نویسنده ماجراجو و جاذبه‌های گردشگری

پسر بچه‌ای که پیاله‌اش را برای گرفتن آش بیشتر جلو آورده، اسکروج خسیس در حال شمردن سکه‌هایش،‌ خانه مخوف پیرعروسی به نام هاویشام، خیابان‌ها و کوچه‌های کثیف و تاریک لندن شما را یاد چه کسی می‌اندازد؟ چارلز دیکنز خالق آرزوهای بزرگ و الیور توئیست. او چندماه پیش دویست ساله شد. خانه‌اش در لندن که شاهکارهایش را در آن نوشت، به اولیور توئیست این کودک فقیر در آن زندگی بخشید حالا تبدیل به موزه و جایی برای کنکاش گردشگران شده است. چارلز دیکنز تصویری از لندن به ما داد که تا سال‌ها از صفحه ذهن ما زدوده نمی‌شد.

دیکنز در ۷ فوریه ۱۸۱۲ در لندپورت پورتسی متولد شد. او دومین پسر جان دیکنز، کارمند اداره کارپردازی بحریه بود. پدرش اهل لاابالی‌گری و وامداری بود و کار را به جایی رساند که او را به زندان مارشالسی انداختند. به همین دلیل دیکنز ۱۲ ساله را برای تأمین معاش خانه به کارخانه واکس‌سازیِ «وارن» فرستادند. او تا آزادی پدرش از زندان همچنان مجبور به کار بود تا بالاخره بعد از مراجعت پدر توانست به مدرسه بازگردد. زندگی پر فراز و نشیبی داشت. به عنوان روزنامه‌نگار در نشریات مختلف مشغول به کار شد و در سال ۱۸۷۰ از دنیا رفت.

خانه آرزوهای بزرگ

دیکنز خانه‌ای داشت در خیابان داوتی لندن که بریتانیا امسال برای بازسازی‌اش به مناسبت دویستمین سال تولد این نویسنده٬ نزدیک به سه‌ونیم میلیون پوند خرج کرد. نام پروژه بازسازی این خانه را هم «آرزوهای بزرگ» گذاشته‌اند. حالا این خانه مورد علاقه‌ی گردشگران بسیاری است.

دیکنز در این خانه روزهای خوشی را گذرانده است. ساعاتی که بی‌وقفه و منظم پشت میز کارش می‌نشست و هر از گاهی پشت پنجره می‌رفت تا از آنجا عبور رهگذران را ببیند و صدای درشکه‌ها و دست‌فروش‌هایی را که مزاحم کارش می‌شده‌اند بشنود.

خانه پر از کتاب است، قفسه‌هایی که یا با اولین نسخه‌های داستان‌ها و رمان‌های دیکنز پر شده٬ نسخه‌هایی با جلدهای چرمی که بر اثر گذشت زمان کهنه شده‌اند.

اتاق‌های خانه کوچک است و هر اتاقی شومینه‌ای دارد. با این حال خانه پاک از هر تجملی است و خالی به نظر می‌رسد.

میزی در این خانه هست که دیکنز آخرین کلمات خود را روی آن نوشته است. روی میز چندتایی کتاب جلد چرمی با کاغذهای کاهی پوسیده قرار دارد که انگار از دل خانه دوشیزه هاویشام رمان «آرزوهای بزرگ» آنها را بیرون کشیده‌اند. دیکنز سخت منظم بود و برای نوشتن برنامه روزانه مشخص داشت. نسخه‌های کاغذی با جلد مقوایی رمان «نیکلاس نیکلبی» از جمله شواهدی است که نشان از کار سخت دیکنز دارد.

شهرشناسی دیکنز

دیکنز خواب نداشت و به نوعی بی‌خوابی دچار بود. به همین خاطر شب‌ها در لندن قدم می‌زد و از این سر شهر به آن سرش می‌رفت. به همین دلیل شهر را مثل کف دست می‌شناخت. حافظه تصویری فوق‌العاده‌ای هم داشت و هنگام گردش مدام شخصیت‌های داستان‌هایش را از این نقطه شهر به آن یکی نقطه می‌برد. به همین دلیل هم هست که نمایشگاه این نویسنده چندماه پیش در موزه شهر لندن برپا شد٬ از آنجا که شهر خودش به یکی مهم‌ترین شخصیت داستان‌های این نویسنده تبدیل شده است.

فضای موزه دیکنز مارپیچ تاریکی است که از آسمانش علاوه بر ماه و خورشید حروف ریز و درشتی آویزان است. دیوارها همه تیره‌اند و طراحی‌اش به کوچه‌ پس‌کوچه‌های قدیمی لندن می‌ماند. یک طرف این شهر بازسازی شده، تئاتر است٬ طرف دیگرش زندان٬ آن طرف تابوت‌سازی و طرف دیگرش ایستگاه قطار. وسط این شهر- لندن بازسازی شده- یکی از معروف‌ترین میزهای کار دیکنز هم هست که دو رمان معروفش به اسم «آرزوهای بزرگ» و «دوست مشترک ما» را پشت همین میز نوشته است.

حروف ریز و درشت آویخته از آسمان و انیمیشنی از دیکنز که او را در حال فکر کردن و ایده‌پردازی نشان می‌دهد و دست‌خط او که مدام در پرده‌ای در تاریکی در این انیمیشن ظاهر می‌شود و اشیایی که از در و دیوار این شهر ساختگی آویزان است- مثل در زندان معروف نیوگیت که دیکنز در رمان «بارنابی روج» از آن اسم برده است- هم به نوعی یادآور لندنی است که دیکنز در آثارش تصویر کرده است و هم جوری ساخته و پرداخته شده که انگار بیننده‌های این موزه دارند در ذهن دیکنز راه می‌روند و همزمان گوشه‌های مختلفی از ذهن او را می‌بینند که او در حال نوشتن رمان‌هایش به آنها فکر می‌کرده است. این ایده را حروف پراکنده‌ای که از سقف آویزان هستند بیشتر تایید می‌کنند.

فضای تیره و ‌تار این موزه از طرفی نشانگر دغدغه اصلی دیکنز در آثارش است: شرایط وحشتناک زندگی فقرا و رنجشان که به‌شدت در جامعه صنعتی آن روزها نادیده گرفته می‌شد.

دیکنز برای اینکه گزارش‌هایش را سریع برای چاپ به «مورنینگ کرونیکل» برساند٬ مجبور بود در درشکه‌ای که نمونه‌اش را در موزه‌اش به نمایش گذاشته‌اند، تندنویسی کند. نمونه‌هایی از دست‌نویس‌های رمان‌های «خانه قانون‌زده»٬ «دامبی و پسر»٬ «اسرار ادوین درود»، «دیوید کاپرفیلد» و «آرزوهای بزرگ» در این موزه علاوه بر این که از ذهنی حکایت می‌کند که معلوم است تند و تیز است و سریع می‌نویسد.

دیکنز سفرنامه‌نویس

دیکنز به سفر هم می‌رفت. اولین سفر او به آمریکا که در سن سی‌سالگی و بعد از نوشتن الیور توئیست و آرزوهای بزرگ انجام شد سفری پرحاشیه و پراتفاق بود. او از آمریکا خوشش نیامد و این احساس را در تمام طول سفر بروز داد جوری که او را ستیزه‌جو با آمریکا نامیدند.

دیکنز در سفرنامه‌اش به آمریکا با نام «یادداشت‌های آمریکایی»، خلق‌و خوی ساکنان ایالت‌های شمال مرکزی آمریکا بر سر میز را این‌گونه توصیف می‌کند: «عده زیادی حیوان همقطار خودمان که بریده از هرگونه آداب اجتماعی، تنها به هوس و رضایت محض فکر می کنند.»

او در این یادداشت‌ها بر واشنگتن تاخت و آن را شهری دانست که موطن «تقلب‌های پست و حقیرانه در انتخابات، رشوه‌ها و بده‌بستان‌ها با عاملان دولت و قانون و حملات بزدلانه به حریف در روزنامه‌هایی که تنها بددهنی و هتاکی می‌کنند» است، «جایی که قلم‌های اجاره‌ای همچون خنجرهایی به اطراف پرتاب می‌شوند.» اما در سفرهای بعدی نظر او نسبت به آمریکا تغییر کرد. او به پاریس هم سفر کرد و بعضی از داستان‌هایش را آنجا نوشت.

فاطمه شاهچراغی

برگرفته از “هفته نامه تعطیلات نو”

دیدگاه‌ها

  1. مجتبی گهستونی

    با درود به نویسنده محترم. خیلی روان و جامع و مفید بود. تشکر الگوی خوبی برای معرفی نویندگان و بناها و موقعیت هایی که نویسندگان در آن قرار گرفته اند.
    ………………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام.

