‌کشد و در قلب ایران می‌تپد.

 قرار نبود از همه سایت‌های تاریخی دیدن کنیم. این‌گونه بود که بعد از ترک تهران، اولین دیدار را از معبد آناهیتا در کنگاور داشتیم. کنگاور شهری است در سر راه همدان به کرمانشاه. در سر همان راهی که روزگاری، راه هگمتانه به بابل بود و همان راهی است که در ادامه به بیستون و تاق‌بستان می‌رسد.

کنگاور همان شهری است که در عجایب المخلوقات محمد طوسی به سال ۵۵۶ هجری آمده: «شهری است بدین حدود که آن را کنگور گویند. بناهای عجیب از سنگ‌ها بر سر همدیگر نهاده. وزن هر سنگی در صفت نیاید. آفریدگار داند کی آن را چون ساخته و به چه قوت راست کرده‌اند.»

معماری معبد آناهیتای کنگاور برای سالیان طولانی همواره ذهن کاوشگران را به چالش‌ طلبیده و هنوز هم رازش به تمامی گشوده نشده است.

ایشتار بابلی و عیلامی، نانای سومری، سرس‌وتی هندی، آرتمیس یونانی، دایانای رومی، آی خانم افغانی، ننه خاتون سغدی، ‌اشی در مکتب زروانی لرستان و آناهیتای ایرانی با اختلاف جزیی، تقریباً‌ همگی یک کاراکتر دارند.

«اردوی سور آناهیتا» نام کامل ایزد بانوی آبهای روان ایران باستان است که معبدی برای ستایش از او در کنگاور ساخته بودند و کمی آن طرف‌تر در تاق‌بستان کرمانشاه نقشش را بر روی کوه حک کرده‌اند.

بعد از این‌که آناهیتا را بدرود گفتیم و تصمیم گرفتیم که نباشد روزی که این ایزدبانو را با گل کردن آب بیازاریم، به سمت مکانی راندیم که در فهرست آثار میراث جهانی به عنوان هشتمین اثر ایرانی، به ثبت رسیده است.

کوه در ذات خودش مقدس است. چه از آن زمان که قله کوه نجات بخش آدمیان شد و چه در آن زمان که خدا با پیامبرانش در آن حرف زد و بیستون نیز مقدس است. از دیرباز مقدس است.

می‌گویند نام قدیمش، بغستان بوده به معنای جایگاه خدایان. “بغ” همچنان که در “بغ‌دخت” به “بی” و واژه “بغ‌دخت” به “بی‌دخت” تبدیل شده ، در واژه بغستان هم روال پیشین در پیش گرفته و ما امروز به آن جایگاه خدایان دیروز، می‌گوییم: بیستون.

بیستون کوهی است که فرهاد در آن نقش عاشقی‌اش را کند (بنا به فرهنگ مردم محلی). همان جایی است که داریوش،شاهان‌شاه هخامنشی برای دوست و دشمن نگاشت که با “بردیای دروغین” چه کرد. و همان جایی است که هرکول سالهاست در آن لمیده و گویی به کرمانشاه می‌نگرد.

ما در این‌جا مشهورترین کتیبه میخی جهان را داریم. ما در این‌جا طولانی‌ترین کتیبه فارسی باستان را می‌بینیم. این‌جا همان جایی است که مهم‌ترین سند تاریخی زمان داریوش هخامنشی تقریبا بدون هیچ تحریفی به ما رسیده است.

بیستون می‌گیردت. آن‌جا می‌گیردت، چه بخواهی چه نخواهی.

از بیستون به کرمانشاه راهی نیست. در داخل شهر کرمانشاه دیدار از تکیه معاون‌الملک (موزه مردم شناسی) را از دست ندادیم. عکاسان بسیاری را می‌شناسم که به عشق این‌که نور آفتاب را در ارسی‌های این مکان در قاب دوربین حبس ‌کنند، ساعت‌ها به انتظار می‌نشینند.

هیچ کس حاضر نیست در کرمانشاه “تاق‌بستان” را از دست بدهد. چه برای خوردن یک دنده کباب کرمانشاهی در رستوران‌های آن‌جا و چه برای دیدار از آن نقش‌ها و تاق‌های سنگی ساسانی.

گویی شاهان ساسانی، در سر راه مردمان آن روزگاران، تایید پادشاهی‌اشان توسط اهورامزدا را به رخ می‌کشند.

اهورامزدا و مهر و آناهیتا، هر سه این ایزدان و ایزدبانوان، در این‌ مکان جمعند. گویی این کوه مکانی است برای شور و مشورت آن‌ها با هم.

توصیه می‌کنم برای دیدار از همه چراغ‌های روشن شهر کرمانشاه، شامتان را در پارک کوهستان میل کنید.

کرمانشاه را با همه نوستالژی‌ای‌ که برایمان دارد پشت سر می‌گذاریم و می‌رویم. می‌رویم به سمت سنندج.

“سنه‌دژ” هم اسم یک قلعه تاریخی است و هم نام قدیمی سنندج. سنه‌دژ به معنای دژ سنگی.

این شهر هم یک مکان تفریحی همچون پارک کوهستان کرمانشاه دارد به نام پارک آبیدر. جای خوبی است برای دیداری پانورامایی از شهر.

خانه کرد (عمارت آصف) به تو می‌گوید هر آن‌چه که از مردم کرد می‌خواهی بدانی. در کنارش دیدار از مسجد جامع قدیم سنندج که به نام مسجد دارالاحسان معروف است را فراموش نکنید.

راه ما به مریوان و دریاچه زریوار از “نگل” می‌گذرد. روستایی که به خاطر قرآن قدیمی‌ درون مسجدش معروف است. قرآنی که تا به حال سه مرتبه دزدیده شده و باز به موطن اصلی خود برگشته.

راهمان را به سمت شهر مرزی مریوان ادامه می‌دهیم.

در مریوان، زریوار ناگهان در برابر چشمان مسافر گسترده می‌شود. تالابی که در افسانه مردم محل جایی برای خودش دارد. مردم در آن قایق‌سواری می‌کنند و ماهی‌گیران ماهی (ماسی به زبان محلی) ‌می‌گیرند. نیلوفرهای آبی که در سطح آب تالاب پهن شده‌اند، تو را به یاد نقش این گل در تخت جمشید و تاق بستان می‌اندازند. همان گلی که در شرق باستان همان نقشی را داشت که گل رز در غرب امروز.

این‌جا مردم به زبان کردی حرف می‌زنند و لباس کردی می‌پوشند. چند کیلومتر آن‌طرف‌تر، عراق است.

از اول هم به عشق اورامان سفر کردیم و اکنون دیدار این دیار نزدیک است.

کوه و دره و غار و جنگل و چشمه را که با هم جمع کنی، می‌شود اورامانات.

راه‌ کوهستانی و صعب العبورش، این سرزمین و مردمش را بکر نگه داشته. هنوز وقتی با مردم محلی حرف می‌زنی، رد واژه‌های اوستایی را می‌یابی.

بیشتر لهجه این مردمان به زبان اورامی است و بقیه هم به لهجه جافی سخن می‌گویند.

“گورانی” نام ترانه‌های اورامانی است. به ترانه‌های شاد “چپی” می‌گویند و به ترانه‌های غمگین ” هوره”.

روستای “اورامان تخت” گل سرسبد اورامانات است. معماری این خانه‌ها با آن پنجره‌های سبز و آبی‌اش شیفته‌ات می‌کند. در این روستا،پیری آرمیده است به نام پیر شالیار که هرساله عروسی می‌کند. نیمه‌های بهمن باید به این روستا آمد تا از خوان این عروسی بهره‌ای برد.

طبیعت اورامان خشن است. کردها یاد گرفته‌اند چگونه با آن دست و پنجه نرم کنند و در عین حال با آن زندگی کنند. آن‌ها تهمتن شده‌اند و این را مدیون طبیعت هستند. پس دوستش دارند.

خانه‌های این مردمان پشت به کوه دارد و رو به جنگل‌. آنها پشتشان به کوه گرم است و چشمشان به سبزی عادت دارد.

برای درک اورامان باید از روانسر و پاوه گذشت. باید در غار قوری قلعه قدم زد. باید گیوه هورامی به پا، کوه‌هایش را فتح کرد. باید از چشمه‌هایش نوشید و نهایتا باید گل “حسن و حسین” (لاله واژگون) را نظاره کرد.

با این نظاره، نگاه جاودانه می‌شود. راز اورامان در این نگاه آخر است.

دیدگاه‌ها

  1. مهدی فتوحی

    ۱

    درباره ی بغ در واژه نامه ی دهخدا چنین نوشته شده که به گمان من کامل و بی نقص است:
    (فَغْ) =بُت = وَثَن . نام بتی هم هست و عربان بت را صنم خوانند. (برهان ). نام بتی است . (رشیدی ) (ناظم الاطباء). نام بتی بوده یا هر بت . (فرهنگ نظام ). در اوستا بغ ۞ بمعنی بهره و نرخ و بخش و بخت آمده . در گاتها بغ ۞ بهمین معنی است ، دوم بغه در اوستا و بگه در پارسی باستان بمعنی خدا و دادار و آفریدگار است . در اوستا این کلمه چندبار مرادف خدا (اهورمزدا) و گاهی نیز بمعنی ایزد آمده است . بغ به هر دو معنی از یک بنیاد است از مصدر بگ ۞ اقوام سکه مانند دیگر قبایل آریایی خدای خود را بگه ۞ می نامیدند. نزد همه ٔ اقوام آریایی یا اقوام هند و ایرانی پیش از برانگیخته شدن زرتشت ، بغ نام مطلق خدا بوده . زرتشت خدای یگانه ٔ خود را اهورمزدا خواند، اما واژه ٔ بغ همچنان بمعنی اصلی خود باقی مانده ، در اوستا مفهوم خود را از دست نداده است . در پارسی باستان (کتیبه های هخامنشی ) بگه نیز بمعنی بخشیدن (در پهلوی بختن ) ۞ در سانسکریت بهگه ۞ نیز بمعنی بخشیدن است . در زبانهای دیگر هند و اروپایی بغه ۞ یا بگه ۞ با اندک تغییر لهجه نیز موجود است در سانسکریت بهگه بمعنی خدا و در ودا بسیار آمده است . بهگود گیته ۞ بمعنی سرود خداوند، نام بخشی است از نامه ٔ ودا. در زبانهای اسلاو (مانند روسی کنونی ) بوگو ۞ بمعنی خداست . این واژه از سکه ها ۞ باقوام اسلاو رسیده و بمعنی خدا بکار رفته است . کلمه ٔ مزبور در ترکیب بغداد و بغپور و بغستان (بیستون ) آمده و مبدل و معرب آن فغ است . رجوع به «بغ» در یادنامه ٔ دینشاه ایران پورداود ص ۲۱۳ ببعد شود. در پهلوی بغ، بگ (خدا،الوهیت ، سلطان ) «مناس .» (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نام بتی نیز بوده و گویند شهر بغداد که در اول دیهی بوده بنام آن بت بنیاد نهادند. (انجمن آرا). نخستین بار با «دات » بشکل «بغ داتی » در کتیبه ٔ «سارگون » پادشاه آتور که از سال ۷۲۱ تا ۷۰۵ ق . م . پادشاهی کرد بنام یک نفر ایرانی دیده میشود سپس واژه ٔ بَغبَدِیْش َ نام یکی از ماههای مذکور در کتیبه ٔ داریوش است بمعنی «ماه ستایش خدای » و در اوستا و کتیبه ها هم بغبمعنی «خدای عالم » آمده و دو تن از امرای فارس «بغکرت » و «بغداد» پسرش که هر دو سکه زده اند دارای نامی می باشند که با این کلمه ترکیب شده است . «بغکرت » یعنی خدای کرد مانند یزد کرد و «بغدات » یعنی خدا داد مانند «سپند دات » و «میثردات » و نام شهر بغداد از این جمله است ، این واژه در نام آتشکده ٔ معروف «اتورخور نه بغ» که یکی از سه آتشکده ٔ بزرگ ایران بشمار میرفته و در کاریان پارس بوده است یعنی آتش جلالت و فر یزدانی و نیز نام موبدی همزمان هارون عباسی «آذر فرن بغ» بصورت ترکیب دیده می شود. و بغ در سکه ٔ شاهنشاهان ساسانی نیز بهمین معنی آمده است ولی قدری فرودتر بمعنی خدایان دون اهورمزد آمده و در اواخر ساسانیان بغ تطور یافت و بمعنی مطلق بزرگ استعمال شد و حتی در «یادگار زریران » یکبار بمعنی «سر» استعمال شده آنجا که گوید: «مرویژنشیم نی یابد جز که بر اسپان و بغان نیژکان » یعنی مرغ نیز جای نشستن نیابد جز بر اسپان و سرهای نیزه ٔ سواران . و در زبان سغدی «فغ» می گفتند و فغپور لقب پادشاه چین ، کلمه ٔ سغدی است یعنی پسر خدا و به روسی هم «بُغ» بمعنی خدا بود. (از حاشیه ٔ سبک شناسی بهار ج ۱ ص ۳۱، ۳۲). خدا. (ناظم الاطباء). رجوع به یسنا صص ۳۳، ۱۰۳، ۱۷۲ و فرهنگ ایران باستان ص ۸۷ و یشتها ج ۱ و ۲ و تأثیر مزدیسنا در ادبیات فارسی و فغ شود.

    ۲

    من مدتی است بدین می اندیشم که واژه ی مدینه ی عربی از ریشه ی فارسی هگمتانه گرفته شده است

    ۳
    اورامان هم در ریشه ی واژگانی خود می تواند معناهای زیربافتی بسیاری داشته باشد زیرا مان به معنای خانه است و اورا احتمالا مخفف اهورا باید باشد. از طرفی اورا می تواند با اورارتو ها هم مرتبط باشد. در ضمن هوره هم همان اهورا است در لفظ عامیانه. این را من از دهان یک استاد آواز کردی شنیده م.

  2. حامد شريفي

    سلام نظر خاصی ندارم فقط میخواستم تشکر کنم به خاطر سفری که به اورامان داشتی امیدوارم لذت برده باشی

  3. سیما سلمان‌زاده

    کردستان را دوست دارم
    اعتراف می‌کنم عاشق کردستانم
    شاید چون عاشق دو معلم ریاضی‌ام بودم که کرد بودند و بعد یک استاد کرد در دانشگاه و بعد حماسه‌ها و ادبا و خلاصه بازهم ممنون
    غرق سفر بودم که تموم شد
    …………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس که مطالعه می کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *