از نزدیکی دشت کویر گذر کردیم و به دل البرز سپردیم و جنگل هیرکانی را پشت سر گذاشتیم و به دریای مازندران نظر کردیم و بر فراز تپههای ترکمنصحرا قدم زدیم و دوباره به سوی پایتخت سرازیر شدیم.
بهترین زمان را انتخاب کردیم، اردیبهشت ماه راه. سه روز وقت داشتیم تا مسیری را بپیماییم که هر ساعتی رنگ دیگری از طبیعت را نشانمان میداد و شگفتیهایش پرشمار بود.
ساعت ۶ صبح با یک گروه ۱۹ نفره و با مینیبوس چینی مدل سیترا، از تهران به سمت سمنان راندیم. سر راه در یکی از رستورانهای بینراهی در نزدیکی ایوانکی صبحانه خوردیم و از کاروانسرای شاهعباسی ده نمک دیدار کردیم. به سمنان که رسیدیم، مسجد جامع، بازار و مسجد امام را تماشا کردیم. مسجد امام سمنان آن قدر زیبا هست که عکاسان را جذب و گردشگران را به خود مشغول کند و از طرفی مثل بسیاری از آثار تاریخی مورد بیمهری واقع شده است. تیرچههایی که به منظور ایجاد سایه برای نمازگراران در روزهای جمعه در صحن مسجد تعبیه شده، نمای صحن را از بین برده و حجرههای طبقه دوم مسجد، که احتمالا روزگاری محل استقرار طلاب بوده، کاربری انباری پیدا کردهاند و درشان باز است و مورد بیاحترامی واقع شدهاند.
ما از سمنان به مهدیشهر امروز و سنگسر دیروز رفتیم. نهار را در هتل سنگسر که روزگاری هژبر یزدانی در آن زندگی میکرد، خوردیم و به سمت چشمه علی دامغان به راه افتادیم.
چشمه علی زیباییهای خاص خودش را دارد و ییلاق دامغان محسوب میشود. آنجا به هوای دلپذیر و چشمه و چنار و کاخ قاجاریاش معروف است. مثل دفعههای قبل، میتوانست این بار هم برای ما خوب باشد، اما شاخههای چنار کهنسالش شکسته شده بود و آب چشمهاش را آلوده بودند و درختانش را بریده بودند و کاخش رو به ویرانی و فراموشی میرفت. (زمانی بود که هر بار سفرنامه مینوشتم تنها از زیباییها میگفتم، اما این بار هر بار که میخواهم از زیباییهای سفر بنویسم، میدانم که اگر کاستیها و نامهربانیهایمان را برنشمارم، گناه کردهام.)
بعد از دیدار از چشمه علی، مسیری را انتخاب کردیم که کمتر کسی به فکر انتخاب آن برای رفتن به گنبد کاووس میافتد. مسیری که هرگز آن را تجربه نکرده بودیم. ما به سوی دیباج و سفید چاه و گلوگاه راندیم. با این که پیمودن این مسیر ۸۰ کیلومتری حدود سه ساعت وقت میگرفت و جاده مناسب نبود، اما شگفتیهای مسیر ارزشش را داشت که نگارنده به عنوان راهنمای گروه این ریسک را انجام دهم.
در این مسیر خلوت، ما به ارتفاعات رسیدیم و چنان محیط آرامی را در میان تپههای سرسبز درک کردیم که با کمی اغراق، صدای تپش قلب پرندهها را میشد شنید.
اما از عجایب این مسیر، گورستان سفیدچاه بود. برای من که گورستانها و قبرهای بسیاری را در سرتاسر ایران دیده بودم و یکی از علایقم تفسیر نقش و نگار حکاکی شده بر روی گورهاست، هرگز قبلا چنین صحنهای تداعی نشده بود. حتی عکس این مکان را هم ندیده بودم.
گورستان سفید چاه در همان لحظه اول میگیردت و هر لحظه به بهتی که گرفتارش شدهای میافزاید. گورستانی که داستانهای زیادی در موردش نقل میشود و به قولی بیش از هزار سال قدمت دارد. شگفتی این گورستان به قبرهای منظم و نقش و نگار حکاکی شده بر روی آنهاست.
زمانی که ارتفاعات و درختان جنگلی را پشت سر گذاشتیم، طبیعت شعبده باز نمای زیبایی از خلیج گرگان را در مقابل چشمانمان به روی صحنه آورد. باورنکردنی بود، از کناره کویر تا ساحل دریا را در چند ساعت پیموده بودیم و اکنون همه چیز فرح بخش بود.
از گلوگاه به سمت گرگان و از آنجا بدون وقفه به سمت گنبد کاووس راندیم. شب را در هتل فرهنگیان خوابیدیم تا برای فردایی دیگرگون آماده باشیم.
از شهر گنبد به سوی شهر کلاله و روستای یلی بدراق رفتیم. قرار بود به سمت مقبره خالد نبی بر فراز کوه تانگری داغ برویم، بنابراین با تعویض مینیبوسی که از تهران با ما آمده بود یا یک مینیبوس بنز مدل قدیمی که برای جاده خاکی مناسب بود، جاده حدود ۳۰ کیلومتری این مسیر را طی کردیم.
خالد نبی یکی از پیامبرانی است که به قولی دخترش به حضور پیامبر اسلام هم رسیده است. مقبره او و دو تن از یارانش بر بالای بلندترین کوه منطقه واقع شده و برای ترکمنها و مردم محلی بسیار محترم و مقدس است.
سربالایی پرپیچ و خم مسیر، روح زائر را تشنهتر میکند تا تمام قوایش را برای رسیده به مقصود به کار گیرد. جادهای که از یلیبدراق به سمت مقبره خالد نبی میرود، یکی از بکرترین مسیرهایی است که میتوان در ایران سراغ گرفت. دستههای چندصدتایی پرندههای خوشرنگی که بر روی تپهها و به صورت دسته جمعی پرواز میکنند و گاو و گوسفندانی که فارغ بال به چرا مشغولند، صحنهای بدیع از طبیعت را به نمایش میگذارد که میتوان از آنها لذت برد. صحنهای که آدمی را به مکاشفه در طبیعت وا میدارد.
در نزدیکی مقبره خالد نبی گورستان عجیبی قرار دارد که قبرهایش در دو نوع مختلف دیده میشوند. تاکنون تحقیق جامعی در رابطه با قبرهای این گورستان انجام نشده و تقریبا نمونه آن در جای دیگری از ایران دیده نمیشود. به نظر میرسد که یک گونه از قبرهای این گورستان به شکل آلت تناسلی مردان است. نگارنده معتقدم که طرح این نوع مقبره را باید در اندیشههای مغولی جستجو کرد و حتی معتقدم که با کمی تحقیق بیشتر میتوان رابطهای میان این قبرها و برخی از بناهای آرامگاهی همچون میل گنبد و … که توسط فرزندان همان مغولها در جای جای ایران ساخته شده، پیدا کرد.
ما صبحانه را در هتل فرهنگیان صرف کرده بودیم و برای نهار، سفارش دادیم که ساندویچ سرد برایمان به روستای یلی بدراق بیاورند. بعد از نهار به سمت گنبد حرکت کردیم و از میل گنبد دیدار کردیم و سری هم به بازار روسها زدیم. شب دوم را هم در گنبد به صبح رساندیم.
صبح روز سوم بعد از صرف صبحانه به سمت آققلا و بندر ترکمن راندیم. در اسکله بندر ترکمن، دمی در کنار دریای مازندران آرام گرفتیم و از بازارچه مرزی دیدن کردیم. ما که نتوانستیم اما اگر وقت باشد میتوان سوار بر قایق شد و در عرض ۱۵ دقیقه به آشوراده رفت، که این خود داستان مهیج دیگری است.
از بندر ترکمن به سمت بهشهر رفتیم و سراغ کاخ شاهعباس و دریاچه زیبایش را گرفتیم. گردشگاهی زیبا که اگر از دست بدهید، ضرر کردهاید. شاهعباس این کاخ را برای مادرش که از اهالی بهشهر بود، ساخت. اینجا یک نمونه عالی و منحصر به فرد از طراحی باغ ایرانی است که البته از باغ و کاخ چیزی جز خرابه باقی نیست، اما خاطرهاش هنوز هست.
برای نهار به نکا رفتیم و طعم لذیذ غذاهای اهالی جنوب دریای مازندران را چشیدیم. از نکا به سوی ساری و قائمشهر راندیم و از راه فیروزکوه و دماوند قصد برگشتن به تهران را داشتیم.
غروب بود و ما در راه برگشتن، سرمان را از شیشه مینیبوس بیرون آورده بودیم تا در میان مه غلیظ، آخرین دم و بازدمهای هوای پاک کوهستانی را در خاطرمان حفظ کنیم.
در نزدیکی بومهن، گرفتار راهبندان شدیم و یادمان آمد که دوباره قرار است به پایتخت برگردیم و مصیبتهایش را به جان بخریم.
به این ترتیب ما سفری را تجربه کردیم که پر از لطف و راز بود. در نهایت آنچه که اتفاق افتاد، این بود؛ ما بزرگتر شده بودیم.
آرش نورآقایی
دیدگاهها
ای کاش میراث فرهنگی ما به قبرستانهای قدیمی هم اهمیت میداد، چون نه تنها برای ایرانیها جذابیت دارن بلکه میتونن یه جاذبه توریستی برای تورهای ورودی باشن. من قبرستانهای زیادی رو نمیشناسم اما دیدن عکس بعضی هاشون من رو به تعجب انداخته که چرا صدا و سیمای ما حتی یکبار هم اونها رو نشون نداده حتی خیلی از سایتهایی که در مورد قبرستان خالد نبی نوشته فیلتر شده!!!
شنیدم تعداد سنگ قبرهایی که توی این قبرستان هست هر روز داره کمتر میشه!! و این موضوع برای هیچ کس مهم نیست.
راستی! حوالی طبس هم قبرستان های جالبی هست.
……………………………………………………………..
جواب: به محض این که وقت کنم کتاب نمادهای دیگر سو (در رابطه با نماد و نقش و نگار و شکل و شمایل قبرها) را مینویسم. و شاید یک فیلم هم تهیه کنم. سپاس از شما.
زنده باد
چه تصویرسازی ذهنی خوبی ایجاد کردید.
کاش هنوز اون دسته های پرندگان در یلی بداق حضور داشته باشند.
درآمد سفر جذاب،اوجش بسیاااار زیبا و فرودش درام بزرگی بود.
باید سنگسر و کارگاه لباسهای بومی اش رو ببینم.
چه خوب که بازهم قلم و قدم برای خلق “نمادهای دیگر سو” همراه بشن.
سپاس
……………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس از توجه شما.
خیلی وقته که نوشته هاتونو می خونم، این سفرنامه روانترین متنی بود که ازتون خوندم، چقد جزئیات دلپذیری داشت.👌
دقیقا همسن الان من بودین وقتی این متن رو نوشتین.
…………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. زنده باشید.
سلام
این قسمت از سفرنامه های دیگر هم تمامش را خواندم. اینقدر زیبا و روان مینویسی که ناخودگاه به سفرنامه بعدی میرفتم تا بخوانم، جایی باقی نمیگذاشت این طرز نگارشت که کامنتی بگذارم.
یکسری از سفرنامه هات هم که فقط محو عکسهای گرفته شده ات میشدم.
این نظر نوشتم واسه تشکر و قدردانی از آرش نورآقایی گرامی
همیشه به سفر با دلِ خوش باشی
………………………………………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام و سپاس بابت این همه لطف و توجه و محبت.