سیاوش کسرایی در منظومه «آرش» چنین سرود:
آری، آری، زندگی زیباست.
زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست.
گر بیفروزیش، رقص شعلهاش در هر کران پیداست. ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست.
و ادامه داد:
منم آرش، سپاهی مردی آزاده،
به تنها تیر ترکش آزمون تلختان را
اینک آماده.
حالا من، آرش به این سفر آمدهام بدون تیر. اما میدانم در شهر تیرانِ ایران، «شاعر امید» برای مردمی که امیدشان کم شده، دقیقا در سالی به دنیا آمد که من امید دارم در صد سالگی تولدش، یعنی در #سال_۱۴۰۰_هجری_شمسی، ایرانش، ایرانم، ایرانمان آماده بشود برای ساختن آیندهای بهتر، آماده بشود برای #سده_نو. و من این متن را در روزی مینویسم که شنیدهام در ایران، «امید»، همان درنای سیبری، برای دوازدهمین سال پیاپی، تنها به ایران برگشته. درنای امید میداند که ایران اسطورهاش تیر دارد، نام شهرش تیران است و مردمانی از این کشور جفتش را با تیر زدهاند، اما باز امید دارد و باز به ایران بر میگردد.
«ژاله اصفهانی» که در آغاز سده خورشیدی پیشین (سال ۱۳۰۰ هجری شمسی) به دنیا آمد، هرچند در ایران شناخته شده نیست، اما او را در سالهای آغازین هزاره جدید میلادی، به عنوان بانوی برگزیده سال ۲۰۰۲ انتخاب کردند.
هم او گفته است:
زندگی صحنهی یکتای هنرمندی ماست، هرکسی نغمهی خود خواند و از صحنه رود، صحنه پیوسته بجاست، خرّم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.
و گفته است:
شاد بودن هنر است، شاد کردن هنری والاتر، لیک هرگز نپسندیم به خویش، که چو یک شکلک بیجان شب و روز، بیخبر از همه، خندان باشیم. بیغمی درد بزرگی است، که دور از ما باد!
حالا من اینجا در Zadar هستم. شهری که به من یادآوری کرد جهان هستی، صحنه زیبای نور و صداست. به من یادآوری کرد که دنیا بدون تیر، با موسیقی دریا و نور خورشید، و با امید، زیبندهی رقص و شادی است.
دیدگاهها
😭👌👍 خیلی متن از دل برامده و دلنشینی بود. خیییلی ؛ امید این کلیشه ی پر قدرت
…………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. زنده باشید.