شیارهای مغزم، خاکریزهای جنگ است.
آنجا پُشتههای بسیاری است از باورهای کُشته.
انگار نیروهای کمکی از راه نرسیدند زیر فشار آتشبار اشتباهات.
از بلندای بوی بد، چنین بر میآید که اجساد افکار سخت و نامنعطف دیروز، فاسدانه نرم شدهاند امروز.
با این حال، فهمیدهام، صلح دروغ هر صبح است و من هر شب میدان جنگم را بر بالش نرم پهن میکنم.
انگار نیروهای کمکی از راه نرسیدند زیر فشار آتشبار اشتباهات.
از بلندای بوی بد، چنین بر میآید که اجساد افکار سخت و نامنعطف دیروز، فاسدانه نرم شدهاند امروز.
با این حال، فهمیدهام، صلح دروغ هر صبح است و من هر شب میدان جنگم را بر بالش نرم پهن میکنم.
دیدگاهها
“دشنه نیرنگ
در بامدادی که بارانش
به رنگ طرب می بارد
تبار آدمی را در معبد خدایان
قربانی می کند.
این قربانی
برای چه حاجتی
نذر کدامین خداست؟
………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس بابت این متن.
گاه قربانی از قربانگاه جان سالم به در می برد…”
یاد یسوعا افتادم، انگار مرتب با پونتیوس پیاطس همین کار رو میکرد و خودش هم مرتب قربانی و آزاد میشد.
…………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. کجا این موضوع رو خوندید؟
در کتاب «مرشد و مارگریتا»
این کتاب برای من مثل یک نمایشنامه بود…
……………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس.
کسانی که زیر بار اشتباهات و تصمیم های هیجان زده دیگران خرد میشن و متضرر, تکلیفشون چیه؟
شاید “دیر تغییرکردن” به کسانی که دیروز بودن ولی رانده شدن, اسیب بدی رسونده باشه!
……………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. این که من نوشتم، یک متن ادبی بود با یک محتوایی که فکر کنم تامل برانگیزه.
از طرفی، هرچند دقیقا متوجه منظور شما نشدم، اما در حالت کلی، همه اتفاقات طبیعت و ذیل اون، همه افکار و وقایعی که بشر رقم میزنه، بر روی بقیه (از طبیعت گرفته تا بشر) تاثیر میذاره، این اثر رو گاهی مثبت، گاهی خنثی و گاهی منفی ارزیابی میکنیم. این جریان حیات و جریان زندگیه.
سلام
به قول یکی از دوستان
زندگی
همین رنجیست که بر دوش میکشیم هر صبح با خودمان بیدارش میکنیم و شب به رختخواب میبریمش.
زندگی در این دنیا مثل جنگ و صلح با خودمان است
………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. شاید اینطور باشه.