  2. پسر ایران

    خیلی خوب فضا سازی کرده بود.لحظاتی مخاطب خود را فراموش میکرد و خود در منزل دیکنز میدید .خواهرم می گوید همیشه کفشی خوب است که یادت نباشد کفش پوشیدی.این نوشته این احساس را به من داد چند لحظه حضور خود را پشت کامپیوتر فراموش کردم.
    …………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. سپاس از توجهت.

  3. Banafsheh

    چرا ما نباید چنین کنیم؟چرا ما برای میراث ادبیمان چنین نکرده و نمی کنیم؟ چرا ما باید در اماکن گردشگری ساخته شده در دوره های قبل دست ببریم و سنگ نبشته ها را دست کاری کنیم؟چرا خانه ی فردوسی در پاژ رو به ویرانی است؟ چرا خانه ی پدری شهریار در روستا خرابه ای بیش نیست؟ چرا برج های کبوتر در اصفهان در حال ویرانی است؟ چرا ؟ چرا؟چرا؟
    …………………………………………………………………………………………………….
    جواب: سلام. چون ما منتظر دولت و آقا بالاسر هستیم. همین. دلمون نمی یاد از جیب خودمون خرج فرهنگ کنیم.

  4. شکورا آذرخشی

    درود
    با تایید به مطلب پسرایران و پاسخ شما به خانم بنفشه؛
    ضمن عرض ادب، جسارتا اضافه کنم خرج فرهنگی از جیب به صورت اصولی و پیوسته بدون هماهنگی با دولت و همان آقابالاسری که تا دیروز ه انجام کار وجود خارجی نداشته امری بسیار دشوار و گاهی حتی غیرممکن است یک نمونه کوچک آن خواست تشکیل اکوی گردشگری زیرنظر مکارم از سالهای پیشین است که هنوز به سرانجام نرسیده …
    و نمونه های بسیار دیگری که به دلیل عدم همکاری و همیاری و یا عدم وجود آگاهی و دلسوزی متاسفانه و یا خوشبختانه هنوز شروعی برایشان شکل نگرفته!!!
    با سپاس
    به امید پیروزی و پایندگی
    ……………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. موفق باشید.

  5. یلدا

    دیکنز خانه‌ای داشت در خیابان داوتی لندن که بریتانیا امسال برای بازسازی‌اش به مناسبت دویستمین سال تولد این نویسنده٬ نزدیک به سه‌ونیم میلیون پوند خرج کرد. دولت خرج کرده است یا ملت؟
    آن هم ملت ما که در نان خود مانده است با این اوضاع اقتصادی و تورم؟ می گویند فقر که از یک در بیاید ایمان از در دیگر خواهد رفت. حالا فکر کنید بخواهد به مقوله ای به نام فرهنگ نیز فکر کند! حتی اگر بخواهد هم نمی تواند. به خودتان نگاه نکنید که مجرد هستید و کمتر در گیر و دار زندگی.
    این جوابی نبود که بنفشه دادید. برای ویرانی آثار بنفشه که نباید آنجا مامور بگذارد. ببینید در این ۳۳ سال چند تا موسسه خیریه در این مملکت تاسیس شده است که مردم و اقشار مرفه هزینه های آن را تامین می کنند. چقدر جوان با دست خالی اما فکر و عشق به ایران کار فرهنگی می کند؟ پس دولت چه کاره است؟ مردم هزینه های درمان بیماران سرطانی را می دهند که دولت نمی دهد. مردم به افشار بی بضاعت جامعه کمک می کنند که دولت نمی کند. مردم بازارچه خیریه برای کمک به نیازمندان راه اندازی می کنند که دولت نمی کند. دولت بار تمام این ها را به دوش مردم گذاشته است. قبول دارم که اقشار مرفه جامعه هم شاید کمکی به فرهنگ نمی کنند اما بسیاری از همین ثروتمندان جامعه دست نیازمندان را می گیرند که اصلا نمی دانند آثار تاریخی چیست . شکم گرسته فرهنگ و تاریخ و میراث نمی شناسد.
    ……………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس.

  6. Masi

    گزارش خوبی بود، و کلی حرف برای گفتن داشت.

    متاسفانه به یاد “خانه ی پدری استاد محمود دولت آبادی” افتادم…..که به قول شما ویرانی میراث و گردشگری ادبی ماست!!

    باید احترام و ارزش بیشتری برای ادبیات این کشور قائل شد، گنج پنهان ِ پر بهایی که قدرشو نمی دونیم.
    ……………………………………………………………………………………………………………………
    سلام. سپاس از شما که همراه هستید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *