خراسان بزرگ

خراسانی که در متون تاریخی از آن نام برده شده، تنها شامل خراسان ایران نیست، که آن هم امروزه به سه بخش شمالی و رضوی و جنوبی تقسیم بندی شده است.

 

وسعت خراسان بزرگ را از کتاب “جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی” را به شرح زیر می‌آوریم.

“خراسان” در زبان فارسی قدیم به معنای خاورزمین (مکانی که خورشید از آن‌جا طلوع می‌کند)است. این اسم در اوائل قرون وسطی به طور کلی بر تمام ایالات اسلامی که در سمت خاور کویر لوت تا کوه‌های هند واقع بودند، اطلاق می‌شد و به این ترتیب تمام بلاد ماوراءالنهر در شمال خاوری به استثنای سیستان و قهستان در جنوب شامل می‌شد.

ایالت خراسان در دوره اعراب یعنی در قرون وسطی به چهارقسمت یا چهار ربع تقسیم می‌شد و هر ربعی به نام یکی از چهار شهر بزرگی که کرسی آن ربع بود،‌ نامیده می‌شد.

 

 

این شهرهای بزرگ عبارت بودند از:نیشابور، مرو، هرات و بلخ

 ربع نیشابور: شهر نیشابور و شادیاخ، کوره نیشابور، طوس و مشهد، بیهق و سبزوار، جوین و جاجرم و اسفراین، استوا و کوچان، رادکان و نسا و ابیورد، کلات، خابران و سرخس

نیشابور که در عربی آن را نیسابور تلفظ می‌کنند و از کلمه فارسی قدیم “نیوشاه‌پور” که به معنی “کار یا جای خوب شاه” بوده گرفته شده است.نیشابور منسوب به شاپور دوم است که در قرن چهارم میلادی به تجدید بنای ان همت گماشت.بانی اول این شهر،شاپور اول پسر اردشیر بابکان موسس سلسله ساسانی است.

در اوائل دوران اسلامی نیشابور به “ابرشهر” نیز معروف بود و به همین نام در سکه‌هایی که خلفای اموی و عباسی در آن شهر ضرب کرده‌اند، یاد شده است.

مقدسی و بعضی از مورخان دیگر ان را “ایران‌شهر” نیز ضبط کرده‌اند.

یاقوت حموی گوید که در زمان او یعنی در قرن هفتم،این شهر را “نشاوور” می‌گفتند.

به نظر ابن حوقل در تمام خراسان شهری خوش‌تر و آبادتر از نیشابور نبود.

مقدسی می‌گوید نیشابور چهل و دو محله دارد که برخی از محلات آن هریک به قدر نصف شیراز است.

نیشابور در سال ۶۱۸ که لشکریان مغول به آن هجوم بردند ،غارت شد و به قول یاقوت مغول‌ها در آن‌جا حتی یک دیوار هم برجا نگذاردند.

نیشابور پس از فتنه مغول دوباره آباد شد و ابن‌بطوطه که در قرن هشتم آن را دیده است گوید شهری است معمور و مسجدی زیبا دارد که چهار مدرسه اطراف آن است و آن شهر از فرط حاصلخیزی و کثرت میوه‌ها، دمشق کوچک نامیده می‌شود.

 

مشهد در سمت خاور نیشابور است و سلسله جبالی که سرچشمه اکثر آب‌های نیشابور است،مشهد را از نیشابور جدا می‌کند.در چند میلی شمال مشهد،بقایای شهر طوس است.

 

به فاصله دو منزل‌گاه چاپاری از طوس در دهکده‌ای به نام “سناباد” باغ بزرگی بود و در میان آن، آرامگاه امام هشتم شیعیان و قبر هارون‌الرشید قرار داشت.

حمدالله مستوفی در فرن هشتم از نخستین کسانی است که سناباد را مشهد نامیده و از آن زمان تا‌کنون آن‌جا را همچنان مشهد،یعنی جایگاه حضرت امام رضا می‌گویند.

 

در باختر نیشابور در ولایت بیهق،دو شهر سبزوار و خسروگرد واقع بود.سبزوار از خسروگرد بزرگ‌تر بود و در قرون وسطی آن را بیهق می‌گفتند.

 

یاقوت گوید شهر اسفراین را در قدیم،مهرجان می‌گفتند.نام اسفراین به قول یاقوت در اصل اسپرآیین،مرکب از اسپر(سپر) و آیین(عادت و روش)بود.مقدسی آورده که اسفراین برنج فراوان و انگور نیکو دارد.

 

استوا به معنای سرزمین بلند است و در سمت خاوری آن ولایت نسا واقع است.ولایت مشهور نسا،دره پهناوری است که امروز “دره‌گز” خوانده می‌شود.ابن حوقل گوید نسا به اندازه سرخس است و اب آن از کوهستان مجاور می‌آید.

 

در خاور نسا،،آن‌سوی کوه و در حاشیه بیابان مرو،”ابیورد” واقع است که گاهی آن را “باورد” هم می‌گویند.مقدسی گوید من ابیورد را از نسا بهتر و بازارش را پررونق‌تر و خاکش حاصلخیزتر دیدم و مسجد آن شهر در بازار است.

 

یاقوت از شهری سخن می‌گوید در نیمه راه خبوشان و طوس به نام راذکان(رادکان) و آن را زادگاه خواجه نظام‌الملک طوسی می‌داند.

 

شهر سرخس در کنار کوتاه‌ترین راه طوس به مرو بزرگ در ساحل راست(ساحل خاوری) رودخانه مشهد واقع است.این رودخانه را امروز تجند گویند.

 

 

ربع مرو: رود مرغاب، مرو بزرگ و دهکده‌های آن، آمل و زم در ساحل جیحون، مروالرود یا مرو کوچک و قصر احنف

دومین ربع خراسان،یعنی ربع مرو،در امتداد مرغاب یا مرو رود واقع است.علاوه بر شهرهای متعددی که در ساحل مرغاب واقع‌اند،ربع مرو شامل نقاطی نیز  می‌شود که در مسیر شاهراه بزرگ خراسان آن‌سوی مرو،شمال خاوری رود جیحون در آمل(این آمل با آمل ایران فرق دارد)یعنی معبر راهی که به بخارا می‌رود،قرار دارند.

 

مرو بزرگ در قرون وسطی معروف بود به “مروشاهجان” تا با مروالرود که به مرو کوچک معروف است ،اشتباه نشود.ظاهرا شاهجان معرب شاهگان فارسی و به معنی شاهانه و شاهوار است.یاقوت معتقد است که شاهجان به معنای جان شاه است.

در یک منزلی باختر مرو،شهر “سنج” واقع بود که مقدسی آن را به صورت “سنگ” ضبط کرده است.سنج دارای مسجدی نیکو در ساحل رودخانه و باغستانی بزرگ بود.

 

در ساحل چپ جیحون،تقریبا در صدو بیست میلی شمال خاوری مرو،جایی که شاهراه خراسان از رود جیحون گذشته به سمت بخارا و ماوراءالنهر می‌رود،شهر “آمل” و تقریبا در صد میلی خاور آمل در ساحل علیای رودخانه،شهر “زم” واقع بود.آمل در قرون وسطی معروف بود به “آمویه” و از آن پس معروف شد به “چهار جوی” و هنوز به این اسم خوانده می‌شود.

ظاهرا این آمل(نه آن شهری که در حال حاضر در استان مازندران است)، همان شهری است که آرش ،تیرانداز اسطوره‌ای ایران تیرش را از آن‌جا پرتاب کرد تا مرز میان ایران و توران را مشخص کند.

ابن حوقل در وصف آن گوید شهرکی نیکو و بسیار مهم است،زیرا همه راه‌های خراسان که به طرف ماوراءالنهر می‌روند،در این شهر به هم می‌رسند.

 

به فاصله یک روز از راه مروالرود و در همان ساحل، قصر موسوم به “قصر احنف” در ناحیه مرو بزرگ واقع بود.این قصر به احنف‌بن قیس،سردار سپاهیان عرب که در زمان خلافت عثمان به سال ۳۱ هجری آن نواحی را فتح کرد،منسوب است.

ابن حوقل گوید محلی بزرگ است و تاکستان‌های بسیار و باغستان نیکو و آب و هوای خوب دارد.

 

 

ربع هرات:رود هرات یا هریرود، شهر هرات، مالن و شهرهای ساحل علیای هریرود، بوشنج، ولایت اسفزار، ولایت بادغیس و شهرهای آن، کنج رستاق، ولایت غرجستان و غور، بامیان

 

تمام ربع هرات خراسان در افغانستان کنونی واقع است و قسمت عمده آن از رود هرات (هریرود) مشروب می‌شود.حافظ ابرو گوید رود هرات به نام “خجاچران” معروف است.

در قرن چهارم به طوری‌که ابن حوقل و مقدسی نوشته‌اند،هرات شهری بزرگ بود و قلعه و باروئی با چهار دروازه داشت.

ابن بطوطه و حمدالله مستوفی هر دو هرات را پس از نیشابور،بزرگترین شهرهای خراسان دانسته اند.

 

در دو فرسخی جنوب هرات یعنی به فاطله نصف روز راه، شهر مالن واقع  بود.مالن شهری بود که باغ‌های فراوان و تاکستان‌های بسیار داشت.

 

در شمال شهر هرات،شهر کروخ یا کاروخ قرار داشت.

در خاور هرات و در دره پهناور هریرود،شهرهای بسیاری واقع بودند به نام‌های بشان، خیار، استربیان، مارآباد، اوفه، خشت و …

در مغرب هرات شهر مهم بوشنگ یا بوشنج واقع بود.حمدالله مستوفی، از خربزه و میوه نیکویش سخن گفته است.او می‌افزاید:”…گویند فرعون که در زمان موسی در مصر بوده از آن‌جا بوده و هامان هم که وزیر اوست نیز از آن‌جاست.”

 

ولایت اسفزار در جنوب هرات سر راه زرنج است.اسفزار که اکنون نیز کرسی آن ولایت است به نام سبزوار معروف است و ان را سبزوار هرات گویند.تمام ولایت اسفزار محاط به باغستان‌ها و کشتزارها بود.

 

شاهراهی که به طرف شمال از هرات به مروالرود می‌رفت از ولایت پهناور بادغیس

که تمام سرزمین بین هریرود را از طرف باختر(شمال بوشنگ) و قسمت علیای مرغاب را از طرف خاور فراگرفته است، می‌گذرد.

 

قسمت خاوری بادغیس که از سیزده فرسخی هرات شروع می‌شد،معروف بود به کنج رستاق و سه شهر بزرگ داشت که عبارت بودند از ببن،کیف و بغشور.

 

در خاور بادغیس، جایی که رود مرغاب سرچشمه می‌گیرد، ناحیه‌ای کوهستانی است که جغرافی‌نویسان قدیم عرب آن را “غرج‌الشار” نامیده‌اند.پادشاه آن ناحیه   

موسوم بود به “شار” و به قول مقدسی کلمه غرج در زبان اهالی آن ناحیه به معنی کوهستان است.بنابراین غرج‌الشار به معنی کوهستان پادشاه است.اما در اواخر قرون وسطی آن ناحیه را غرجستان می‌گفتند و در شرح جنگ‌های مغول نیز به همین نام ذکر گردیده است.

 

ناحیه بزرگ کوهستانی در سمت خاور و جنوب غرجستان،معروف بود به غور و غورستان و از هرات تا بامیان و حدود کابل و غزنه امتداد داشت،که عبارت از منطقه جنوب رودخانه هرات باشد.

 

شهر بامیان کرسی ولایت بزرگی به همین نام بود که قسمت خاوری غور را تشکیل می‌داد و خرابه‌های کهنه آن حکایت می‌کند که مدت زمانی قبل از ظهور اسلام یکی از مراکز مهم بوده است.اصطخری در قرن چهارم بامیان را به اندازه نصف بلخ شمرده و می‌گوید بر فراز تپه‌ای جا دارد ولی بارو ندارد.

در آغاز قرن هفتم یاقوت شرح مفصلی درباره بت‌های بزرگ بامیان ذکر نموده و گوید آن‌جا بتخانه‌ایست بسیار بلند برستونهایی استوار و در آن شکل همه پرندگانی که خداوند آفریده است،نقش گردیده و بر سطح کوه دو بت بزرگ از پایین تا قله کوه کنده شده است که یکی را سرخ‌بد و دیگری را خنک‌بد(بودای سرخ و بودای خاکستری)می‌نامند و گوید آن‌ها را در تمام جهان همتایی نیست.

در نتیجه خشم چنگیزخان مغول، بامیان ویران شد و پس از آن، نام بامیان به “موبلق” بدل شد که در زبان مغولی به معنی “شهر لعنت شده ” است.  

 

 

ربع بلخ: شهر بلخ و نوبهار، ولایت جوزجان، طالقان و جرزوان، میمنه یا یهودیه، فاریاب و شبرقان و انبار و اندخود، ولایت طخارستان، خلم و سمنگان و اندرابه، وروالیز و طایقان

 

بلخ ملقب به “ام‌البلاد” چهارمین ربع خراسان است.در قرن سوم یعقوبی درباره بلخ گوید شهر بزرگ خراسانست و در ازمنه سابق سه بارو و سیزده دروازه داشته است.مقدسی گوید در کتاب‌های ایرانی آن را “بلخ باشکوه” نامیده‌اند.او حسن موقعیت بلخ و قشنگی و تمول و ارزانی و فراوانی خواربار و وسعت راه‌ها و کثرت نهرهای آن شهر را ستوده و از بازار و مسجد جامع و کاخ‌های آن سخن رانده است.

 در سال ۶۱۷ شهر بلخ پایمال لشکریان مغول گردید.

ابن بطوطه گوید به چنگیز خبر دادند که زیر ستون‌های مسجد بلخ گنجی نهفته است.و به امر چنگیز یک سوم مسجد را خراب کردند ولی گنج را نیافتند.

امروز بلخ از شهرهای بزرگ و مهم افغانستان است و مزار شریف که گویند محل قبر حضرت علی است، جزو آن می‌باشد.

 

جوزجان در ناحیه باختری بلخ و سر راه مروالرود به بلخ واقع بود.این ناحیه در قرون وسطی آبادترین و پرجمعیت ترین نواحی بلخ بود و شهرهای بسیار داشت.

 

در سه منزلی مروالرود از سمت بلخ شهر طالقان قرار داشت که اسمی از آن در نقشه باقی نمانده است.ولی تپه‌ها و آثار آجرهایی که حوالی چاچکتو دیده می‌شود محل آن شهر را نشان می‌دهد.طالقان در قرن سوم هجری شهر بسیار مهمی بود.

 

شهر جرزوان در میان کوهستان واقع بود و از این جهت به مکه شباهت داشت  و امیر جوزجان فصل تابستان در آن‌جا به سر می‌برد.جرزوان اسم عربی این شهر است و ایرانیان آن را “گرزوان” می‌گویند.

 

شهر میمنه سر راه بلخ ،در دو منزلی طالقان است و در قرون وسطی آن را یهودان یا یهودیه می‌گفتند.و غالبا مرکز جوزجان شمرده می‌شد.

 

از جمله شهرهای مهم جوزجان در قرون وسطی،فاریاب است که امروز از آن اسمی در نقشه وجود ندارد و از اوصاف آن که در کتب مسالک ذکر شده چنین بر‌می‌آید که خرابه‌های آن در محلی است که امروزه آن را خیرآباد می‌گویند.

 

شبرقان که آن را اشبورقان و شبورقان و سبورغان هم نوشته‌اند،هنوز باقی است.یاقوت گوید در سال ۶۱۷ در زمان فتنه و هجوم مغول ،شهری بسیار پرجمعیت و بازارهایش بسیار پرمتاع بود.

 

به فاصله یک روز راه در جنوب شبرقان و به همین فاصله در خاور یهودیه، شهر انبار که آن را “انبیر” هم نوشته‌اند و ابن حوقل گوید از مروالرود بزرگ‌تر است،واقع بود.اکنون شهری به این نام موجود نیست،ولی احتمالا در محل “ساری‌پل” کنونی در قسمت علیای رودخانه شبورقان بوده است.

 

در شمال باختری شبورقان،شهر “اندخوی” در بیابان واقع است.ابن حوقل در وصف آن گوید شهری کوچک است درمیان بیابان و هفت قریه اطراف آن است.

 

ولایت پهناور طخارستان در خاور بلخ واقع است و به محاذات ساحل جنوبی رود جیحون تا حدود بدخشان امتداد دارد و از طرف جنوب به رشته جبال شمال بامیان و پنجهیر محدود می‌گردد.طخارستان شامل دو قسمت طخارستان بالا و پایین است.

 

به فاصله دو روز راه در خاور بلخ،شهر ” خلم” واقع است که مقدسی آن را شهرکی دانسته با دهکده و روستاها و کشت‌زار‌های بسیار و هوای سالم.باز به فاصله دو روز راه از خلم،شهرهای سمنگان و روب متصل به یکدیگر واقع‌اند.

یاقوت گوید خلم میان دره‌ها واقع است و جمعه از اعراب بنی‌تمیم به ان جا مهاجرت کرده اند.

 

آن‌طرف سمنگان و در جنوب خاوری آن، دو ناحیه بغلان بالا و پایین واقع است.

 

در دو منزلی مشرق خلم، نهر”وروالیز” واقع بود. ابن حوقل و جغرافی‌نویسان دیگر گویند در قرن چهارم شهری بزرگ بوده است،ولی امروز محلی به این اسم وجود ندارد. احتمال بسیار دارد که این شهر به محل “قندز” بسیار نزدیک بوده باشد.

 

به مسافت دو روز راه در خاور وروالیز شهر طالقان طخارستان واقع است که هنوز پابرجاست و نباید ان را با طالقان جوزجان اشتباه نمود.

این طالقان یا طایقان در قرن چهارم از شهرهای بسیار آباد ان ناحیه به شمار می‌رفت.

 

 

تلخیص:آرش نورآقایی   

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دیدگاه‌ها

  1. سیما سلمان زاده

    زنده باد
    عالی
    عااالی
    عااااالی
    این مبحث رو به عنوان پیش نیاز مطالعه فرهنگ اقوام خراسان به دوستان معرفی کردم
    حیف که تاریخ، از خراسان به این بزرگی، چنین جغرافیای کوچکی ساخته.
    معرفی محل زندگی آرش و پیمودن فاصله حدود ۱۵۰۰ کیلومتری او برای پرتاب تیر خیلی خوب بود…فاصله سیستان تا دماوند هم همین حدوده…شاید دماوند میتونسته مرکز ایرانی به شعاع ۱۵۰۰ کیلومتر باشه…
    ………………………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. سپاس.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *