هنر ایکس

طبق پیام و شعار سازمان جهانی گردشگری در سال ۱۹۸۳ میلادی، سفر کردن یک حق و یک مسئولیت شناخته شده است. قبل از آن، سفر کردن یک نوع سبک زندگی به شمار می‌رود که در میان مردمان جهان رواج داشته و دارد و اما بعد از آن و در زمان حاضر، شاید خیلی دور از ذهن نباشد که سفر کردن را به عنوان هنر، بررسی و تحلیل کنیم.
هنرها را به هنرهای دستی، هنرهای ترسیمی، هنرهای نمایشی و … طبقه بندی می‌کنند و از آن‌جا که امروز روابط عمومی، به عنوان هنر هشتم قلمداد می‌شود، می‌توان آن را جزو هنرهای رفتاری دانست. چنان‌که سفر کردن هم به عنوان هنر، می‌تواند جزو دسته همین هنرهای رفتاری باشد.
برای رسیدن به منطقی قابل قبول در این بحث، ابتدا می‌بایستی سفر و انگیزه‌های آن را بشناسیم:

سفر در اسطوره:
اگر به قبل از تاریخ، و در واقع به زمانی که اسطوره‌ها سخن می‌گویند رجوع کنیم، متوجه می‌شویم که بن‌مایه سفرها در تمام تمدن‌ها و فرهنگ‌ها، ماورایی و غیر این‌جهانی بوده و این تنها خدایان و پهلوانان بودند که راه بسیار دشوار سفر را می‌پیموده‌اند تا به مطلوب برسند.
به طور مثال: در بابل، «ایشتار» (الهه عشق و باروری و زیبایی) به دوزخ سفر می‌کند تا معشوق خود، «تموز» را بیابد. در هند، «سویتری» به دنبال شوهر خود، «ساتیاونت» به جهان مردگان سفر می‌کند. در زلاندنو، «هوتو» به دنبال همسر خود، «پاره» به قلمروی شب سفر می‌کند. در مصر «ایزیس» به دنبال «ازیریس» به سرزمین مردگان می‌رود. در یونان، «اورفه» به هادس (جهنم) سفر می‌کند تا همسرش «اوریپید» را بیابد. در رم «انه» برای دیدار با پدر مرده‌اش به سرزمین مردگان سفر می‌کند.
در بررسی اسطوره‌های بالا، متوجه چند نکته می‌شویم: ۱- از آن‌جا که مقصد همه‌ی سفرها، دنیای مردگان و جهان زیرین است، می‌توان نتیجه گرفت سفر با مرگ که ناشناخته‌ترین موضوعات و اساسی‌ترین آن‌ها در ذهن بشر است، ارتباط تنگاتنگ دارد. پس مفهوم سفر را می‌توان ترک مکان فعلی برای شناخت ناشناخته بزرگ قلمداد کرد. ۲- مسافر به دنبال معشوق و همسر خود به دنیای دیگر سفر می‌کند. احتمالا او آرامش و امنیت خاطر خود را از دست داده و قصد دارد دوباره آن را به دست بیاورد. ۳- مقصد، جهان تاریک و قلمروی شب است و از این جهت کاملا ناشناخته و غریب، پس مسافر از توانایی خارق‌العاده‌ای برخوردار است که می‌تواند رنج و سختی را به جان بخرد و سفر کند. ۴- در این سفرها، امید به بازگشت از دنیای مردگان و همین طور امید به زنده بازگرداندن معشوق دیده می‌شود.
به طور خلاصه از اسطوره‌های بالا نتیجه می‌گیریم که سفر به منظور شناخت ناشناخته، طلب آرامش، اثبات توانایی و امید به زندگی صورت می‌گیرد.

سفر در افسانه:
در زبان افسانه‌ها نیز متوجه می‌شویم که: «هومر» شاعر بزرگ یونان در حماسه‌ی «اودیسه»، قهرمان داستانش، «اولیس» را به دنیای ارواح برده و خاطرات سفر زندگان به دنیای دیگر را بازگو کرده است. «افلاطون» در کتاب جمهور خود افسانه سفرگونه «ار» را در دنیای پس از مرگ و بازگشت او را به جهان زندگان شرح داده است. «ویرژیل» شاعر بزرگ روم، در اثر معروفش، حماسه «انئید» قهرمان داستانش، «ائنا» را در سفری به دوزخ فرستاد تا ارواح گذشتگان را ببیند. «کمدی الهی دانته» هم چیزی نیست جز سفر به دوزخ و برزخ و بهشت.
نتیجه‌ای که از این افسانه‌ها می‌گیریم، شباهت بسیاری به همان نتایج قبلی دارد.

پهلوان – مسافر:
چنان‌که در اسطوره و افسانه مشاهده کردیم، سفر کردن توسط افراد خاصی صورت می‌گیرد که برای معرفی آنان، بهترین واژه، پهلوان – مسافر است. اینان که گویی از نیرویی فرابشری برخوردارند، مامن مالوف خود را ترک می‌کنند و برای رسیدن به جواب سوال‌های غیر سطحی، و رسیدن به خواسته‌های غیر معمول، سفر می‌کنند. یکی از این قدیمی‌ترین پهلوان – مسافرها، گیلگمش (شخصیت اسطوره‌ای بین‌النهرینی) است که برای رسیدن به گیاه جاودانگی سفر می‌کند. آشنا‌ترین پهلوان- مسافری که ما ایرانی‌ها می‌شناسیم، رستم است. رستم را کمتر در سرزمین خود می‌بینیم، او همیشه در حال سفر و در عین حال مبارزه جویی است. او در مسیر هفت‌خوان توانایی‌های خود را محک می‌زند و در سرزمین‌های دوردست به حل مشکلات و از بین بردن هر آن‌چه امنیت ایرانیان را به خطر می‌اندازد، می‌پردازد.

سفر در واقعیت و به مثابه هنر:
وجود پهلوان – مسافر تنها در اسطوره و افسانه نیست. بلکه در دنیای واقعی نیز ما با اشخاصی روبرو می‌شویم که برای درک هستی و دنیای پیرامون خود سفر کرده‌اند و همچون پهلوانان مشکلات بسیاری را از پیش رو برداشته‌اند. کافی است نگاهی به زندگی عرفا، شعرا، و دانشمندان و هنرمندان، چه ایرانی و غیر ایرانی از گذشته‌های دور تا به امروز داشته باشیم، تا این گفته را تصدیق کنیم.
اما آن‌چه که ما می‌خواهیم در این بخش بازگو کنیم و در پی آن سفر کردن را به عنوان یک هنر رفتاری شناخته نشده، مورد بررسی قرار دهیم، تمام کنش‌ها و واکنش‌های روحی مسافر در طول سفر را در بر می‌گیرد که لاجرم از او یک پهلوان با تعریف امروزی و منظورمان هنرمند است، می‌سازد.
اغراق نیست اگر بگوییم که خلاصه‌ی تمام نوشته‌های ما می‌تواند همان مصرع زیبا و معروف “بسیار سفر باید تا پخته شود خامی” باشد. یا به قول عطار:
زین بحر همچو یاران، بیرون شو و سفر کن    زیرا که بی‌سفر، تو هرگز گهر نگردی

سفر، موضوعی است که با کنجکاوی آغاز می‌شود و با تعالی به پایان می‌رسد. در میانه آن دلشوره‌های ترک عادت‌های معمول موج می‌زند. سفر ذهن را از افکار نو آبستن می‌کند و زایمان این زائو را در تنهایی و انزوای روحی عجیبی رقم می‌زند که نمونه‌اش را فقط در تجربه عشق می‌توان یافت. در سفر است که می‌توان زمان را با ترک مکان تحت تاثیر قرار داد و جسارت نادیده انگاشتن واقعیت را با نیروی اراده تجربه کرد. سفر مقوله‌ای است که قبلش آدمی را در شرایط رویا قرار می‌دهد و بعدش نیز به برکت خاطره، در موقعیت افسون.

کسی که سفر می‌کند، با خود عهد می‌بندد که خود را در موقعیت غیر خود ببیند و این اگر که آگاهانه انجام پذیرد، انقلابی روحی را در بر خواهد داشت. هنر، به تعبیری خلق مخلوقی است متناسب. بنابراین خلق رفتار متناسبی که نبوده و ندیده‌ایم، می‌تواند در زمره‌ی هنر باشد.
انسان اگر در مکانی که می‌شناسد رفتاری تعریف شده دارد، می‌تواند امیدوار باشد که در مکان ناشناخته، تعریف رفتاری‌اش عوض خواهد شد. و در معادله دو مجهولی انسان – مکان، رفتار جواب‌های گوناگون خواهد داشت که در صورت انتخاب بهترین گزینه، هنر نمایان خواهد شد. چرا که بهترین گزینه یعنی خلق بهتر و تازه‌تری از انسان، که دقیقا رسالت هنر، یعنی خلق بهتر و تازه‌تر را تداعی می‌کند.
اکنون یک مرتبه دیگر به نتایجی که از بخش «سفر در اسطوره» گرفتیم رجوع می‌کنیم. در آن‌جا گفتیم که سفر به منظور شناخت ناشناخته، طلب آرامش، اثبات توانایی و امید به زندگی انجام می‌گیرد. آیا همه‌ی این‌ها ذات و هدف اصلی هنر نیست؟ و آیا هنر، همان جواب دادن به سوال‌های غیر سطحی و رسیدن به خواسته‌های غیر معمول نیست؟

آرش نورآقایی

دیدگاه‌ها

  1. *

    با سلام.
    خوشحالم از اینکه میبینم حالتون خوبه و دوباره دست به قلم شدید، آخه غیبتتون داشت طولانی و نگران کننده میشد.
    شما چون زیاد سفر کردید دیدی خاص به سفر دارید، شاید دیدی عارفانه! برای تفهیم بهتر منظورم، اشاره به اون عکسهایی که از طلوع و غروب خورشید در کنار ساحل گرفتید(سفر برزیل) میکنم. آخه شنیدم اونهایی که غرق در معرفت الهی میشن(مثل عرفا و اندیشمندان) به این صحنه از طبیعت توجه خاصی دارند. نمیدونم، شاید شما هم عارف باشید !!! به نظر من سفر در درجۀ اول یک نیازه. وقتی این نیاز رفع بشه، سفر میشه نعمت(بخاط داشتن فواید بسیارجسمی و روحی) ودر نهایت، وجود نعمت هنر رو خلق میکنه که این هم نیاز به زمان، تکرار، تغییر دیدگاهها و تفکر بسیار داره. در هر صورت سفر تجربه ای فوق العاده دلنشین به دنیای شگفتیهاست.
    با آرزوی سلامتی و موفقیت

  2. الهام تقوی

    درود بر شما و وسعت ذهن و نگاهتان.
    به نظر من کسی که سفر می کند، اگر زمینه یک انقلاب روحی را داشته باشد اصلا با خود عهد نمی بندد که خود را در موقعیت غیر خود ببیند ناخودآگاه منقلب می شود و تمام مخلوقات زیبای خالق بی همتا با او هم کلام می شوند و همگی با هم از کثرت به وحدت می رسند عارف می شود و اینگونه می شود که بعضی ها می بینند و بعضی دگر نگاه می کنند. همه هنرهای بزرگ اینگونه خلق شده اند . این شیدایی دیگر دست خودتان نیست با کوچکترین اشاره از خود بی خود می شوید و ساز هستی را به دست می گیرید و می نوازید.خدا یعنی به خود آ به خود آ به خود آ تا آنچه نادیدنی است آن بینی.
    پیروز و سربلند باشید

  3. زهره

    سلام بر آرش خان نورآقایی…استاد قصه های کودکانه رو فراموش نکنید: جوجه اردک زشت،ریش آبی، هانسل و گرتل،دختر بی دست( خیلی از قصه هایی که برادران گریم و هانس کریستین گرذدآوری کردند) به سفر اشاره می کنه.تقریبا به همون اهدافی که بهش اشاره کردید…تو خیلی از قصه ها دختر فقیر همسر یا معشوق پسر پادشاه می شه( جمع اضداد۹ و شب وصل به ناچار از هم جدا می شن و عاشق یا شوهر به سفر می ره(د شاید رسیدن به خودآگاهی و شناخت از خود) و بچهخ ای که بعد از جدایی به دنیا میاد( نتیجه آشتی اضداد و رسیدن به خودآگاهی،البته هر کس برداشت خودش رو داره و خوبی قصه ها به اینه…

  4. سیما سلمان‌زاده

    عاالی بود
    سالم و امن و آرام باشید
    ………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام. همچنین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *