«مهدی فتوحی» در این آدرس:
http://www.mahdifotuhi.blogfa.com/post-582.aspx
یک نوشتار تحقیقی جالب توجه ارائه کرده است که من را برای مدتی به فکر فرو برد.
او در نوشتارش از «درخت سخنگو»، گفته است. قبل از هر چیز، توجه «مهدی» را به سخنگویی و سخنوری «درخت آسوریک» جلب میکنم.
اما بعد، وقتی که به این موضوع (سخنگویی درخت) و موضوعات دیگر مربوط به درخت اندیشیدم، به این نتیجه رسیدم که درخت به زعم مردمان دیروز و امروز، دارای «روان» است. اگر درخت میتواند سخن بگوید، اگر درخت میتواند شفا بدهد (چنانکه اعتقاد به درختان شفابخش بسیاری را در ایران سراغ داریم)، اگر اسطورههای «آدم – گیاه» در بسیاری از فرهنگها دیده میشود، اگر مُقنیان با یک تکه چوب میتوانند محل منبع آب زیرزمینی را پیدا کنند، اگر عصاها (مخصوصا در دست پیامبران و پادشاهان) از یک قدرت جادویی برخوردارند، اگر در آیینهای بارانخواهی، مردم (در لرستان سراغ داریم) سوار بر یک تکه چوب میشوند و …، همه و همه نشان از این باور دارند که در نظر آدمی، درختان و البته گیاهان دارای روان هستند، آنها به مثابهی انسان هستند.
آنچه که گفته شد، مطلب جدیدی نیست، اما اگر کمی ژرفتر شویم، موضع جالبتر میشود.
حالا که درخت، همچون انسان دارای «روان» است، پس میتوان همچون انسان با آن رفتار کرد و از آن همچون انسان انتظار داشت. و میبینیم که در ادیان مختلف، برای انسان رستاخیز هست و برای گیاه هم. چنانکه میدانیم، سیاوش و آدونیس و … که به زعم «مهرداد بهار» از «خدایان شهید شونده» هستند، با گیاهانی همچون پرسیاوش و شقایق در ارتباط تنگاتنگ هستند و رستاخیزشان با هم اتفاق میافتد. از طرف دیگر، درخت نه تنها دارای روان است، بلکه روانش را انتقال میدهد و همنشین انسان میشود. درختی که بودا در زیر آن به مقام «بودهی» رسید و درخت معرفت را میتوان اثباتی بر این ادعا دانست.
درخت بعد از مرگ هم، با انسان است و جسم او را از فساد حفظ میکند، چنانکه این باور در ایران به درخت چنار نسبت داده میشود و برای همین است که در نزدیکی مقابر امامزادهها و قبرستانها درختان چنار کهنسال را میبینیم.
و من میاندیشم که حداقل در اندیشه ایرانی، درخت یکی از مهمترین همنشینان است. درخت یکی از اصلیترین عناصر باغ ایرانی است و این باغ نهایت آرزوی انسان ایرانی است که دوست دارد به آن دست یابد. این مبحث به اینجا خاتمه نمییابد، بلکه ادعایی است که باید در موردش بیشتر تفحص کرد که فعلا از حوصله و سوادم خارج است.
اما غیرقابل توجیه نمیدانم که نتیجه بگیرم: در صورت نبودن کوه، خدا از میان درخت با پیامبرانش سخن میگفت. هنوز کوه یک مرحله جلوتر از درخت است. یادمان باشد که کوه هم روان دارد. و احتمالا روان کوه از روان درخت قابل توجهتر است.
دیدگاهها
سلام
قبلاً هم فرموده بودید :
” این تغییر امروز لازم است .
یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۷
اشتباه: «آن» یک درخت است.
درست: «او» یک درخت است. ”
حادثه ی تازه ای نیست ؛ گرچه هرگز کهنه نمی شود …
با آرزوی بهترین ها
اگر متن کامل درخت آسوریک را در اختیار داری برای من بفرست. در ضمن گفتمان میان درخت و بز به گمان من دیسکورس میان زندگی با اقتصاد شبانی و اقتصاد کشاورزی است و چنان که می بینیم زندگی شبانی پیروز می شود. این متن به رغم پارتی بودنش مربوط است به دوران زندگی شبانی و گرچه درخت سخن گو است ولی در تقابل با اسطوره ی واک که یک اسطوره ی مربوط به زمان کشاورزی است قرار می گیرد. اگر شاهنامه را بخوانیم می بینیم درخت بر ددان چیره است و مردم به پیشگاه او قربانی جانوری تقدیم می کنند و در آنجا زندگی شبانی مغلوب زندگی کشاورزی است.