مقدمه:
انگیزهی انتخاب موضوعی که رابطهی میان «شیء، موزه و مردم» را مورد بررسی قرار دهد، شعار منتخب روز جهانی موزه در سال ۲۰۱۰ میلادی است. طبق بیانیهی بیست و دومین کنفرانس عمومی ایکوم، شعار «موزهها برای هماهنگی اجتماعی» برای سال ۲۰۱۰ مناسب تشخیص داده شد. در این نوشتار قصد داریم مفهوم این شعار را با توجه به ماهیت موزه و بازدیدکنندگان آن، مورد بررسی قرار دهیم.
قبل از ادامه، شایسته است گفته شود عناوینی که در بخشهای مختلف نوشتار زیر مورد توجه قرار گرفتهاند، نظریات و دریافتهای نگارنده است که پس از بررسی انواع موزهها در داخل و خارج کشور، برجسته و در این متن ارائه شدهاند و به همین سبب از منابع کتابخانهای کمتر استفاده شده است.
نگاهی به شعار روز جهانی موزه
چرایی و چگونگی ازتباط میان مردم و اشیای موزهها سوال اصلی است که این نوشتار درصدد پاسخ به آن است. بنابراین یکی از راههای نزدیک شدن به جواب، آشنایی با طرز تفکر کسانی است که گردانندگان اصلی فعالیتی به نام «جنبش موزه» هستند. به نظر میرسد ما باید از فلسفهی وجودی موزهها، تاریخ تفکر در موزه و آیندهنگری در آنها باخبر باشیم.
همانطور که گفته شد، شعار «موزهها برای هماهنگی اجتماعی» در سال ۲۰۱۰ از طرف ایکوم پذیرفته شد. اکنون ما این سوال را مطرح میکنیم که آیا در سالهای قبل هم موضوع «هماهنگی اجتماعی» در شعارهای ایکوم به نحوی وجود داشته یا اولین مرتبه است که به دغدغههای اجتماعی و رابطهی آن با موزهها پرداخته میشود.
هنگامی که به شعارهای ایکوم از سال ۱۹۹۲ تاکنون نظر میافکنیم، متوجه میشویم که از ۱۸ شعار انتخابی، ۸ شعار، مربوط به موضوعات اجتماعی و مردمی در سطحهای متفاوت است:
شعار سالهای، ۱۹۹۳ «موزهها و مردم بومی»، ۲۰۰۰ «موزهها برای صلح و هماهنگی در اجتماع»، ۲۰۰۱ «موزهها: شکلگیری اجتماعی»، ۲۰۰۲ «موزهها و جهانیسازی»، ۲۰۰۳ «موزهها و دوستان»، ۲۰۰۶ «موزهها و جوانان» و ۲۰۰۸ «موزهها به عنوان ماموری برای تغییرات اجتماعی و توسعه»، هر کدام به نوعی با شعار سال ۲۰۱۰ همخوانی نسبی دارند و همدیگر را تایید میکنند.
برای اینکه با رسالت شعار «موزهها برای هماهنگی اجتماعی» بیشتر آشنا شویم بد نیست بدانیم که «ایکوم» در ادامهی شعار سال ۲۰۱۰ اینگونه عنوان کرده است:
“موزهها در جایگاهی واقع شدهاند که بایستی به موضوعات حفاظت از تنوع فرهنگی و تنوع زیستی به عنوان میراث مشترک بشری، توجه نشان بدهند. الویت «ایکوم» حفاظت و حراست از انواع مختلف میراث، به ویژه در کشورها و مناطقی است که در خطر درگیریهای مسلحانه، خشکسالی، تاثیرات آب و هوایی، قاچاق اشیاء تاریخی و فرهنگی، و بحران توسعه قرار دارند.” (بخشی از اعلاعیهی ایکوم در سال ۲۰۱۰ به مناسبت انتخاب شعار سال)
موضوع شعار سال ۲۰۱۰ و شعارهای سالهای قبل «ایکوم» وقتی روشنتر میشود که به شعارهای سازمانهای بینالمللی دیگر نیز توجه نشان دهیم. به طور مثال، «اهداف توسعهی هزارهی سوم سازمان ملل» MDGS))؛ مبارزه با فقر، گرسنگی، بیماری، بیسوادی، نابودی محیط زیست و تبعیض علیه زنان توصیف شده است و هشتمین و آخرین هدف، «مشارکت جهانی برای توسعه» نام گرفته است که به گونهای قابل قبول از هماهنگی اجتماعی در سطح جهانی سخن میگوید.
وقتی به شعارهای «سازمان جهانی گردشگری» UNWTO هم دقت میکنیم، موضوعاتی از قبیل تغییرات آب و هوایی، صلح، مبارزه با بیکاری، توجه به مشکلات زنان و از این قبیل را در آن مییابیم و همینگونه است وقتیکه به شعارهای «روز جهانی محیط زیست» توجه میکنیم.
در واقع به نظر میرسد با توجه به مسائلی از قبیل بحران اقتصادی، جنگ و درگیری، شیوع بیماریها، آلودگی محیط زیست و … که همهی جهانیان در دههی اول هزارهی سوم با آن روبرو بودهاند، توجه سازمانهای بینالمللی به گفتگوی میان فرهنگها و ادیان، ایجاد صلح، از بین بردن فاصلههای اجتماعی و نهایتا ایجاد فضایی برای همفکری و همدلی در سطوح مختلف اجتماعی از محلی گرفته تا جهانی، معطوف شده است تا به این طریق راهی برای خروج از بنبست مشکلات بیابند.
اکنون این سوال مطرح است که ایکوم، سازمان ملل، یونسکو، سازمان جهانی گردشگری و … چگونه میتوانند ایدههایی را که بر روی کاغذ مینویسند و گاهی آنها را به صورت شعار به جهانیان ابلاغ میکنند، به صورت یک رویای ایدهآل، تا زمان تحقق در ذهن افراد بشر حفظ کنند و یا در صورت امکان آنها را به روشهایی عملی تبدیل نمایند.
تصور کنید
در یک سالن وسیع گروه کثیری از نیایشگران را میبینیم که روبروی تعداد قابل توجهی از محرابها ایستادهاند و نیایش میکنند. هر نیایشگر روبروی یک محراب ایستاده و بعد از یک نیایش کوتاه، اندکی آرام راه میرود و روبروی محراب دیگری میایستد و نیایشی دیگر را آغاز میکند. اینان اینگونه، ساعتها راه میروند، میایستند و نیایش میکنند.
خوب که گوش فرادهیم متوجه زمزمههای آرامی میشویم که تداعیگر دعاست و اکنون از زبان این نیایشگران قرن بیست و یکم شنیده میشود.
در کنار هر محرابی شاید یک روحانی معبد، سخنانی بگوید از جنس الوهیت، و نیایشگران همانطور که ایستادهاند، تقدس محراب را درمیکشند.
نیایشگران برای ورود به این معبد صف میکشند و فدیه میدهند. و هنگامی که معبد را به سوی خانه ترک میکنند، در این اندیشهاند که کجای این دنیای خاکی، معبدی آسمانی از این دست، با محرابهایی شفابخش، خواهند یافت. آنان برای این منظور به سرزمینهای دوردست هم سفر میکنند.
این نه خانقاه است و نه مانستان، نه غار میترایی و نه معبد بودایی. نامش موزه است.
تصوری که در بالا ارائه شد، صرفا یک رویا نیست بلکه هر روزه در بسیاری از موزههای دنیا و در برخی از کشورها، همچون فرانسه، بلژیک، سوئیس، آلمان، انگلستان و … چنین صحنههایی خلق میشوند. در این کشورها، شهروندان و گردشگران برای دیدار از یک موزه صف میبندند و هزینهی نهچندان ارزان ورودی را میپردازند تا از اشیای دائمی یا یک نمایشگاه موقت دیدار کنند. اکنون در این کشورها، دیدار مرتب و پیدرپی از موزهها به یک خرده فرهنگ (شاید هم یک فرهنگ کامل) تبدیل شده و مرامها و قوانین خودش را داراست. با کمی مبالغه میتوان گفت که دیدار از موزه در این کشورها از نان شب هم واجبتر است.
از همین تصور بالا میتوانیم به شعار روز جهانی موزه در سال ۲۰۱۰ نقب بزنیم و ببینیم که چگونه اشیای موزه با حسی که در بازدیدکننده القا میکنند، میتوانند باعث گونهای از هماهنگی اجتماعی شوند. شاید بتوان گفت که با دیدار از یک شیء در موزه، همان حالتی در انسان پدیدار میشود که با خواندن یک شعر، و گردش در یک موزه همانند خواندن یک رمان، لذتبخش است. درواقع همانطور که خوانندگان اشعار یک شاعر یا داستانهای یک نویسنده، به نوعی هماندیشی و همدلی نسبی دست پیدا میکنند، دیدار از یک موزه در بازدیدکنندگان حس مشترکی را ایجاد میکند که اتفاقا تا مدتها پایدار باقی میماند.
اشیاء بیجان و جانداری به نام انسان
خیلی ساده، موزه حد فاصل ارتباط میان اشیای بیجان و جاندارانی به نام انسان است. این اشیای بیجان معمولا توسط باستانشناسان از یک تپهی باستانی کشف میشوند، یا توسط نقاشان بر روی یک تابلو نقش میبندند، یا با همت مجسمهسازان در قالب یک تندیس سنگی پا به عرصهی وجود میگذارند. در واقع، آنچه در موزهها برای انسانها به نمایش درمیآید، اشیایی هستند که قبلا توسط انسانهای دیگر و در زمانی غیر از این، ساخته یا پرداخته شده است.
به گمان نگارنده، رابطهی میان شیء و مردم از طریق موزه، همانند رابطهی میان باستانشناس و شهردار است از طریق شهر.
(توجه: هرگاه از موزه سخن به میان میآوریم، منظور موزههایی هستند که اشیای پیداشده از تپههای باستانی را در خود جای دادهاند.)
باستانشناس در عملیات حفاریاش به لایههای مختلف تمدن موجود در تپهی باستانی توجه دارد. او بر اساس اطلاعات به دست آمده و دانشی که از قبل آموخته، گمانهزنی میکند و بخشی از تپه را مورد بررسی قرار میدهد و اشیای باقیمانده از زمانهای قبل، را از دل خاک بیرون میکشد و بعد از تحقیق آنها را برای نمایش راهی موزه میکند. این اشیا هنگامیکه در موزه قرار میگیرند، بخشی از تاریخ و سبک زندگی مردمان یک دیار را روشن میکنند.
از طرفی شهردار یک شهر، میبایستی از طبقات مختلف شهروندان و نوع زندگی آنان باخبر باشد و در گمانهزنیهایش برای هرگونه تغییرات اجتماعی، دانستههایش را مد نظر قرار دهد.
اکنون میتوان گفت که موزه جایگاهی است که میتوان نتایج عملیات باستانشناس و فعالیتهای شهردار را تواما مشاهده کرد. در یک کلام، اشیا راهی موزههایی میشوند که این موزهها در شهرها قرار گرفتهاند و شهروندان قرار است از آنها بازدید کنند.
وقت آن رسیده که بدانیم ارتباط میان شیء و بازدیدکننده چگونه برقرار میشود و رابطهی موزه با شهروندان به چه نحو در ناخودآگاه آنان شکل میگیرد. بگذارید به برخی از ویژگی موزهها، همان ویژگیهای که قرار است باعث هماهنگی اجتماعی شوند، نگاهی اجمالی بیندازیم:
موزه نگاه جنسیتی ندارد
یکی از موارد بسیار مهم در دنیای امروز، بحث زنان است و یکی از دغدغههای اصلی فعالان حقوق بشر، حقوق برابر اجتماعی برای زنان و مردان است. موزه از معدود مکانهایی هست که نگاه جنسیتی در آن جایگاهی ندارد. موزه در همهی زمانها پذیرای زن و مرد و کودک و جوان و پیر و انسان معلول و … است. در این زمینه، موزه حتی از فعالیتی به نام ورزش پیشتازتر است. ما شاید در هیچ کشوری سراغ نداشته باشیم که زنان نتوانند به موزه بروند ولی هنوز هستند کشورهایی که زنان نمیتوانند به برخی از ورزشها روی بیاورند و به برخی ورزشگاهها بروند.
در موزه نژادپرستی نفی میشود
یکی دیگر از موضوعات اجتماعی که در دنیای امروز کماکان جزو مسائل هنوز حل نشده باقی مانده است، اتکا بر نژادپرستی توسط برخی از افراد و سازمانهاست. هرچند که میتوانیم نژادپرستی را در تاریخ گذشتهی بشر پیگیری کنیم، اما دیدار از موزه مبتنی بر نژادپرستی نیست. در یک موزه (موزه به معنای واقعی که بر مبنای تفکرات استاندارد و متعالی ایجاد شده باشد)، همانند حضور در بازیهای ورزشی، نژادپرستی و حتی ناسیونالیست افراطی جایی ندارد و عملا جایگاهی برایش درنظر گرفته نشده است.
ارتباط درونی یکسان افراد با اشیای موزه
هرچند که اشیای موزه بیجان هستند اما اگر برای یک لحظه هم که شده موزه را در ذهنمان یک موجود زنده در نظر بگیریم، به عنوان یک شخص ثالث، موزه میتواند یک یا چند تحلیل روانی از گروه بازدیدکنندگان ارائه دهد. به عبارت دیگر، موزه میتواند شاهد یک تقابل دوطرفه میان اشیاء و مردم باشد. هنگامیکه بازدیدکنندگان روبروی اشیای موزه قرار میگیرند، اینگونه استنباط میشود که برای لحظاتی اندک، احساس افراد در موزهها همانند میشود.
در اینجا ما با احساس یک فرد سروکار نداریم بلکه با یک وجدان جمعی روبرو هستیم. موزه مکانی است که یک معماری مشخص، منظره، دما، نور و دیگر مشخصات فیزیکی یکسان را برای بازدیدکنندگان مهیا میکند. حتی اشیای به نمایش درآمده با توجه به اطلاعاتی که از این اشیا ارائه میشود، احساس و تفکر مشابهی به بازدیدکنندگان القا میکند.
بنابراین بازدیدکنندگان در یک تونل زمان مشخص همدیگر را ملاقات میکنند و همانطور که در زندگی خارج از موزه در یک زمان زندگی میکنند در داخل موزه هم، با یک یا چند دورهی تاریخی خاص مواجه میشوند. بنابراین همانطور که برداشت همهی کسانی که در یک دورهی زمانی زندگی میکنند-با توجه به همهی تفاوتهای موجود فردی- تا حدی که قابل بحث است یکسان میشود، در موزه هم عین همین اتفاق میافتد. بدینگونه ما متوجه میشویم که در موزه گونهای از سرایت احساس وجود دارد. بنابراین فهم مشترک از فضای موزه و درک اشیا، برای هماهنگی اجتماعی بیتاثیر نیستند.
پاسخ به یک نیاز همیشگی
کنجکاوی یک نیاز و یک ضرورت همیشگی بشر بوده است. شور و شوق برای دانستن سبک زندگی پیشینیان و مطالعهی آثار آنان، از سفالینه گرفته تا زیورآلات، که هر کدام به نحوی میتوانند در موزهها به نمایش دربیایند، بخشی از تار و پود زندگی امروزی ما را تشکیل میدهد. همین موضوع در هماهنگی اجتماعی نقش دارد.
ابعاد مختلف تواناییهای انسان و سرگذشت او
دیدار از اشیای موزه هم رنج و تالم انسان بودن را مینمایاند و هم خوشحالی مضاعف از انسانبودگی را. در موزه توانایی افراد بشر خیلی واضح نمایش داده میشود.
بازدیدکنندگان با دیدار از اشیای موزهها، میتوانند ذهن خود را از چارچوبهای از پیش تعیین شده برهانند و واقعیت را چنانکه جلوی چشمانشان قرار میگیرد -این واقعیت از درون ناشناختهی تاریخ بیرون میآید- ببینند و دربارهی آن قبل از پذیرش، به تفکر بپردازند.
دیگر اینکه اشیای موزه به بازدیدکننده سرگذشت و ریتم زندگی پیشینیان را یادآوری میکند. همین موضوعات برای هماهنگی اجتماعی و برداشت مشترک افراد یک جامعه از تواناییهای پدرانشان کمک میکند.
بحث زمان در موزه
در موزه، گویی زمان و مکان به حالت تعلیق درمیآیند. شبیه این اتفاق در سینما هم رخ میدهد. ما در موزه از توسعهی دنیای بیرون و هیاهوی آن بیخبریم و در هیاهوی آنچه قبلا اتفاق افتاده درگیر میشویم. همین تعلیق در زمان (که در خواب هم اتفاق میافتد) گاهی برای افراد بشر لازم است و میتوان از آن به عنوان درمانی برای غلبه بر اضطرابهای روانی (در زمان بیداری) نام برد.
با توجه به نکتهای که دربارهی زمان مطرح کردیم، موزه دنیایی را پیش روی ما مینهد که ما امکان تجاوز به آن و تغییرش را نداریم، هرچند که میتوانیم نگاهمان را بر روی موضوع خاصی متمرکز کنیم.
فلسفهی زندگی در موزه نقش اساسی بازی میکند
برای روشن شدن این موضوع به یک مثال رجوع میکنیم: در برخی از موزهها، بخشی از فضای ویترین ها به اشیای کشف شده از عصر آهن تخصیص داده میشود. در این بخش معمولا ابزارهای ساختهشده توسط بشر به نمایش درمیآید. چنانکه پژوهشگران معتقدند، عصر آهن بعد از کشف آتش شروع میشود و در پی آن است که ابزارهای جنگی ساخته میشوند. به نظر میرسد هنگامیکه ابزارهای جنگی تولید میشوند، بشر به قوانین اجتماعی بیش از پیش نیاز دارد. و با مطالعات باستانشناسی مشخص میشود که تاریخ خداباوری همزمان با عصر آهن شکل میگیرد.
بنابراین میتوان اینگونه اظهار نظر کرد که پیشرفت بشر در موضوعات عینی با طرز تفکر او نسبت به مسائل ذاتی متعادل است و بشر با توجه به اقلیم و شرایطی که در آن میزیسته به مفاهیم بسیط میاندیشیده است.
با قدم زدن جلوی ویترین موزهها، این قبیل سوالات و درپی آن روشنگریهایی در ذهن بازدیدکننده شکل میگیرد.
گاهی یک شیء یک ایدئولوژی را مطرح میکند
به منشور کوروش فکر کنید. گفته میشود که این منشور، اولین اعلامیهی حقوق بشر به شمار میرود. از اینکه بگذریم این منشور هرچه که باشد، یک ایدئولوژی را مطرح میکند که اتفاقا برای بشری که در عصر حاضر زندگی میکند بسیار خوشایند است. منشور کوروش همین امروزه که ما از حقوق بشر سخن میگوییم، یکی از اشیای موزه است. بنابراین همین منشور میتواند افکار اجتماع بزرگ بشر را هماهنگ و بر روی یک موضوع خاص متمرکز کند.
پیدایش آداب اجتماعی
همچنین برخی از اشیای موزهها از پیدایش آداب اجتماعی سخن میگویند. در موزههای یونان اشیایی یافت میشود که از سیستم رایگیری در حدود ۲۵۰۰ سال پیش سخن میگویند. میتوان به «لوح حمورابی» و «لیپیت ایشتار» اشاره کرد که چگونگی قوانین اجتماعی را برای بشر امروز نمایش میدهند. مشخص است که این اطلاعاتی که دربارهی اینگونه از اشیا داریم، همچون یک کتاب تاریخ معتبر، باورهای مردم به یک موضوع را شکل میدهند، با این تفاوت که بازدید کنندهها با دیدار مستقیم از یک شیء به باور خود ایمان بیشتری خواهند داشت.
فرهنگ عامه را به فرهنگ پیشتاز تبدیل میکند
موزه از جمله مکانهایی است که افراد در آن به تعالی پندار و گفتار و رفتار نزدیکتر میشوند. در موزهها کمتر سخنانی از جنس روزمرگی میشنویم. نزاکت خاصی از طرف بازدیدکنندهها ابراز میشود و یک نوع معرفت در میان آنان دیده میشود. این مورد برای ایجاد یک پرستیژ اجتماعی به دور از فریبکاریهای معمول، بسیار مناسب است.
عدم خودشیفتگی فرهنگی در موزه
برخی از جامعهشناسان معتقدند که فرهنگ معاصر دچار خودشیفتگی است. اینکه این برداشت بر چه اساسی استوار است و تا چه حد مورد قبول جامعهی جهانی واقع شده، موضوع این نوشتار نیست، اما آنچه که مشخص است در موزهها این سخن مصداق ندارد. شاید در میادین ورزشی و کمپانیهای فیلمسازی به عنوان جایگاههایی برای ابراز وجود فرهنگ، گونهای از خودشیفتگی فرهنگ معاصر ابراز شود، اما با توجه به این که در موزه قرار است به تمامی دورههای تاریخی از گذشته تا معاصر، یکسان نگریسته شود، برجسته کردن یک دوره تاریخی مدٌ نظر نیست.
موزه بدون مردم و مردم بدون موزه
شاید در وهلهی اول اینگونه برداشت شود که در موزهها، موضوع قابل بحث اشیایی هستند که از تپههای باستانی بافت شدهاند. ضمن تایید این موضوع، باید گفته شود که این اما تمامی داستان نیست. انسانشناسی در پس اشیای به نمایش درآمده، موضوعی است که هم پژوهشگران به آن میاندیشند و هم درناخودآگاه بازدیدکنندگان جای خود را باز میکند. این است که موزه زندان اشیای باستانی نیست و بدون حضور مردم هیچ نیست. مردم هم بدون داشتن موزه، تنها در زمانی که زندگی میکنند، محدود میشوند و دیگر با دورانهای گذشته ارتباط ملموس نخواهند داشت.
سخن پایانی
بازسازی و تفسیر اشیای باستانی توسط انسانها انجام میشود. بنابراین موزه محل قرار همیشگی بازدیدکنندگان و اشیای باستانی است تا در این تقابل سیال و بده بستان فرهنگی – اجتماعی، احساسات فراموش شده و باورهای پنهان مانده از دید انسان معاصر، بار دیگر مورد بررسی قرار گیرد و در نهایت موزه مکانی باشد برای هماهنگی اجتماعی.
آرش نورآقایی
دیدگاهها
سلام آقا آرش میشه گفت جانا سخن از دل ما میگویی بحث موزه هم به نظر من مثل سفر است به این صورت که آیا فقط برای وقت گذراندن باشد یا از روی میل ورغبت موزه دارای روح است واگر بخواهی میتوانی در مدتی که در آنجا هستی کمال لذت وبار فرهنگی واجتماعی وهر آنچه در آنجاست نصیب خودت کنی شاید برای شما دیگر روشن شده باشد که من با دل وجان سفر ومباحث گردشگری را بسیار دوست دارم وموزه هم یکی از آنها است حتما در بازدید موزه ارتباط با اشیا وهرآنچه هست برقرار میکنم وکلی لذت میبرم آنچه از دل تاریخ بیرون می آید ارزشمند است ولی درکل مردم ایران موزه را زیاد دوست ندارند یا وقت یا پول ویاجایکاه آن را نمیدانند اما شاید مثل من هم کم نباشد امیدوارم.
………………………………………………………………………………..
جواب: سلام به شما.
درود آرش عزیز
موزه حسی از هماهنگی را در من زنده می کند,
و همزمان باری بر دوشم سنگینی , انگار تاریخ در برابرم
می ایستد و می پرسد : آیندگان شما را چگونه به خاطر خواهند آورد؟؟
و سپاس از تو که اینقدر زیبا تبیین می کنی.
………………………………………………………………………………..
جواب: سلام به تو و سپاس.
درود بر آرش جان عزیز
در پی سفر اخیرم، با قبرستانی بسیار شگفت انگیز برخورد کردم که می طلبد حتما سفری بدانجا داشته باشید.
در انتشار مقالات ارزشمند شما هم در وبلاگها مجدانه کوشا هستم
…………………………………………………………………………………
جواب: سلام به مهران با معرفت. عکس ها را دیدم و جالب بود. سپاس از تو.
با درود به آرش عزیز. همانطور که خودت گفتی شاید در وهلهی اول اینگونه برداشت شود که در موزهها، موضوع قابل بحث اشیایی هستند که از تپههای باستانی یافت میشوند اما موزه ها باید تداعی کننده روش جامعه معاصر باشند که نقش پیوند زدن تاریخ، فرهنگ و میراث را به هم در زندگی کنونی برگزیده اند.
………………………………………………………………………………..
جواب: سلام به مجتبی و سپاس از این که مطلب را خواندی.
و موزه های ما، معمولا و نه همیشه مرده و بی حرکت اند…نمی دونم موزه رو خیلی دوست ندارم احساس می کنم مرده، روح نداره…
مرسی آرش. بازهم سوژه دادی. میشه موضوع پرونده مون باشه
……………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. ارادت دارم.
درود
چه مقاله جالب و زیبایی بود. با اینکه مرد هستید ولی احساس لطیفی دارید.
حتما باید سری به موزهای انگلیس شما بزنید.
در رابطه با آثار ایرانی در انگلیس موزه هولبورن دیدنی است.
موفق باشید
…………………………………………………………………………………………….
جواب: سلام و سپاس از شما.
این یادداشت یکی از الهامبخشترین یادداشتهای این سایته.
هنوز این نگرش رو با این تفصیل پس از سالها از زبان یا قدم فرد دیگهای تجربه نکردهام.
……………………………………………………………………………………………………………………
جواب: سلام. سپاس از شما.
به جد یکی از بهترین و درجه یک ترین متن هایی بود که در این سایت خوندم.
چقدر یاد گرفتم!! چقدر از موزه ها کم می دونم….
عالی بود!
عالی
موزه و ارتباطش با مردم موشکافانه و دقیق برانداز شده بود.
واقعا عالی بود.
انگار رسالت موزه ها رو متوجه شدم .
می تونم بارها این متن رو بخونم، قبل از دیدن هر موزه ایی و بعد از بازدید از هر موزه ایی!
شما عالی هستین.
………………………………………………………………………………………………………..
جواب: سلام. سپاس از توجه شما.