قرار بود سوم و چهارم و پنجم خرداد را به استان آذربایجان غربی سفر کنم. یک سفر تقریبا کاری بود. هماهنگی ها انجام نشد و نرفتیم. با این حال، سفر لغو نشد. مقصدمان تغییر کرد. این شد که:
چهارشنبه، ۳ خرداد به همراه یکی از دوستانم بو ه دعوت “کاظم حلاج ثانی” به رشت سفر کردیم. کاظم خبرم کرد که قرار است در روزهای چهارشنبه و پنج شنبه به ترتیب، جشنواره های “توت فرنگی” و “گلابگیری” در دو روستای مختلف گیلان برگزار شود. قبل از این، در جشنواره های “نورزو بَل” و “الهی خور دتاوه” استان گیلان شرکت کرده بودم و تمایل داشتم که از این دو جشنواره نیز بی نصیب نمانم.
به رشت که رسیدیم، کاظم و ملودی (همسر کاظم) به پیشواز آمدند و یک راست راهنمایی امان کردند به منزل پدری ملودی. جایی که پذیرایی لذیذ ناهار گیلکی انتظارمان را می کشید.
بعد از صرف ناهار، از رشت به سمت “پیربازار” و روستای “صوفیان ده” رفتیم. جشنواره “توت فرنگی” در این روستا برگزار می شد.
مثل همیشه، برگزاری جشنواره بهانه ای است برای دور هم جمع شدن، برپاکردن بازار، فروش محصول و یادآوری سنت ها. در تصویر می بینید که توت فرنگی و آلاسکای توت فرنگی می فروشند.
در این تصویر، مراحل درست شدن چای را به روش ساده و غیرکارخانه ای مشاهده می کنید. برگ چای چپده شده را در آن سینی چوبی ورز می دهند و می مالند. بعد آن را خشک می کنند و چای سیاه می شود. این چای سیاه را دم می کنند و می نوشند.
بخش دیگری از بازاری که به بهانه جشنواره برپا شده است.
کرم ابریشم هم آورده بودند.
در ادامه ی تصویر بالا
بنده تاکنون نمی دانستم که در استان گیلان توت فرنگی کاشت می شود و گلابگیری انجام می شود. برگزاری این دو جشنواره فرصتی بود برای اطلاع یافتن از این اتفاقات در این استان. در تصویر می بینید که مردم هم در جشنواره شرکت کردند و هم توت فرنگی خریدند.
به همراه همسفران، کمی از محل برگزاری جشنواره دور شدیم تا از اطراف بازدید کنیم. هیچ کدام نمی دانستیم که در حدود ۱ کیلومتری محل برگزاری جشنوراه، می توانیم در یک رودخانه ای که به تالاب انزلی منتهی می شود قایق سواری کنیم و با مناظر کم نظیری روبرو خواهیم شد.
رودخانه “تراب خاله” که به تالاب انزلی منتهی می شود. نمی دانم معنی “خاله” چیست، اما در نزدیکی همین محل، دو مکان هست به اسامی “نوخاله” و “هندو خاله”.
سوار قایق شدیم و فراموشمان شد که برای حضور در جشنواره آمده ایم. هوا و مناظر عالی بودند.
در ادامه ی قایق سواری
نیلوفر که به گل مرداب (سَل تیتی در زبان گیلکی) شهرت دارد.
وقتی این عکس ها را از برگ های نیلوفر می گرفتم، یاد عکس هایم از گل های نیلوفر در سفر اندونزی افتادم.
یَله در آب…
پوشش های متنوع گیاهی در این منطقه به چشم می خورد. حضور پرندگان کمیاب و زیبا نیز پررنگ است.
در تصویر نمونه ای از جایگاه (مخفی گاه) صیادان و شکارچیان را می بینید. آنها با قایقشان در این آلونک کمین می کنند و …
نمونه ای از خانه ی صیادان برای شب مانی. اینجا لبریز از صدای پرنده است.
اسم این گیاه را نمی دانم اما طرز کنار هم قرار گرفتنشان بسیار شگفت انگیز و مهندسی وار است.
از نزدیک ببینید.
این تصویر گوگل را برای این گذاشتم تا متوجه انشعابات رودهایی که به تالاب انزلی می روند بشوید. ما در همین نزدیکی بودیم.
بعد از قایق سواری در آن مکان فوق العاده، به مکان برگزاری جشنواره برگشتیم و شاهد اجرای مراسم بودیم. در تصویر شاهد بخشی از مراسم عروسی هستید.
گوسفند را هم بزک کرده اند.
با لباس قاسم آبادی، هدایایی را برای مراسم عروسی بر روی سر حمل می کنند.
حصیر می بافد
من یادم هست که بیشتر تابستان های دوران کودکی ام را بر روی همین حصیرها خوابیده ام.
زنبیل می بافد.
همان
به نظر می رسید که قصد داشتند بخشی از مراسم “عروس گُله ی” را اجرا کنند که به گمان بنده ناقص بود. در تصویر مرد روستایی بعد از خوردن، خوابیده و همسرش، اطراف او را جارو می کند.
شرح مراسم عروس گولهی (arus guley ): عروس گولهی یک آیین نمایشی است که تا حدود چهل- پنجاه سال قبل، پیش از نوروز، برگزار میشد. امروزه این آیین نمایشی سراسر شاد، به لحاظ توسعه و نفوذ رسانههای جمعی و گسترش راههای ارتباطی، در دورترین آبادیهای گیلان هم اجرا نمیشود. زمان برگزاری مراسم عروس گولهی حدود نیمۀ دوم اسفند ماه بود. گروه نمایش پس از غروب آفتاب خانه به خانه راه میافتادند و در حیاط و فضای جلوی خانه برنامۀ عروس گولهی را اجرا میکردند. بازیگران اصلی این نمایش چهار نفر بودند که با ساز زن و نقاره چی و کولبارچی و سرخوان، تعدادشان به هفت نفر میرسید. سرخوان، خواننده شعر عروس گولهی بود و چهار بازیگر اصلی نمایش عبارت بودند از: غول، پیر بابو، عروس گولی و ینگه و مراقب عروس گولهی.
١- غول: غول به باور مردم گیلان، موجودی افسانهای، درشت پیکر و ساده لوح بود. در این نمایش چهرۀ مرد جوان تنومندی را با زغال یا دوده سیاه میکردند، دو شاخ گاو برسرش میگذاشتند، دمی از جارو برای او درست میکردند، دستهای از ساقه و پوشال خشکیدۀ برنج (کولوشkuluš) به دست او میدادند و چند زنگ بزرگ آفتابهای و زنگوله نیز بر کمر، پا و لباسش میآویختند و گاه دستههای بزرگ ساقه و پوشال خشکیدۀ برنج را برشکم و سینۀ او میبستند و او را به شکل و قامتی وحشتناک و مضحک در میآوردند و آمادۀ اجرای نقش میکردند.
٢- پیر بابو: چهرۀ بازیگر پیر بابو (pir bâbu) را هم با زغال سیاه میکردند و کلاه قیفی بر سرش میگذاشتند و ریش و سبیلی از دم اسب برای او درست میکردند. پیر بابو لباسی کهنه و مندرس بر تن میکرد و یک چوبدستی برای دور کردن غول از اطراف عروس گولهی در دست داشت.
٣- ناز خانم یا عروس گولهی: نقش عروس گولهی را هم پسر جوان یا نوجوانی بازی میکرد که لباس محلی بر تن داشت و کمی خود را با وسایل آرایش سنتی، بزک کرده بود. او گاه زنگهایی برای نواختن به هنگام رقصیدن در دست میگرفت.
۴- ینگه: ینگه عروس هم پسر جوان یا نوجوانی بود با لباس و آرایش محلی و متفاوت با عروس.
۵-کولبارچی: یک نفر کیسهای بر پشت گرفته ، همه جا با گروه همراه بود. پس از پایان نمایش کولبارچی، تخم مرغ، برنج و سایر مواد غذایی و هدایایی را که صاحبخانه میداد، درون کیسهاش میگذاشت و به دنبال گروه حرکت میکرد. داستان این نمایش مبارزۀ غول و پیر بابو بود. غول میخواست عروس را برباید و پیر بابو مانع میشدکه غول به عروس او دست یابد. این مبارزه و کشمکش مدتی به طول میانجامید و سرانجام غول فرار را بر قرار ترجیح میداد. شعر عروس گولی بسیار ساده، طنز و گاهی هجوآمیز بود. این نمایش با رقص و شعر و شوخی سبب خنداندن و شادی مردم میشد. و مردم نیز به نوعی با واگویه کردن و دست زدن در نمایش شرکت میکردند.
در تصویر فوق، عروس گله و غول را می بینید.
غول
کشتی شوهر عروس گله با غول
پیروزی بر غول
گروه ما قبل از تمام شدن برنامه های جشنواره، رفتیم تا از مزارع توت فرنگی بازدید کنیم. در تصویر بوته های توت فرنگی را می بینید.
محل برگزاری جشنواره را ترک کردیم و به مسیر دیگری شتافتیم.
کاظم و ملودی هدایتمان کردند به مکانی در ۳۰ کیلومتری شهر شت به نام دریاچه و سد “سقالکسار”
مکان آرام و دوست داشتنی است. اگر قدر این محوطه را بدانند، جان می دهد برای چیاده روی و تجدید قوای روحی.
ما در اطراف دریاچه قدم زدیم، عکس گرفتیم و همزمان به گوشمان پر شد از نغمه های بهار که پرندگان می سرودند.
حرارت دریاچه اوج می گیرد.
جان می دهد برای گرفتن فیلم و ایجاد یک لوکیشن توهم آمیز.
بعد از بازدید از دریاچه “سقالکسار” به رامسر آمدیم و برای شب در منزل پدری کاظم، استراحت کردیم. کاظم برای شام دعوتمان کرد به عروسی و اینگونه شد که بعد از مدت ها شام عروسی گیلکی را هم مزه کردیم. درضمن در رامسر، یکی از دوستان (آقای کیقباد پروانه، مسافر سفر اروپا) را ملاقات کردم. در تصویر، صبحانه روز دوم سفر را می بینید که توسط کاظم آماده شده است. این پسر اگر در گردشگری فعال باشد، حتما بسیار موفق خواهد شد.
میزبانان ما، پدر و مادر کاظم
شب قبل، کاظم از چشمه ای برایمان گفته بود که رفتارهایش عجیب است. چشمه ای که گاهی آب اندکی دارد (یا اصلا ندارد) و گاهی آب بسیار زیادی از آن خارج می شود. یادم هست در سفری که با عنوان “سفر به شرق بهار” از آن نام برده ام، “کیوان” از وجود چنین چشمه ای در نزدیکی فارسیان (گالی کِش) به نام “چشمه دیو” برایمان گفته بود. ما بعد از صبحانه و خداحافظی از پدر و مادر کاظم به سمت مکانی رفتیم که نامش این است: “اوشیان گل سرخ چابکسر”. نام زیبایی است. به نزدیکی چشمه که رسیدیم، با نگهبان چشمه ها و آب ها برخورد کردیم. منظورم همان مار سیاهی است که در تصویر می بینید.
نامش، چشمه “دَم کش” است. وقتی ما رسیدیم همین قدر آب داشت. این چشمه از لابه لای ریشه های یک درخت تنومند بیرون می آید.
به مقدار آب توجه بفرمایید.
ظاهرا این چشمه از زمان قدیم برای مردم جالب توجه بوده است. حتی در سفرنامه ها از این چشمه باد شده است. در تصویر می بینید که برایش درجه قرار داده اند تا شگفتی آن را به بازدیدکنندگان نشان دهند. در این زمان شما آبی را در کف رودخانه نمی بینید.
فقط ۱۰ دقیقه بعد، چشمه شروع به خروشیدن کرد و آب آن زیاد و زیادتر شد. واقعا عجیب بود.
آب در رود جاری شد.
به درجه و بستر رود نگاه کنید. باورتان می شود که فقط در عرض ۱۰ دقیقه این اتفاق افتاد.
همان
شاید حدود ۱۰ دقیقه آب چشمه زیاد شد و دوباره کم شد. به درجه دقت کنید.
مقدار آبی که وارد دهانه می شود در زمان زیاد شدن آب…
مقدار آبی که وارد دهانه می شود در زمان کم شدن آب…
وقتی آب چشمه کم شد، از کاظم و ملودی اینگونه عکس گرفتم. این عکس به همان اندازه رفتار این چشمه عجیب است.
“دَم کش” را گذاشتیم تا دَم بکشد و رفتیم.
وقت “نشا” آغاز شده بود.
از قبل برای یکی از دوستان عزیزم، “بهزاد سواری” پیغام گذاشته بودم که احتمالا به سراغش خواهم رفت. با بهزاد دو سال پیش، همان هنگامی که برای برنامه غیرمنتظره سفرمی کردم، آشنا شدم. بهزاد در روستای “چولاب” در نزدیکی آستانه (جاده لاهیجان – رشت) زندگی می کند. من بهزاد را اولین مرتبه دقیقا در همین محل، یعنی قهوه خانه روستای چولاب که صاحبش پدربزرگ مادری “حسن محیط” (یکی از برجسته ترین راهنمایان گردشگری کشور و اهل استان گیلان) است، دیدار کردم. بهزاد را با لباس قرمز در میان مشتریان همیشگی این قهوه خانه می بینید.
بهزاد و پدربزرگ “حسن محیط”
بهزاد عاشق چولاب و شالیزار و مردمان روستایش است.
پدربزرگ در حال پذیرایی
این عکس دو سال پیش است. هنگامی که با بهزاد آشنا شدم.
بهزاد با یکی از روستائیان عکس گرفت. لطفا به عکس بعدی توجه بفرمایید.
این عکس را دو سال پیش گرفتم. همان فردی است که در عکس بالایی با بهزاد دیده می شود. همان پیراهن را به تن کرده و ما به صورت اتفاقی دوباره دیدیمش.
رفتنش بسیار غریب است. دوست دارم دوباره او را نیز ببینم.
ناهار دعوت شدیم به منزل پدری بهزاد. قبلا هم به این منزل رفته بودم و در آنجا با بهزاد برای برنامه “غیرمنتظره” مصاحبه کرده بودیم. متوجه شدیم که پدر و مادر بهزاد به همراه چند تن دیگر از روستادیان چولاب به تازگی از سفر حج برگشته اند. شام دیشب، شام عروسی بود و ناهار امروز، ولیمه.
این حوض در منزل پدری بهزاد قرار دارد. خالی است.
اما دو سال پیش آب داشت. بهزاد درون آن رفته بود و ما از او فیلم گرفتیم. این عکس هم متعلق به دو سال پیش است. سفر یک رویاست، نه؟
از یکی از خانه های متروک و قدیمی روستای چولاب بازدید کردیم. معماری اش بسیار جالب توجه بود. به کف ساختمان و چیدمان چوب ها دقت کنید. می گویند ضد زلزله است، چون لرزش ها را می گیرد.
این هم منزل مادربزرگ (مادر پدر) بهزاد است. ناهارمان را اینجا خوردیم.
مادربزرگ بهزاد به پیشوازمان آمد.
خانه ی تمیز و دوست داشتنی او.
همان
پدر بهزاد به ما نشان می دهد که چگونه از آن پله ها به اتاق زیر شیروانی می روند.
همان توضیح بالا
پدر بهزاد بهمان گفت در مکانی که اشاره می کند (بالای چوب)، کدو یا هندوانه می گذاشتند تا خنک بماند. این بخش از خانه (ایوان) باد در حرکت است و خنک تر از داخل اتاقهاست.
مادربزرگ هم به سفر حج رفته بود.
بدون شرح
اینجا زمین پدر بهزاد است. یک جمجمه ی گاو بر روی شاخه درختی قرار داده تا محصولش را از گزند چشم زخم دور کند.
عکس بالا از نمای نزدیکتر… پدر بهزاد از داخل جمجمه سیم عبور داده تا به مردم بفهماند که به جای چشم گاو، دوربین کار گذاشته و وقتی داخل خانه نشسته است، زمینش را کنترل می کند.
درون این دیوار (دیوار مربوط به بنایی در نزدیکی مادربزگ بهزاد) یک “شانه به سر” (هدهد) زندگی می کند (به سوراخ دیوار توجه فرمایید). بهزاد می گوید این “هدهد” هر هفته یک مرتبه فضولات جوجه هایش را از داخل لانه بیرون می اندازد. در تصویر و در پای دیوار آشغال های لانه هدهد را مشاهده می کنید.
بعد از ناهار “حسن محیط” را یافتیم. با او قرار گذاشتیم تا به همراه بهزاد و بقیه به سمت روستای “گیلده” (به سمت “شفت” و در نزدیکی “جیرده”) برویم.
قرار بود در جشنواره گلابگیری شرکت کنیم.
من نمی دانستم که گیلان باغ های گل دارد و می تواند جشنواره گلابگیری برگزار کند. اما ظاهرا این اتفاق، جدید است، چنانکه در این باغ تعداد گل ها زیاد نیست.
یک باغ گل دیگر
در حاشیه برگزاری جشنواره گلابگیری
فروش گلاب و بقیه ی محصولات مربوط به گل
صحنه ای از روش گلابگیری
گل ها خوشبو بودند.
در حاشیه برگزاری جشنواره
بخش مختلف مراسم جشنواره گلابگیری تقریبا شبیه جشنواره توت فرنگی بود.
لاخن (لافند) بازی در استان گیلان بسیار رایج است.
مقبره میرزاکوچک در شهر رشت
مقبره شیون فومنی در نزدیکی مزار میرزا کوچک خان قرار دارد.
بعد از اتمام بازدیدها، همگی با هم در یک رستوران در نزدیکی شهر آستانه شام خوردیم. بعد بنده و دوستم از کاظم، ملودی و بهزاد خداحافظی کردیم و برای اقامت شبانه به منزل “حسن محیط” رفتیم. صبح روز سوم سفر، بعد از صبحانه از حسن محیط خداحافظی کردیم و به سمت تهران حرکت کردیم.
این عکس را ببینید و با عکس پایین مقایسه کنید.
عکس بالا را که در این سفر گرفتم با این عکس که دو سال پیش از این خانه گرفتم مقایسه کنید و ببینید که چگونه میراثمان بر باد می رود.
قبل از برگشت به تهران، تصمیم گرفتیم سر راه از موزه میراث روستایی گیلان بازدید کنیم. قبلا دو مرتبه برای بازدید از این موزه اقدام کرده بودم که در هر دو مرتبه با در بسته مواجه شدم. این مرتبه اما خوش شانس بودیم. در تصویر یکی از مسیرهای پیاده روی اکوموزه را مشاهده می کنید.
برای به دست آوردن اطلاعات موزه میراث روستایی گیلان می توانید به آدرس http://www.gecomuseum.com/index.php رجوع کنید. در این اکوموزه، گیلان به مناطق جلگه ای (شرق، مرکز، غرب)، کوهپایه ای (غرب، شرق)، ساحلی (شرق، غرب) و کوهستانی (شرق، غرب) تقسیم شده است.
ایجاد اکوموزه گیلان یک اتفاق خوشایند است و می توان از آن به عنوان یکی از طرح های موفق در عرصه میراث فرهنگی نام برد. این موزه نه تنها در مکان مناسبی ساخته شده، بلکه به راستی معماری، سبک زندگی، پوشاک، خوراک، موسیقی و … فرهنگ گیلان را به نمایش می گذارد.
در روزهای تعطیل، شما می توانید علاوه بر بازدید از فضای موزه، با نحوه ی پخت نان و شیرینی محلی آشنا شوید و محصولات صنایع دستی گیلان را بخرید.
داخل یکی از خانه های اکوموزه.
ایوان یکی از خانه ها
یکی از سازه های اکوموزه
بدون شرح
بدون شرح
یکی از خانه های اکوموزه
یکی از قهوه خانه های اکوموزه که می توانید در آنجا چای و نوشیدنی میل کنید.
مسیر پیاده روی
در این اکوموزه بازدیدکننده در میان درختان پارک جنگلی سراوان قدم می زند.
یکی دیگر از سازه های اکوموزه
نوعی نان می پزد
حصیر می بافد
یکی دیگر از خانه ها
داخل یکی از خانه ها
مسیر دسترسی از طبقه اول به طبقه بالایی یکی از خانه ها
بدون شرح
بدون شرح
“دَلار” درست می کند. دَلار مخلوطى است از سبزى هاى معطر با مقدارى نمک که در گیلان آن را به جاى نمک با میوه هاى ترش مثل گوجه سبز, پرتقال ترش, توت سرخ, سیب ترش و مخصوصا با خیار مى خورند. همچنین مخلوطى از دلار با شکر و سرکه با کاهو مصرف مى شود. ضمنا گوجه سبز ترش را در ظرفى بزرگ یا طشت مى شکنند یا له مى کنند با دلار مخلوط کرده و مى خورند که آلوچه دشکن نامیده می شود و بسیار خوشمزه است.
یکی دیگر از خانه ها
این سازه به نام “کندوج” شهرت دارد. اطلاعات مربوط به کندوج را در اینجا http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9%86%D8%AF%D9%88%D8%AC بخوانید.
یکی دیگر از سازه های اکوموزه به نام “تلنبار” است.
بعد از بازدید از اکوموزه که حدود ۳ ساعت طول کشید (بهتر است برای بازدید کامل از این اکوموزه حدود ۵ ساعت وقت بگذاریم) به سمت تهران ادامه مسیر دادیم و سفرمان را به پایان بردیم.
دیدگاهها
سلام و درود
اسم و تصویر آخری آن هم بدون توضیحات کمی وهم انگیز است
……………………………………………………………………………………
جواب: سلام. توضیح خواهم داد.
سلام آقای نور اقایی
دیشب پس از چند دفعه ناکامی برنامه سفر گرد را دیدم اما پنج دقیق آخرشو
صداتون با اون چیزی که من فکر میکردم فرق داشت
یه سوال این آقای مجری گردشگری خونده؟
……………………………………………………………………………………
جواب: سلام. بله، مدیریت جهانگردی خونده.
سلام آرش جان سفرهات به خیر ماروهم با خودت ببر.
……………………………………………………………………………………
جواب: سلام. چشم.
عالی بود. سپاس
……………………………………………………………………………………
جواب: سلام. ارادتمندم.
سلام. داستان اون مرد پوشالی با صورت سیاه رو میتونید بگید؟ با تشکر
……………………………………………………………………………………
جواب: سلام. چشم. توضیح خواهم داد.
سلام اقای نوراقایی .به شهر واستان ما خوش امدید.از عکس ها بسیار لذت بردم .وقتی که این عکس ها را دیدم بار دیگر احساس کردم که در بهشت زندگی می کنم!!!! در سفرهای بعدی از باغات زیبای چای در دامنه های اطراف لاهیجان وسیاهکل وهمچنین از ییلاق اسپیلی و دیلمان وطبیعت زیبای اطراف املش دیدن کنید مطمئنا عکس های زیبایی میگیرید.(البته اگر تا به حال تشریف نبرده باشید) با سپاس فراوان از سایت خوبتان -مهرناز از رشت
……………………………………………………………………………………
جواب: سلام. آن مکان ها را بارها دیده ام. سپاس از لطف شما.
سلام.عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود
……………………………………………………………………………………
جواب: سلام. ارادتمندم.
آرش جان زبانم قاصره از گفتن کلمات . فقط میتونم بگم ممنون که ما رو هم با خودت با عکسهای قشنگت به گیلان بردی
……………………………………………………………………………………
جواب: سلام. قربون تو مَرد.
سلام. وای خیلی عالی بود.
اون رودخونه اسمش چیه؟ رویایی بود.
……………………………………………………………………………………
جواب: سلام. توضیح خواهم داد.
شاعری می گفت : “چون باد سفر کن که چون می رود و هست”
و تو این چنینی.پاینده باشی.
……………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس از محبت شما.
سلام،
مرسی از بابت عکسهای قشنگتون، مثل همیشه عالی بود.
چقدر دلم میخواد منم میتونستم یه چند روزی رو تو فضای سبز و دلانگیزی که تو این چند تا عکس آخری چشم رو نوازش میده تو یکی از همین خونههای ساده و بیپیرایه روستایی سر کنم، شاید معنای زندگی دوباره یادم میومد.
موفق و پیروز باشید.
……………………………………………………………………………………
جواب: سلام. امیدوارم فرصت سفر و آرامش داشته باشید.
سلام اقای نوراقایی
عکسها فوق االعاده بود خوشحالم سفر خوبیی داشتین من هم از دیدنتون خوشحال شدم
……………………………………………………………………………………
جواب: سلام بر بهزاد عزیز. دیدار دوباره تو فوق العاده بود.
سلام
مثل همیشه عالی .
برام دعا کنید … ، درخواست ویزای شینگن دادم !
…………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. آرزوی موفقیت دارم براتون.
اگه براتون مقدور بود از موزه میراث روستایی در ۱۰ کیلومتری رشت بازدید کنید جمعه ها امکان بازدید برای عموم وجود داره
…………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. دوست خوب اگر دقت می کردی متوجه می شدی که در همین سفرنامه عکس های موزه میراث روستایی دیده میشه.
سلام
چه سفر خوبی. میتونی یه بخشی رو تو سایتت با عنوان سفرهای میراث معنوی بذاری و این سفرهاتو توی اون قسمت مجزا کنی تا کسانیکه سایتتو میخونن کنجکاو بشن و بپرسن که میراث معنوی چیه و بیشتر با این مقوله آشنا بشن. البته فقط یه پیشنهاد بود.
………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. این بخش کار توست. تو میتونی سفرنامه ی اینچنینی رو جمع کنی و به سایت خودت منتقل کنی.
خیالت راحت شد آرش خان !
این دفعه دیگه گریه کردم 🙁
آرزومه تو یکی از این خونه ها زندگی کنم !
………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. امیدوارم بشه.
باسلام از بندر انزلی نزدیک به دوساله باعکسها ومطالب پر محتواتون اشنام درحضور شمانمیتونم خودمومعرفی کنم راهنمای محلی ویه کمی تورلیدرم توحوزه خودم حرف زیاد دارم حیف شد نشد که بیام فومن وشفت ببینمتون ضمن کشتی میرزا درخدمتتون هستیم
………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. ارادتمندم.
جناب آقای نورآقایی واقعا ممنون، به قولی دست مریزاد و خدا قوت …
این گزارش های سفر که با عکس همراه، از نگاه خودتون آدم رو با تمام اون مکان ها و آدم هاش با فرهنگ ها و آداب و رسومش همراه می کنه و این خیلی خوبه…
سپاس از شما و مشتاق بر خوندن و دیدن گزارش های بعدی شما.
………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. ارادتمندم.
درودبر ارش
بابت توضیحاتی که در رابطه با عکسها نوشته اید سپاسمندم.
اطلاعات ارایه شده توسط شما برای بنده بسیار مفید واقع شده و می شود. تقسیم اطلاعات و لحظات ثبت شده کاری است بس بزرگ …… سپاس از شما
………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. قربان شما.
عکسها و گزارش سفر بسیار زیبا و دل انگیز بودبه نوعی که حس در آنجا بودن را برای فرد بوجود می آورد امیدوارم سری هم به آذربایجان غربی بزنید و از نزدیک با همدیگر آشنا و سفری با هم داشته باشیم سایت بسیار جالبی دارید تبریک می گویم من هم عاشق سفر و کشف ناشناخته های هستم.
………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. همین دیشب از سفر آذربایجان غربی برگشتم. سفرنامه را می نویسم. موفق باشید.
ارش خان اگه بناداشتیید سمت انزلی بیاین خوشحال میشم در خدمتتون باشم ۰۹۱۱۸۸۱۲۰۰۳
………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. قربون تو. به امید دیدار.
سلام
فکرش را نمیکردم اینقدر تعصبی باشید. شاید حق داشته باشید!
………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام.نمی دانم کی هستی، اما فکر نمی کنی کمی ادب هم چیز خوبی باشد؟
سلام. خوش به حالتون که به گیلان سفرکردید واز اب و هواش لذت بردین. اما گیلان مکان های خیلی قشنگی داره که حتی اسمش هم رو نشنیدید شاید روزی برسه که بابیشترشون اشنا بشید.ولی خوشحالم من گیلانی که دور ازاستانم زندگی میکنم میتونم هروقت با سر زدن به سایت شما واقای حلاجی(یادش بخیر ۴،۵سال با ایشون وملودی جان همکلاس بودیم) سفری هم به شهرمون بزنم .همونقد که دوری از شهرمون باعث دلتنگی از شهرم میشه دوری از رشته ام وفعالیت در اون هم موجب دلگیریم میشه.
امیدوارم همیشه سفرهای خوبی داشته باشید وبتونید باعث حفظ میراث فرهنگی و همینطور پیشرفت گردشگری باشین.یادتون نره این شماها هستین که بعضی وقتا لازم میشه بخاطر عشق به کشورتون وگردشگری گهگاهی یه چیزایی رو به مسئولین گوشزد کنید.
………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام.
جناب ارش خان سلام من احسان هستم که با دوستم در سفر یونان در برج ٧همین سال با شما همراه بودیم البته ما فقط در اتن با شما بودیم وشما از انجا با گروه به المان رفتیدو ما به ایتالیاو از انجا به پاریس امیدوارم که منو به خاطر اورده باشین. سایت جالبی دارین من هم سفر را خیلی دوست دارم و خوشحال میشم که در بعضی از صفرها همراه شما باشم البته اگر شما دوست دارین راستی الان کجای دنیا هستین ؟امیدوارم هر جا که هستین سلامت وخوش باشین .با ارزوی موفقیت برای شما
…………………………………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. بله، یادم میاد. خیلی هم خوشحال شدم که کامنت شما رو خوندم. به امید دیدار دوباره.
جناب ارش افایی
بادرودفراوان وارزوی موفقیت برای شما. بطوراتفاقی با سایت شمابرخوردم.ازعکسهای زیبایی که گرفته اید بهره بردم والبته
شرحی که درزیر تصاویر داده اید انرا کامل کرده است.
حیفم امد که توضیحات زیرراندهم اول اینکه کلمه “خاله”که پسوندبعضی اسمهااست بمعنی تکه.پاره. لنگه.برش.قسمت….
یاتکه وقسمتی ازچیزی گفته میشودمثلا خربزه راخاله خاله کردن بعنی برش برش ردن وبهمین سیاق درمورد سایر چیزها مانند
زمین نیزبکارمیرود که درینصورت معنی محله یا ابادوابادی(area,)رامیدهد.توت فرنگی نیز درگیلان سابقه درازی دارد ودرباغات اطراف
رشت بویژه منطفه شمال غرب رشت حدفاصل رشت تاپیربازارکاشت میشدو به دلیل نبود جاده ووسایل حمل ونقل مناسب مصرف
محلی داشت.درمورد رودخانه تراب خاله بایدبگویم این رود بنام پسیخان روداست که ازکوههای تالش درمنطفه امامزاده ابراهیم در
جنوب گیلان سرچشمه میگیردوپس ازعبورازروستای تاریخی پسیخان وروستای بزرگ نوخاله به مرداب ودریای مازندران میریزد.
با عرض ارادت ح ج
…………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. خیلی سپاسگزارم از توجه، محبت و ارائه اطلاعاتتان.
سلام دوست عزیز
لذت بردم از تصاویری که تهیه فرمودید و به معرفی روستای زیبای صوفیانده همت گماشتید در خصوص واژه خاله در گیلکی عرض نمایم که به عنوان تعبیری از شاخه و انشعاب به کار برده می شود و در این جا به معنی رود یا رودخانه به کار برده می شود مثلاً نام نوخاله در حقیقت نه خاله بوده یعنی نه رودخانه که البته غیر از ۳ رود آن بقیه در خال حاضر خشکیده یا ادغام شده اند. البته اطلاعات تکمیلی در این خصوص در کتاب دارالمرز گیلان آورده شده است. متشکرم از زحمات جنابعالی
ضمناً بنده اهل روستای نوخاله هستم.
……………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس از شما.
سلام. من خودم بچه گیلانم. با اینکه خیلی سریع به مطالب و عکس ها نگاه کردم اما خیلی جالب بود.
موفق باشید.
…………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. ارادتمندم.
اون آقایی که توی تصویر خمیده راه میرفت ۱۴ فروردین ۹۳ در گذشت.روحش شاد
………………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. متاسف شدم. خدا بیارزه ایشون رو.
استاد چه گیلان گردی کردیم با این سفرنامه ی تصویری قشنگتون.
به به دریاچه “سقالکسار” اونجا شبیه رویاست….دو مرتبه اونجا رو دیدم…..اما از این بکری که شما نوشتین دراومده نمی دونم بشر چه اصراری داره که اونقدر به شکل و شمایل طبیعت دست ببره که ماهیت و بکر بودن ماجرا کلا گم بشه.
اسمش شده سد خاکی “سقالکسار” !
عکس نهم معرکه ست…شبیه کارت پستال شده.
و اونجایی که به گوجه سبز رسیدین …وای به به با دلار.
کیف کردم استاد، عاااالی بود.
………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس که مطالعه کردید.