وقتی در سفر خوزستان بودیم، فرصتی دست داد تا از “تنگ سروک” بازدید کنیم. در این منطقه چهار صخره وجود دارد که بر روی هر کدام نقش برجستههایی دیده میشود. در این نوشتار قصد ندارم از قدمت و مفاهیم این نقش برجستهها (که خودم هم به تازگی در رابطه با آنها مطالعه کردهام و مطالبی یاد گرفتهام) صحبت کنم، بلکه هدفم این است که یک ایده و یک فرهنگسازی را با شما درمیان بگذارم.
وقتی با زحمت فراوان صخرههای “تنگ سروک” را پیدا کردیم، از یک طرف بسیار شگفت زده بودیم و از طرف دیگر به خاطر بیتوجهی و درواقع نوعی بیرحمی به این صخرهها و از بین رفتن بخشی از نقشها (هم به خاطر شرایط آب و هوایی و هم به خاطر نوشتن با اسپری بر روی نقشها) دلگیر شدیم.
در راه برگشت، مجتبی گهستونی از من پرسید چه راهی برای انتقال این صخرهها به مکان دیگر وجود دارد و درواقع به دنبال راهی بود که این نقش برجستهها حفظ شوند. من در آن وقت جوابی به او دادم. اما بعدتر بیشتر به این موضوع فکر کردم و چیزکی نوشتم. امروز باز فرصتی پیش آمد تا در این رابطه فکر کنم و به نظرم رسید که فکرهایم را بنویسم تا شاید در آینده بتوان بر روی این موضوع تمرکز کرد و چارهای اندیشید.
اما بگویم به چه چیزهایی اندیشیده بودم:
به نظر میرسد ما آدمها اهل گفتگو هستیم. شاید خودمان متوجه نباشیم ولی حتی گاهی دوست داریم با طبیعت و مظاهر آن و حتی با موجودات بیجان اطرافمان گفتگو کنیم. اصلا شاید به همین خاطر است که شعر میگوییم و شعر را دوست داریم. شاید به همین خاطر است که روبروی دریا مینشینیم و به غروب زل میزنیم و پیادهروی در دل جنگل را میپسندیم. به نظرم، آدمی هم اشتیاق دارد و هم احتیاج دارد که نه تنها با اطرافیانش بلکه با اطرافش یک گفتگوی درونی داشته باشد.
به این نتیجه رسیدم که در همین راستا، ما بدمان نمیآید که با میراث فرهنگیامان هم گفتگو داشته باشیم. بدمان نمیآید که همانطور که آنها با ما حرف میزنند و خودشان را به ما مینمایانند، ما هم خودمان را به آنها معرفی کنیم. اما شاید طریق گفتگو را نمیدانیم و بستر این ارتباط را نمیشناسیم. با خودم فکر کردم، فردی که با اسپری بر روی آثار تاریخی مطلبی مینویسد یا نامش را به یادگار بر روی گچبریهای خانههای تاریخی حک میکند، نیاز به گفتگو با میراث تاریخی را در خود حس میکند. او نیاز دارد که خودش را به آثار تاریخی معرفی کند و هویت خود را به این طریق بقا ببخشد.
بعد به این موضوع فکر کردم که احتمالا یکی از دلایل به وجود آمدن موزهها همین بوده. یعنی نیاز به گفتگو با آثار تاریخی ما را به مسیری هدایت کرده که آنها را در محیطی به نام موزه جمعآوری کنیم و به دیدارشان برویم. حتی دلیل حضور ما در سایتهای باستانی، ارتباط با میراث تاریخی است.
از طرفی وقتی با مجتبی حرف میزدم، بر روی این موضوع تمرکز کرده بودیم که چگونه میتوان صخرهها را جابجا کرد، اما حالا بر این باور هستم که آن صخرهها باید در جای اصلی خودشان باقی بمانند و همانجا حفاظت شوند.
حالا در این مورد به خصوص ایدهام این است که باید فرصت گفتگوی بازدیدکنندگان را با آثار تاریخی “تنگ سروک” به وجود آورد.
درواقع برای رسیدن به صخرههای “تنگ سروک” باید مسیری را پیاده طی کرد که از قضا میتواند هم برای علاقمندان به تاریخ، هم برای علاقمندان به طبیعت و هم برای علاقمندان به پیادهروی و ورزش قابل توجه باشد. متوجه شدم با اینکه این مسیر از ارزش فوقالعادهای برخوردار است اما هیچ تابلویی در آن وجود ندارد.
حالا فکر میکنم اگر در این مسیر فرصتی به وجود بیاوریم که افراد مختلف با گرایشهای متنوع بتوانند از آن بهرهمند شوند، نه تنها گردشگری این منطقه را رونق بخشیدهایم بلکه فرصت ارتباط و گفتگوی بازدیدکنندگان را با آثار تاریخی به وجود آوردهایم.
به طور مثال اگر از هنرمندان مجسمهساز و سنگتراش و گرافیتی و … دعوت کنیم که اثری از خودشان را در فواصل این مسیر قرار دهند، نه تنها مردم را به دیدار از این منطقه ترغیب کردهایم و یک موزهی سرباز به وجود آوردهایم، بلکه فرهنگ رفتار با میراث فرهنگی و طبیعی را به طور نامحسوس به آنها یاد دادهایم.
“تنگ سروک” میتواند به همبن صورت به حال خود باقی بماند و تنها مورد توجه “بارون دوبُد” (که برای اولین بار این حجاریها را در سال ۱۸۴۱ میلادی کشف کرد) و “سر اورل اشتاین” و “هنینگ” و “دو وال” و … بوده باشد، یا اینکه میتواند امروزه مورد توجه ما قرار گیرد و برایش با ظرافت برنامهریزی کنیم و فرهنگ و اقتصاد مردم منطقه را بهینه کنیم.
پینوشت: شاید این نوشته نتواند همهی ایدهای که در ذهنم تاب بازی میکند را به خوانندگان منتقل کند، اما معتقدم که همین باز بودن و در چهارچوب حتی خود این ایده، قرار نگرفتن فرصت را برای اندیشیدن بیشتر مهیا میکند.
آرش نورآقایی
دیدگاهها
بابت اینکه افکارتونو با بقیه در میان میذارید واقعا جای خوشحالی و تشکر داره.
به نظر بنده هم حفظ این آثار در مکان خودشون جلوه و جذابیت بیشتری خواهد داشت.به شرطی که هم جهت حفظ اونا تلاش بشه و هم اطلاع رسانی جهت گفتگو باهاشون انجام بشه.
این مطالبو که مینویسین برای رفتن به خوزستان مشتاقتر میشم.
شاد باشید و تشکر
…………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام و سپاس.
یک پارازیت: شاید اگر در عنوان، اِعرابِ تنگ سروک را روی آن نمیگذاشتید و در خط اول اعراب را میگذاشتید، با حِستر (!) بود. شاید.
…………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. شاید.
با درود به آرش عزیز. همانطور که شما گفته اید آدم ها نیاز به پیوند خوردن و حرف زدن با آثار تاریخی را دارند. اما می دانی چرا یکی از مهم ترین سنگ نگاره های عظیم ایران اینچنین از دست می رود. جوابش ساده است. تنگ سروک چون از میراث فرهنگی کهگیلویه و بویر احمد فاصله دارد فراهم کردن مسیر پیاده روی را درک نمی کند از طرفی دیگر میراث فرهنگی خوزستان نیز علی رغم آنکه می داند همه فکر می کنند که تنگ سروک مال خوزستان است ولی چون در محدوده جغرافیایی خوزستان نیست بی خیال موضوع شده است. لازمه نجات این محوطه و آثار شگفت انگیز در چنین موقعیت جغرافیایی و طبیعی انعقاد توافقنامه ای برای محوطه سازی و نگهداری و حفاظت از آنها توسط دو استان است.
ایده برگزاری تور برای هنرمندان هم کاملا اجرایی است.
…………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس از توضیخات. اما منظورم برگزاری تور برای هنرمندان نبود.
سلام
همیشه از دیدن نوشته های یادگاری بر روی آثار تاریخی عصبانی می شدم
ولی روزی با یکی از این خرابکاران که حرف می زدم به نکته جالبی اشاره کرد
که دقیقا گویای بخشی از نوشته تو بود, گفت : من هم می خواهم جزو این تاریخ
باشم و نامم باقی بماند, حرف اش آنروز مرا تکان داد . زبان سخن گفتن و بیان حسی
که از رویارویی با اشیا پیرامون, طبیعت به اشکال گوناگون . در نشان دادن همین حسها بود
که آواها و آوازها و در کل هنرها پدید آمدند.کاملا درست و بجا به آن اشاره کردی
می شود موزه ها را به سمت پویایی پیش برد و به آنها جانی دوباره بخشید
با تبدیل کردن این ایده فوق العاده به پدیده شاید بتوان به هنر مجسمه سازی و
پیکر تراشی هم که بسیار مهجور و متروک مانده کمک شایانی کرد.
اینطور که پیش می روی وصال آن معشوق (شب نشینی
ها و سفرهایی از آن دست که آرزوی توست) زیاد هم دور نیست.
سپاس از تو , برای بیان این ایده .
…………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. به امید موفقیت.
بسیار ایده جالبی مطرح کردید… پیشنهاد می کنم به صورت جدی روی آن کار کنید … اگر این ایده در بین هنرمندان و دوستداران میراث فرهنگی ما و حتی مسئولین عنوان بشه حتی به تعداد انگشت شمار هم از اون استقبال بشه یک گام بزرگ فرهنگی براداشته خواهد شد … ایجاد یک موزه سر باز بسیار ابتکار بدیعی میتونه باشه و خیلی وسیع تر و با معنا تر از مفهوم سایت موزه
…………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس از اظهار نظر.
از من اگر کمکی بر میاد یک لحظه هم دریغ ندارم
………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام و سپاس.
استاد یاد یکی از سفرهاتون افتاد
وقتی داشتین به خونه ی ” هایدی” می رفتین
کلی از مسیرش نوشته بودین و تابلوها و نشانه ها که توجهتونو جلب کرده بود تا رسیدن به اون خونه.
چقدر جالب و عجیب که این ایده تاریخش کلی قبل تر از اون سفرتون هست و به ذهنتون رسیده بوده.
و عالیه، واقعا عالیه، مسیر همیشه کنجکاوی رو تحریک می کنه . اونم مسیری طراحی شده و دقیق که شوق رو در گردشگر تقویت کنه .
………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس که این سایت رو مطالعه میکنید.