روزی بود امروز

امروز هم برای خودش در زندگی من روزی بود. چند اتفاق مهم برایم افتاد که برایتان می‌نویسم:

۱- با مدیر مسئول مجله‌ی ایرانا حرف زدم و به او گفتم که فقط تا آخر تابستان امسال با او همکاری مستقیم خواهم داشت.
راستش من از این‌که بخواهم خودم را اسیر جایی یا کسی کنم، بیزارم. پس سردبیری این مجله را با آزادگی‌ام معاوضه کردم.
همیشه هم همین‌طور بوده‌ام. در سن ۲۵ سالگی هم‌زمان مدیر دو شرکت بودم و ۱۹ نفر کارمند با من کار می‌کردند، اما استعفا دادم. از دانشگاه فقط به این خاطر انصراف دادم که نمی‌توانستم خودم را دربند مدرک ببینم. در این سا‌ل‌هایی که به طور نیم‌بند در خبرگزاری میراث فرهنگی کار می‌کنم، اگر می‌خواستم می‌توانستم به راحتی دبیر تحریریه بخش گردشگری باشم، اما نخواستم چون نمی‌خواستم فرصت سفر را از دست بدهم. و بسیاری دیگر از این‌گونه تجربه‌های فرار از روزمرگی را در خاطرم ثبت کرده‌ام.
در این روزگاری که هستیم و با این شرایطی که داریم، غایت آرزویم این است مردی باشم بی‌مکان و همیشه در حال رفتن.

۲- کتابی را که دوسال منتظر چاپش بودم، امروز خریدم. در یک لحظه از خوشحالی می‌خواستم صورت فروشنده را ببوسم. اما او هرگز نمی‌دانست که این کتاب برای من چه ارزشی دارد.

۳- از خوشحالی چاپ کتاب که خودش تنها ۱۳۰۰۰ تومان می‌ارزید، حدود ۳۲۰۰۰۰ تومان دیگر خرید کردم. چند CD موسیقی و یک دستگاه GPS خریدم. این هر دو خرید، یک نوع فدیه‌ و هدیه است برای سفری که سه‌شنبه می‌روم و مسافرانی که هنوز ندیدمشان.

پی‌نوشت: بعضی از دوستان تصور کردند که کتاب خودم چاپ شده است، نه این‌طور نیست. کتابی که از آن صحبت کردم، جلد پنجم “فرهنگ نمادها” ترجمه‌ی خانم سودابه فضائلی است که قبلا چهار جلد آن را خریده و خوانده بودم.

دیدگاه‌ها

  1. ghazalee

    سلام آقای نورآقایی.
    آرزو می کنم همیشه آزاد و آزاده بمانید.
    میشه محبت کنید و با معرفی این کتاب ، ما را هم در لذت خوندنش شریک کنید.

  2. سمیه

    آزادی خیلی خوبه ولی زیادیشم خوب نیست . به نظر من انسان همیشه باید تو زندگی تعادل داشته باشه
    در ضمن میشه هم اسم کتابتونو بگید و هم بگید به کجا می خواید سفر کنید که این همه براش هزینه کردید؟

  3. hossein

    سلام آرش جان سفرت کجاست و اسم اون کتاب چیه راستی جریان این مطالب رمزدارت رو نمی دونم اگه می شه بیشتر توضیح بده؟
    شاد و سلامت ، همیشه در سفر باشی

  4. الهام

    تفکرت بسیار انتزاعیه! بعضی از نظراتت بسیار شسته رفته و روشنه و بعضی هاش …. می دونی منم از اهالی همین دنیا بودم اما از چند سال پیش تلاش کردم دنیای انتزاع رو فراموش کنم چون تا یه جاهای خیلی خوبش رفتم و ….. اما نوشته هات منو برمی گردونه به دنیایی که خودمو ازش دور کرده بودم!حالا هر روز ( و گاهی چند بار در روز ) نوشته هات رو می خونم! همه شادیها و داد و بیدادها و نقدها و تصمیمها و سفرها و البته شعرهات! نمی دونم برات چه آرزویی بکنم؟ واقعن نمی دونم! فقط بنویس و بنویس و بنویس و بگو اما ….نذار توی پیچ پیچ دنیای انتزاع تیکه تیکه های روحت و شادیهات جا بمونه این بلاییه که سر من اومده!گاهی که خیلی خاکستری می شی با خودم فکر می کنم شاید انتزاع داره باهات همینکارو می کنه؟شاد باشی!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *