قرار بود نَفْس را بُکشیم نه نَفَس را.
قرار بود روز روشن باشد نه چنین آلوده. قرار بود شب آرام باشد نه بغضآلود.
قرار بود سردار میهن باشیم، نه سَرِ دار.
قرار بود “هومن” دوست باشد نه دشمن بپندارندش.
قرار بود بنده خالق باشیم نه “خالقی” را دربند کنیم.
قرار بود ظاهر بین نباشیم، نه اینکه “طاهر” را نبینیم.
قرار بود آزادی باشد، نه اینکه “بیانی” نباشد.
قرار بود “سپیده” بدمد، نه اینکه شب این همه دراز بماند.
با این بدفهمی اما، این سامان بدون “سام” تنها یک آن خواهد ماند.
دیدگاهها
درود
کاش میدانستیم قرار هست چه کارهایی بکنیم..
…………………………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام.
امیدواریم زودتر خبرهای خوبی بشنویم …
…………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. امیدواریم.
عالی بود
…………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس.
تو نوشته هاتون میشه به ادبیات پناه برد…از هر تلخی و سختی.
شکوه زبان و ادبیات فارسی برام چند برابر شده اینجا
شبیه پناهگاه شده اینجا.
…………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. بزرگوارید.
سلام
چی میشه گفت.
آنها دشمنان امیدند ، عشق من
دشمنان زلالی آب
و درخت پر شکوفه
دشمنان زندگی در تب و تاب
آنها برچسب ِ مرگ بر خود دارند
دندانهائی پوسیده و گوشتی فاسد
بزودی میمیرند و برای همیشه میروند
ناظم حکمت
………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام. سپاس.