در بند ۲۳، در چهارم، بخش ۱ از کتاب زند وهومن یسن (بهمن یشت) آمده است:
“و در همهی جهان، مرده را چال کنند و مرده را بگسترانند…”
قبل از هر چیز دیگر باید دانست که این بند و بندهای قبل و بعد آن به بدبختیها و نکبتهایی اشاره میکند که نشانههای فرارسیدن هزاره زرتشت است.
موضوع از این جهت برایم جالب بود که فکر کردم انگار وسعت دادن به مکان مردگان (قبرستان) در دین زرتشتی جایز نبوده است. و این شاید به این معناست که نشانههای مرگ و نیستی را دوست نمیداشتهاند.
بعد این فکر به ذهنم رسید که شاید بتوان تحقیقی در رابطه با اثر قبرستان بر سبک زندگی مردمان همهی جهان انجام داد. در واقع ببینیم شهر مردگان چه اثری بر شهر زندگان میگذارد. ببینیم ساکنان این هر دو شهر چگونه بر هم اثر میگذارند و فرهنگ کدام بر دیگری غالب است.
یک سوال در ذهنم مطرح است. آیا ساخت شهر مردگان و وسعت بخشیدن آن، یک نوع خودزنی همگانی بر علیه زندگی نیست؟
دیدگاهها
در قبرستان های قدیمی مرده را به طبیعت بازگردانده اند و احساس رها بودن و آرامش به انسان دست می دهد، ولی در قبرستان های جدید دست و پای مرده ها نیز بسته شده.
تأثیر متقابل این دو شهر بر یکدیگر و شکل گیری شهر مردگان قطعاً حقایقی را آشکار می کند و جالب خواهد بود.
” هرگز از مرگ نهراسیده ام/اگرچه دستانش از ابتذال شکننده تر بود…
هراس من باری/ همه از مردن در سرزمینی است
که مزد گورکن از آزادی آدمی افزون باشد…”
من هستم،موضوع جالبیه.اون هم ما که به مرده ها بیشتنر از زنده ها توجه کردیم و می کنیم