اسطوره‌ی اتومبیل

داشتم به «دوجنسی‌های آغازین» فکر می‌کردم که مطلب دیگری در ذهنم تداعی شد. قبل از گفتن بقیه‌ی ماجرا، فکر می‌کنم لازم است توضیح دهم، «دوجنسی‌های آغازین» در اسطوره‌ها، موجوداتی هستند که هم‌زمان هم نر و هم ماده‌اند. در اسطوره‌های بسیاری از ملل، موجوداتی دوجنسی وجود داشتند که خیلی قدرتمند بودند تا این‌که خدایان از قدرتشان به هراس افتادند و آن‌ها را به دو پاره‌ی نر و ماده تقسیم کردند. بعد از آن، تا آخرالزمان، این دو پاره به دنبال هم می‌گردند و این چنین است که حالا جنس زن و مرد انسانی، وجود دارد.

اما بقیه‌ی فکرم…

همیشه گفته‌ام بنده نه صرفا به اسطوره، بلکه به مرحله‌ی «گذر از اسطوره‌شناسی به جامعه‌شناسی» علاقمندم و معتقدم که با شناخت اسطوره‌ها و برجسته‌سازی برخی از ویژگی‌های پنهان در آن‌ها، می‌توان رفتار جامعه را به سمت جامعه‌ی ایده‌آل هدایت کرد. این نظریه را از کسی برداشت نکرده‌ام و صرفا در بررسی‌های شخصی به آن رسیده‌ام و تاکنون به آن باور داشته‌ام و دارم. با این توصیف، دنبال این بودم که جایگاه «دوجنسی‌های آغازین» در زندگی امروز ما کجاست؟ و اما این‌که چرا اصولا فکر می‌کنم در زندگی امروزه «دوجنسی‌های آغازین» وجود دارند، از این نشات می‌گیرد که اعتقاد دارم اسطوره‌ نمی‌میرد (اساسا به همین خاطر اسطوره است)، بلکه از وقتی به دنیا می‌آید، رشد می‌کند و در طول زمان و به فراخور مکان تغییر می‌یابد و به شکل‌های متفاوت ظهور می‌کند.

داشتم می‌گفتم که به دنبال «دوجنسی‌های آغازین» بودم تا این‌که ناگهان به ذهنم رسید که احتمالا «اتومبیل» امروز، نماد «دوجنسی آغازین» دیروز است. (قبل از باقی ماجرا بگویم که مدتی قبل کتاب «روانکاوی فرهنگ عامه» را خواندم، در آن کتاب بخشی مربوط به اتومبیل وجود دارد که در پیوند دادن به این اندیشه‌ام از تفکرات نویسنده‌ی آن کتاب بهره گرفتم.) 

حالا ببینید، اتومبیل امروزه نمادی از کلاس اجتماعی است. در واقع بسیارند کسانی‌که با داشتن یک اتومبیل شیک یا با نوع رانندگی در خیابان، قدرت (در این‌جا قدرت حرکت و پشت‌سر گذاشتن دیگران) خود را به نمایش می‌گذارند و البته حسادت دیگران را نیز برمی‌انگیزند. همین‌که برای داشتن اتومبیل (مالک بودن) و رانندگی، باید به سن خاص (سن قانونی) رسید، خود نمادی از این است که برای تبدیل شدن به «دوجنسی آغازین» (که از قدرت ماورایی برخوردار بود)، باید تکامل یافت و یک‌سری مدارج را طی کرد.

دیگر این‌که، همان‌طورکه «دوجنسی آغازین» در پس‌زمینه‌ی ذهن ما موجود زنده‌ای با توانایی‌های ویژه زندگان بوده، اتومبیل نیز همان‌گونه است. اتومبیل غذا می‌خورد. مکانیسم دفع دارد. نفس می‌کشد. با صدای موتور و حتی نوع دفعش، می‌توان از دردش آگاه شد. کثیف می‌شود و نیاز به شستن (حمام) پیدا می‌کند. با روغن و افزودنی‌ها، گویی به آن معجون می‌خورانیم و بهتر حرکت می‌کند. در آب و هوای متفاوت، صدا و رفتارش عوض می‌شود. صدمه می‌بیند و گویی به بیمارستان منتقلش می‌کنیم و تعمیرش می‌کنیم. مثل خودمان بیمه‌اش می‌کنیم. برایش قربانی می‌کنیم و از همه مهم‌تر مثل زندگان حرکت می‌کند.

بخش جالب موضوع این است که همان‌طور که «دوجنسی آغازین» واقعا دوجنسی بوده، اتومبیل هم دوجنسی است، در واقع هم نر است و هم ماده. ببینید، وقتی که داخل اتومبیل می‌نشینیم، در داخل بدنه‌ای قرار می‌گیریم که همچون بدن مادرانه (زنانه) -وقتی که فرزند در زهدان مادر است- ما را در برمی‌گیرد و محافظتمان می‌کند. از طرفی، همچون بدن مردانه، با فشار به جلو می‌رود و راهش را باز می‌کند. صندلی نرم و راحت آن به گونه‌ای است که راحتی و آسایش رَحِم مادر را تداعی می‌کند و به نوعی، دنده‌‌ی آن انگاره‌ای از بخشی مردانه است. رانندگان اتومبیل با نشستن در آن و رانندگی، به نوعی از حس قدرت دست می‌یابند که حسادت خدایان (در این‌جا دولت‌مردان و قانون‌گذاران) را برمی‌انگیزد و به همین دلیل است که قوانین رانندگی و سیاست‌های مالیاتی و هزینه‌های سوخت و … تحمیل می‌شود.

برای اثبات بیش‌تر گفته‌های بالا و به طور نمونه برای اثبات نر بودن اتومبیل دقت کنید، وقتی که دو راننده با هم برخورد می‌کنند، یا راه هم را سد می‌کنند، همچون دو موجود نر که یکی در محدوده‌‌ی امپراطوری دیگری وارد شده، عکس‌العمل نشان می‌دهند و اتفاقا فحش‌ها و ناسزاهایی که با هم رد و بدل می‌کنند، همان ناسزاهایی است که در دعواهای مردانه شنیده می‌شود و بیشترشان، فحش‌های جنسی است. در مورد زنانه بودن اتومبیل هم می‌توان به طرح‌ها و رنگ‌هایی که اتومبیل را به گونه‌ای لوَند و دلفریب می‌کند، اشاره کرد. و البته بیش از این که گفته شد هم می‌توان گفت. 

نتیجه‌ای که می‌خواهم بگیرم این است که احتمالا علاقه‌ی مفرط به اتومبیل در جوامع مختلف را می‌توان به ارتباط ناخودآگاه انسان به دوجنسی قدرتمند آغازین نسبت داد.

خلاصه، این که نوشتم یکی از اولین تلاش‌های بنده برای به ظهور رساندن این اندیشه‌ام است که دانش اسطوره‌شناسی می‌تواند دردهای جامعه را تشخیص دهد و به کمک آن بیاید. امشب کمی خوشحالم چون مدت‌ها بود که به این فکر می‌کردم پس چرا از پوسته‌ی اسطوره به هسته‌ی جامعه نمی‌رسم و نگران این بودم که چه وقت می‌توانم به راهکارهای عملی این فرضیه دست یابم. اکنون نه این‌که به راهکاری رسیده باشم، بلکه فهمیدم که راه را خیلی هم عوضی نیامده‌ام.

دیدگاه‌ها

  1. شراره

    بــــــه بــــــه

    بــه بــه

    وااااای
    دلم میخواد تا خود ِ صبح دست بزنم
    از شوق موقع ِ خوندن، داشت تنم می لرزید (نه که اشاره به تشبیه کنم)–> واقعاً داشتم.. ولش کن

    به به..
    به به

  2. ا گ

    سلام! این متنت رو دوبار خوندم.
    با نگاه کارکردگرایانه ات به اسطوره کاملا موافقم و به نظرم باید مطالعات وسیعی در این زمینه انجام بدیم. جست و جوی تو در ریخت و ساختار اتوموبیل به عنوان یک دوجنسی آغازین امروزی هم تحسین بر انگیزه اما به نظرم یک چیزی این وسط کمه! می دونی بحثی که باز می کنی بحث عمیقیست که در مبحث تعمیم نمادی مثل دو جنسی آغازین به محصول مدرنی مثل اتوموبیل تبیین نشده. با پذیرفتن نماد دوجنسی آغازین مبنی بر یکپارگی موجودی به اسم آدم در ابتدای خلقت و دوپارگی آن در ادامه و اکنون به مباحث بسیار ژرف و اجتماعی تری مثل رابطه زن و مرد، تکامل جسم و روح، بنیادهایی مثل نهادهای خانوادگی و تلاش آدمها برای رسیدن به هم یا درک متقابل از هم می رسیم. بر اساس تحلیل و واکاوی این نماد اسطوره ای بسیاری سرفصل های درام، روانشناسی، جامعه شناسی، فلسفه مدرن، فرهنگ عامه، مطالعات فرهنگی و… قابل بررسی است. اما تلاش برای تبیین جز به جز یک محصول مدرن با یک نماد اسطوره ای … من نفهمیدم چه کارکردی می تونه داشته باشه. شاید من باید بیشتر فکر کنم و موضوعی که تو به اون اشاره کردی دور از ذهن منه ….
    …………………………………………………………..
    جواب: سلام. مرسی که به موضوع خوب دقت کردی. همان‌طور که گفتی، این موضوع خیلی عمیق‌تر از این حرفاست، اما مشکل عمده‌ی من اینه که تمام تمرکزم روی یک کار نیست. خودت می‌دونی که باید به چه موضوعاتی فکر کنم و کار کنم و … اما هدف من از گفتن این موضوع روشنه. من می‌گم اگر المان‌های مشخص رو در اسطوره پیدا کنیم و ربط اسطوره‌های نو را با اسطوره‌های کهنه بیابیم، می‌شه،جامعه رو کنترل و هدایت کرد. اسطوره با فرهیختگی و از طرفی با سرخوردگی و تعالی و تحقیر در ارتباطه. با شناخت این‌ها می شه به جامعه فیدبک زد و اون را در جهتی که می‌خواهیم هدایت کنیم. مثلا در همین مثال، می‌شه اتومبیل را به دوجنسی آغازین ربط داد و فهمید که چرا آدم‌ها اتومبیل رو به نوعی پرستش می‌کنند. حالا می‌شه روی این موضوع کار کرد و با شناخت دوجنسی آغازین و نوستالژی بشر در مورد اون، روند تفکر مردم نسبت به اتومبیل رو تغییر داد یا هدایت کرد.

  3. شراره

    به دوست گرامی ا گ
    جسارتاً در پیوند با سوالی که مطرح نمودید
    می خواهم عرض کنم:
    همان طور که می دانیم؛ بدنه و شکل اصلی ِ هر جامعه را قشر عامه و نوع تفکر حاکم بر شمار ِ میانگین افراد آن جامعه تشکیل می دهد
    حلقۀ مفقوده ای که در نظریۀ تکامل داروین، میان جامعۀ بشری و دیگر حیوانات که به صورت گروه اجتماعی زندگی می کنند، وجود دارد؛ تفکر در نوع بشر و خلاق بودن ِ آن است که او را از سایر جانداران تا حتی نیای پیش از خود یعنی “نخستی های اولیه” جدا نمود.
    حال سوال اینجاست که” چه چیز” را می باید سرآغاز نقطۀ تفکر سازنده در انسان بدانیم؟
    آنچه که من خود می پندارم این است که دیرینه ترین نوع تفکر بشر هنگام آغاز خلق اسطوره ها بود که خود را پدیدار نمود.

    فکر می کنم بهترین راه برای تحلیل جامعۀ امروز و نوع تفکر آن، و رسیدن به بیماری های آن و در نهایت راهکاری برای درمان آن این است که؛
    به جای تمرکز بر چرایی ِ امروز -به هر نحو ِ آن- اگر بتوانیم به ریشه ها بازگردیم و حتی تا آنجا پیش رویم که چگونگی و چرایی ِ نوع تفکر در بشر متفکر نخستین را درک نماییم، و از ریشه ها به شاخه ها برسیم، می توانیم به ادراک درستی هم نایل آییم
    برای این کار باید بتوانیم خود را در آن دوران فرض نماییم و از نگاهِ انسان آن روزگار به همه چیز بنگریم
    برای نمونه، که در کامنتی همین جا، چندی پیش نوشتم؛
    فکر کردم احتمالاً ریشۀ “پرستش” در انسان هنگام توجه به میل جنسی نمود پیدا کرد و در نتیجه نخستین مقوله برای پرستش “آلت پرستی” بوده است
    زیرا در گذر از غریزه به اندیشه، یکی از مهم ترین نقاط مشترک مقولۀ “ارضای میل جنسی”ست که مشترک میان هردوست:
    میل جنسی —> غریزه
    “توجه” به لذتِ ناشی از آن —> ریشۀ تقدس، در نتیجهف سپس پرستش آن

    دیگر اینکه نوع کردار و روش تفکر در بشر امروز از “هــــنجار”هاست که شکل می گیرد.
    از دیدگاه علم جامعه شناسی اثبات شده است که هــنجارها در نوع بشر، همان کاربرد غریزه در سایر موجودات را ایفا می کند
    هــنجارها تا آنجا پیش می رود که تـــمامی ِ آنچه که ما به عنوان فرهنگ، عادات، آداب و رسوم، ارزش ها، قوانین و مقررات می شناسم را دربرمی گیرد
    (مجال تفصیل بیش ازاین دراینجا نمی باشد)

    حال، چنانچه توانایی ِ عبور از ریشه های این هنجارها را داشته باشیم، در انتها به نخستین نقطه های جنبش تفکر در بشر دیروز خواهیم رسید
    که این سیر، همان است که از نگاه و تفکر ِ به غـــایت زیبا و هـــوشمندانۀ آرش بی نظیر، و نوشتار خارق العاده اش، چه زیبا خواندیم:
    اگر بتوانیم پلی بزنیم از دیروزی ترین نقطه تا امروزی ترین ِ آن یعنی از اسطـــوره تا مثلاً اتومبیل، می توانیم راه و روش ِ چرایی ِ بشر امروز و جامعه اش را “به درستی” درک کرده، تا شاید راهکاری بدیع بیابیم برای درمان آن.

  4. راد

    دوست محترم شراراه
    من فکر می کتم انسان پیش از اینکه به غریزه جنسی خود توجه و نگاه جدی داشته باشد به نیروهای طبیعت که در پیرامونش بود توجه کرد و از آنجا که در آغاز عدم شناخت نیروهای طبیعی که همواره موجب ترس و وحشت نخستین موجود دو پا می گردید و جان او را شاید در معرض خطر قرار می داد برایش جدی تر و با اهمیت تر از میل جنسی بود( که خطری هم برایش نداشت ) شاید بتوان گفت نخستین مقوله پرستش در عناصر طبیعی شکل گرفت.
    حال برای من هم این سوال پیش می آید( که به طور یقین با تقکر بیشتری باید به آن اندیشید) که بطور مثال پرستش آلت تناسلی مادینه و نرینه را می توان به ناهنجاری های جنسی که در جامعه کنونی رواج دارد تعمیم داد و می توان از دیرینه ترین تا نوین ترین نقطه ارتباطی بر قرار کرد ( در این شکی ندارم که می توان) و لی اصلی ترین مرحله این است که چه راهکاری برای درمان می توان یافت. چون شرایط زیستی که تاثیر مهمی بر ایجاد تفکرات آدمی دارد در طول مراحل( از آغاز تا امروز) بسیار متفاوت است و سایر عوامل را نیز نمی توان نادیده گرفت

  5. شراره

    با سپاس از دوست گرامی، راد
    دغدغۀ شخصی ام، “نخستین” مقولۀ پرستش نیست
    شاید بهتر این بود که بنویسم: “از نخستین مقوله های پرستش”
    می تواند توامان بررسی گردد، (کما اینکه در همان کامنتی که عرض کردم اتفاقاً توجه به نیروهای طبیعی را هم همراه با توجه به میل جنسی و ریشه مقدس شمردن ِ آنها را همگی با هم عنوان نمودم)
    ولی برای شخص من، مقولۀ رهیافت به چرایی و چگونگی آلت پرستی برای رسیدن به ریشۀ آغاز تفکر در بشر نخستین جالب توجه تر است و سپس توجه به موارد دیگر.

  6. ا گ

    در پاسخ به شراره.
    راستش نفهمیدم مطالبی که نوشتید چه ارتباطی با پرسش من از آرش داشت؟
    گرچه مطالبی که نوشتید در جای خودش درست است و قابل بررسی اما ….

  7. شراره

    برای ا گ:
    ” اما تلاش برای تبیین جز به جز یک محصول مدرن با یک نماد اسطوره ای … من نفهمیدم چه کارکردی می تونه داشته باشه.”
    دربارۀ “چه کارکردی می تونه داشته باشه”، اون مطالب رو عرض کردم.
    یا من اشتباه برداشت کردم،
    یا شاید نتونستم مناسب بیان کنم،
    یا..

  8. ا گ

    آرش جان این فضایی که توسط تو برای گفتگو درباره بعضی موضوعات باز شده بسیار ارزشمند و مفید است! درباره بحثی هم که درباب اسطوره شناسی باز کردی خب بالطبع نظراتی و گفتگوهایی به وجود آمده! من معتقدم این حوزه بسیار جای بحث و مطالعه داره و ما به مطالعات بسیار وسیعی نیازمندیم. حالا یک گفتگویی بین من و دوست عزیر شراره شکل گرفته که من با اجازه تو جواب کاملتری به ایشون می دم و به هر حال راهی جز همین فضا ندارم.
    به دوست عزیز شراره!
    سوال من از نوشته آرش به یک مقدمه احتیاج داره … من فکر می کنم اسطوره بخشی از فرهنگ است اما با کارکرد متفاوتتری نسبت به آن . اسطوره حکم می کند و نه استدلال در حالیکه عرصه فرهنگ عرصه گفتگوست. با این نگرش می توان حکم کرد مثلا چنانچه بهرام بیضایی در کتاب ریشه یابی درخت کهن نوشته است به حکم اسطوره، اسطوره هند و ایرانی شهرناز و ارنواز و ضحاک سرچشمه داستان مادر یا داستان هزار و یک شب همان داستان شهرزاد و دین آزاد است.
    و اما سوال من … آیا این استدلال درستی است که سرچشمه اتوموبیل را نرینه مادینه اساطیری بدانیم؟در کتاب روانکاوری فرهنگ عامه که آرش هم به آن اشاره کرده ریچاردز کوشیده گفتگویی در عرصه فرهنگ باز کند او حکم و استدلال نکرده. او ریشه نشاط آوری فوتبال، اتوموبیل و یا ولع خرید کردن را پیدا می کند. چیزی که درست نمی فهمم همین مرز باریک و عمیق استدلال و حکم است در عرصه ساختارشناسی و کارکرد گرایی اسطوره!
    ………………………………………………………………………..
    جواب: سلام، باعث خوشحالی و افتخار منه که چنین بحث‌هایی داشته باشیم.

  9. شراره

    به دوست عزیز ا گ؛
    سپاس از توضیح مقدماتی،
    تلاش برای درکِ روش، نوع، و چرایی ِ تفکر در پیشینان و ارتباط آن با اکنون،
    شاید راهی باشد برای رسیدن به ریشۀ بسیاری از چــراها.
    و همۀ اینها -ابراز این تفکرات با هم و برای هم- شاید فقط تلاشی باشد -هرچند کوچک- برای به ظهور نشاندنِ این احتمال.
    با آرزوی موفقیت

  10. حامی

    درود

    اسطوره ها از نظر من شاخه های اصلی درخت ریشه دار تاریخ اند ,
    که در گذر زمان و هرس کردن سرشاخه های تغییرات فرهنگ ها ,
    ظاهری نو پیدا می کنند و از این است که تجربه های تاریخی تکرار می شوند
    و اسطوره ها در فرهنگ های گوناگون مشابهت های بسیاری دارند .
    بحث بسیار عمیق و زیبایی بود با ایده ای کاملا درست و تامل برانگیز .
    لذت بردم . مرسی
    …………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس از تو.

  11. مریم ناوی

    سلام استاد
    چند شب پیش برای بار شاید صدم! داشتم کارتون شرکت هیولاها رو نگاه می کردم! و جالبتر اینکه قبل از ان مطلبی رو مطالعه کرده بودم راجع به مدورا راهبه معبد اتنا که در اثر نفرین اتنا به هیولایی مبدل گردید با سری از موهای مار شکل و چهره ایی که هر کس به آن نگاه می کرد سنگ می شد. در این کارتون – اگر دیده باشید و اگر هم ندیده باشید موکدا توضیه می نمایم تماشا نمایید- دوست صمیمی سالیوان موجودی یک چشم به نام مایک وازوفسکی می باشد که دوست دختری دارد به نام سلیا که دقیقا موهایی مار مانند دارد و کاملن مشخص است برای ایده پردازی خلق این کرکتر کارتونی یک مطالعه اسطوره شناختی مناسب صورت گرفته است. الغرض از این مقدمه طولانی کاربردی کردن اسطوره ها در زندگی کنونی و خارج ساختن انها از نمادهایی صرفا محبوس در اوراق کتابها می باشد. کاری که با اندکی ذوق و سلیقه می توان برای احیای دوباره اسطوره های ایرانی و کاربردی کردن انان نیز انجامشان داد.
    ……………………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. بله. اصولا من بخش “گذر از انگاره های اسطوره ای به مبانی شناخت جامعه” http://nooraghayee.com/?cat=456 رو در این سایت به دلیل همین باور به وجود آوردم.

  12. Masi

    استاد شما اصولا راه رو عوضی نمیرین…
    واقعا فوق العاده بود این مبحث ، چندین بار خوندمش
    و حظ بردم ….عجیب ، پیچیده و معرکه بود حقیقتا
    وقتی عنوان رو خوندم، فکرشم نمی کردم اینقدر جالب باشه !!
    ……………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس از شما که همراه هستید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *